سلام برتو
وقتی که گفتی
"از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید...همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید
آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند:
غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز..."
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_شهادت
▫️ماشهیدان جنون بودیم ازعهد قدیم...
حال در خوف و رَجا رو به تو برمی گردم
دوقدم دلهره دارم، دو قدم دلتنگم...
◽️صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
#دلتنگم
#امام_رضا_جانم
حج نرفتم ولی یک "لَکَ لبیک حسین"
از همین جا که بگویم خدا می آید
رختِ إحرام نبسته، همه مُحرِم شده ایم
خودمانیم سپیدی چه به ما می آید
آنقدر جرم و خطا سر زده از ما که فقط
به تو بخشیدن این جُرم و خطا می آید
عرفات است ولی هرکه بگوید یا رب
پاسخش از طرف کرب و بلا می آید
#یارب
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدلله
#عرفه🌱
ای معبود من !!
روز و شبم را درحالی به سر می آورم
که بنده بی مقدار توام...
و جز به یاری ات سود و زیانی برای خود نمی توانم ...
با این سخن علیه خود گواهی می دهم
وبه ناتوانی و بیچارگی خویش اعتراف می کنم ...
پس آن وعده که مرا داده ای
برآور ...
و آن عطا که کرده ای
به کمال رسان
که من بنده بینوا و خاضع و ناتوان و نیازمند و خوار و فقیر و ترسان و
پناهجوی توام
"صحیفه سجادیه ، نیایش ۲۷ "
#خاص: #نوجوان_عزیزم
شاهزاده خانم؛
گوشه نشینی در چاردیواریِ معصیت به تو نمی آید، من به جایت بودم یک هلی کوپتر اجاره می کردم و می رفتم سفر؛ سفر به دیارِ "چادر"...
حال و هوایی تازه میکردم !
لابد شنیده ای که تا نباشد چیزَکی، مردم نگویند چیزها. شرط می بندم دیارِ "چادر" هم چیزَک هایی دارد. البته شاهزاده ام؛ شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن... برو با این هلی کوپتر اجاره ای همه چیز را با چشمهایت رصد کن.
به تو قول عفّت (!) می دهم آنقدر خوش بگذرد که دلت برای سایه سارِ اَمنش تنگ بشود و دوباره قصد سفر کنی و این البته آغاز ماجراجویی تو خواهد بود.
در سفر به این دیار خارق العاده به آبادیِ "کتابش" حتما یک سری بزن، مردمانش بس مهمان نوازند و از تو با خوراک دلیل و برهان پذیرایی می کنند، حتم دارم نمک گیرشان خواهی شد!
این را هم بگویم نگویی نگفتی؛ در آن آبادی کمی کوله بارت سنگین می شود اما می ارزد. حالا میتوانی خرت و پرت های معصیتت را کم کنی و در عوض سوغاتی های نجیبش را جاساز.
از آبادی کتاب که عبور کنی، می رسی به خِطِّه یِ عشق، همانجا اُتراق کن. حقیقتش... ممکن هست تو هم مثل خیلی های دیگر بروی و هیچوقت برنگردی. آخر قدیمی ها می گفتند: خِطِّه یِ عشق راه برگردی ندارد!
شاهزاده جان؛
خلاصه اگر هلی کوپتری اجاره کردی، رفتی به آن دیار و بر هم نگشتی، به جان ما هم دعا کن...
#میم_اصانلو