eitaa logo
منبر روشمند
836 دنبال‌کننده
746 عکس
1هزار ویدیو
583 فایل
🔻به فضل خدا توی مناسبت ها با چندین سخنرانی مکتوب به استقبال شما خواهیم امد. 🔻 راه ارتباط با ادمین @menbar6
مشاهده در ایتا
دانلود
مقتل حضرت علی اکبر (علیه السلام) بر اساس نقل سید بن طاوس منبع: لهوف، سید بن طاوس، ص113 فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ. ترجمه: و چون با آن حضرت به جز خاندانش كسى نماند، علىّ بن الحسين عليه السّلام كه از زيبا صورتان و نيكو سيرتان روزگار بود برای جنگ بيرون آمد و از پدرش اجازه جنگ خواست. حضرت بلافاصله به او اجازه‏ داد. سپس نگاهى مأيوسانه به او كرد و چشمان خودرا به زير افكند و اشک ريخت، سپس فرمود: بارالها! شاهد باش جوانى كه در صورت و سيرت و گفتار شبيه‏ترين مردم به پيغمبرت بود به جنگ اين مردم رفت. ما هر گاه به ديدن پيغمبرت مشتاق مي شديم به اين جوان نگاه مى‏كرديم. سپس به فرياد بلند صدا زد: اى پسر سعد! خدا رَحِم تو را قطع كند همچنان كه رَحِم مرا قطع كردى. علی اکبر عليه السّلام به سمت لشكر دشمن رفت و جنگ سختى نمود و عدّه‏اى را كشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض كرد: پدر جان تشنگى جانم را به لب رساند و از سنگينى اسلحه آهنين سخت ناراحتم آيا جرعه آبى هست؟ امام حسين عليه السّلام گريه کرد و فرمود: پسر جانم كمى دیگر به جنگ ادامه بده ساعتى بيشتر نمانده است كه جدّت محمّد (ص) را ملاقات كنى و او با كاسه‏اى لبريز از آب تو را سيراب خواهد كرد؛ آبى كه پس از آشاميدن آن هرگز تشنه نخواهى شد. آن بزرگوار به ميدان بازگشت و كارزار عظيمى نمود تا آنكه منقذ بن مرّة عبدى لعين تيرى به سوى او پرتاب نمود و از او را از پاى‏ در آورد. علی اکبر صدا زد: پدرم خداحافظ. اين جدّم است كه بر تو سلام مي رساند و مي فرمايد: هر چه زودتر نزد ما بيا. پس ناله ای زد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. امام حسين عليه السّلام آمد تا بر بالينش نشست و صورت خود را بر صورت على اکبر گذاشت و فرمود: خدا بكشد گروهى را كه تو را كشتند. چه جرأتى نسبت به خدا و هتك احترام پيغمبر داشتند، بعد از تو خاك بر سر دنيا باد. راوى گفت: زينب دختر على عليه السّلام از خيمه‏ها بيرون آمد و فرياد مي زد: اى دلبندم! اى فرزند برادرم! ‏آمد تا آنكه خود را به روى كشته آن جوان انداخت. امام حسين علیه السلام آمد و بازوى خواهر را گرفت و به سوى زنان حرم برگردانيد.
آقازاده اش را آماده کرد و فرمود: پسرم! خدا مرا در خواب مأمور کرده تورا ذبح کنم. گفت:" یا أبَتِ فَعَل ما تؤمَر" من راضیم هر امری به تو شده انجام بده. به مادرش فرمود: اسماعیلت را زینت کن، موهایش را شانه کن میخواهم اورا به مهمانی خدا ببرم.مادر چنین کرد و پرسید: کی برمی گردید؟ مادر است و کم طاقت. خوب شد حضرت لیلا در کربلا نبود... وقتی به قربانگاه رسیدند؛ گفت: پدر من سه خواهش دارم. اول اینکه دست وپایم را با طناب محکم ببند تا نتوانم دست وپا بزنم؛ دلت بسوزد. دوم اینکه چاقو را تیز کن که نه تو معطل شوی و نه من اذیت بشوم. سوم اینکه لباسم را از تنم بیرون بیاور تا پیراهنم خونی نشود چون اگر مادرم لباس خون آلود مرا ببیند جان می دهد.در دلت می خواهی بگویی «یا زهرا» بگو، نترس... یک مادری را می شناسم گلوی بریده دیده است... بعدش گفت : بابا! سلام مرا به مادرم برسان و اگر پرسید یادگار پسرم چیست، پیراهن سالمم را به او بده تا با بوییدن آن به یادم بیفتد. دست وپایش را بست و خواست امرالهی را اجرا کند. هرچه چاقو را کشید، نبُرید. چاقورا به سنگ زد دو نیم شد. مرتبة دوم و سوم جای چاقو روی گلو افتاد اما نبُرید. ندا آمد:"ابراهیم! در امتحان سربلند شدی این قوچ را به جای اسماعیل قربانی کن ما قبول کردیم. سپس هردو برای اباعبدالله گریه کردند"وفَدَیناه بِذبحٍ عظیم" پدر و پسر به طرف خانه رفتند. گردوخاک از سر و لباس پاک کردند. وقتی مادر اورا دید دو دست دور گردن پسر انداخت و سر و صورتش را بوسید. ناگهان چشمش به جای چاقو افتاد. پرسید: این چیست؟ نوشته اند این مادر سه روز تب کرد وبعد از دنیا رفت. "لایَوم کیَومک یا حسین" دلها بسوزد بر اباعبدالله....نوشتند از همانجا که سوار مرکب شد هفت مرتبه بلند شد" و صاهل حسین بِأعلی صوت" همانجا فریاد زد" وا ولدا... وا علیا..." وقتی هم خواست به بدن برسد از اسب پیاده شد اما چه پیاده شدنی! مرحوم شیخ حرّ عاملی می نویسد: هفت قدم روی زانوهایش راه رفت. تا اینجا کسی گریة بلند حسین(ع) را ندیده بود، سید می نویسد تا رسید "فَبَکی بُکاء عالیا" اگر می خواهی با اربابت سنخیت پیدا کنی، اربابت بلندبلند گریه کرده. آنقدر بلند گریه کرد که دختر علی هم متوجه شد. راوی می گوید"فَخَرجت زینب" دخترعلی پابرهنه از خیمه ها بیرون آمد. کجا می آید؟؟ فقط زینب می داند چه بر سرِ حسین آمده است. خودش را روی بدن انداخت. تا حسین دید ناموس علی آمد بلافاصله بدن را رها کرد"فَأخذها" زیر بغلهای زینب را گرفت. من خواهرم را می برم. بدن را که ببرد؟ صدا زد:"یا فِتیان بنی هاشم" جوانان بنی هاشم بیایید...
خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

 پیرمردم!همه دلخوشی من برخیز برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را

 دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
 به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است
 بست با نیزه به رویش ره این صحرا را پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد 
باز دیدم وسط آتش در زهرا را خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را

 تو تجلای غم پنج تنی ای ولدی که بهر زخم به تصویر کشیدی ما را (سید پوریا هاشمی)
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ آفرین بر هرکه گوشش بر دهان رهبری ست رهبری که ناهی سرسخت بدعت آوری ست افتخار ماست که پیر و مراد راهمان خلق و خویش فاطمی و راه و رسمش حیدری ست بیرق اسلام باید در زمین محکم شود این همان تکلیف هر رزمنده در هر سنگری ست جمله ی "ما میتوانیم" از پیام کربلاست اولین رکن و اساس جامعه خودباوری ست روضه های هرشب ما بی رسالت نیست نیست اشک ما و باور ما موجب روشنگری ست کربلای دیگری برپا نخواهد شد دگر خاکریز شیعه مملو از حمید باکری ست اربا اربا هم شویم از حامیان رهبریم ما مقلدهای چشمان علی اکبریم @hosenih خلق و خویش مصطفی و قد و بالایش علی ست چشم و ابرویش پیمبر نور سیمایش علی ست او علی بن حسین بن علی و فاطمه ست مادرش زهرای مرضیه ست و بابایش علی ست میمنه تا میسره یا میسره تا میمنه بهترین شیرین ترین ذکر رجزهایش علی ست کوری چشم تمام قاسطین و مارقین نقش سربندش و بازوبند زیبایش علی ست با علی یعنی حیات و بی علی یعنی ممات عشق امروزش علی و عشق فردایش علی ست ابن ملجم ها سر او را نشانه می روند به همین جرمی که نام بامسمایش علی ست چون مدینه بار دیگر کوچه ای وا می کنند با هجوم تیغ و نیزه اربا اربا می کنند @hosenih تیغ دشمن بی هوا برگ و برش را می برد خنجری از پشت سر بال و پرش را می برد هرکسی با حمله ای با حربه ای با ضربه ای پاره پاره پاره های پیکرش را می برد بگذرم ...من مانده ام آخر حسین از معرکه با چه حالی تا حرم تاج سرش را می برد لشگری آمد برای بردنش تا خیمه ها چه غریبانه علی اکبرش را می برد مثل تسبیحی که با چنگی ز هم پاشیده است تکه تکه در عبا پیغمبرش را می برد با چنین وضعی که در بین عبایی جمع شد اکبرش را می برد یا اصغرش را می برد؟ دل شکسته بعد اکبر از دل نامحرمان سمت خیمه همره خود خواهرش را می برد آخرش این مرثیه ما را مدینه می برد... ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
حضرت عباس 1.pdf
364.3K
⚫️ حضرت عباس (1) علیه السلام 📩pdf ✅ #فیش_روضه ⚫️ شب تاسوعا ⚫️ #مَتْنِ_رُوضِـہ_روشمندومستند 🆔👇👇👇👇 https://eitaa.com/yaMojebalmoztr http://eitaa.com/joinchat/550961166C2c98fe3e8a
10شب دهم محرم.pdf
439K
⚫️ وداع امام حسین (1) علیه السلام 📩pdf ✅ #فیش_روضه ⚫️ شب عاشورا ⚫️ #مَتْنِ_رُوضِـہ_روشمندومستند 🆔👇👇👇👇 https://eitaa.com/yaMojebalmoztr http://eitaa.com/joinchat/550961166C2c98fe3e8a
11متن روضه ظهر عاشورا وشام غریبان.pdf
435.7K
⚫️ امام حسین گودال (1) علیه السلام 📩pdf ✅ #فیش_روضه ⚫️ ظهر عاشورا و شام غریبان ⚫️ #مَتْنِ_رُوضِـہ_روشمندومستند 🆔👇👇👇👇 https://eitaa.com/yaMojebalmoztr http://eitaa.com/joinchat/550961166C2c98fe3e8a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ در باز نشر کلیپ جدید ستاد #امر_به_معروف یاری‌مان کنید #ريتوييت_لطفا 👤 جلیل محبی 💠 به توییتر انقلابی بپیوندید: https://eitaa.com/twtenghelabi
جوان گام دومی: بند1⃣ پشت من‌ شکست قامتم خمید خیر نبینه اون که دستتو برید دلم شکست فداسرت بلندشو تا دق نکرده خواهرت بلندشو بدون تو چجور برم به خیمه به خاطر برادرت بلندشو تویی امیدم یل رشیدم بند2⃣ بعد رفتنت ای سپاه من کوفیا دارن کنایه میزنن ببین که اشک من بی اختیاره مصیبتام هنوز ادامه داره نامحرما نگاهشون به خیمه اس غرور بچه‌هام جریحه داره با گریه میگن عمورو کشتن بند2⃣ اصغرم توی خیمه کرده غش از حرم میاد نوای العطش تویی اجابت دعای زینب نزار بلند بشه صدای زینب حرم نداره بعد تو پناهی خدا بخیر کنه برای زینب آروم‌ندارم تمومه کارم شعر: حسین نوری سبک: احسان نوری ⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️ http://Eitaa.com/tekyenokari
👆سلام سبک شعر شب تاسوعا دعا یادتون نره
🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ》🔶🔸 ✅آنچه در باب شهادت حضرت عباس(ع) آمده است اینکه؛ 《لَمَّا رَأَى وَحدَتَه أَتَى أَخَاهُ وَ قَالَ يَا أَخِي هَل مِن رُخصَةِِ؟》 ♦️وقتی كه عباس(ع) تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت حضرت امام حسین(ع) و عرضه داشت : برادر! آيا رخصت جهاد به من مى‏ دهى؟ 《فَبَكَى الحُسَينُ(ع) بُكَاءً شَدِيدَاً》 ♦️امام حسين(ع) گريه شديدى كرد.  《ثُمَّ قَالَ يَا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی》 ♦️بعد فرمود : اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد. 《فَقَالَ الْعَبَّاسُ : قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ》 ♦️عباس(ع) عرضه داشت : آقا سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. مي خواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.  《فَقَالَ الْحُسَيْنُ(ع) فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ》 ♦️امام حسين(ع) فرمود : مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.  《فَذَهَبَ العَبَّاسُ وَ وَعَظَهُم وَ حَذَرَهُم فَلَم يَنفَعهُم》 ♦️عباس(ع) رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد. 《فَرَجَعَ إِلَى أَخَيِهِ فَأَخبَرَهُ》 ♦️عباس(ع) به سوى امام حسين(ع) مراجعت و آن حضرت(ع) را آگاه نمود.  《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ》 ♦️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد مي زنند : العطَش! العطَش!  《فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ》 ♦️حضرت عباس(ع) بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه‏ فرات گرديد.  《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》  ♦️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.  《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》 ♦️او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت. 《وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ》 ♦️و بنا به آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.  《فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ》 ♦️وقتى خواست مشتى آب بياشامد بياد تشنگى امام حسين(ع) و اهل بيت آن حضرت(ع) افتاد و آب را ريخت.  《وَ مَلَأَ القُربَةَ وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَةِ》 ♦️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت و سپس متوجه خيمه‏ ها گرديد.  《فَقَطَعُوُا عَليَه‏ الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ》 ♦️دشمنان سر راه بر آن حضرت(ع) گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.  《فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا》 ♦️حضرت عباس(ع) با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت(ع) را قطع كرد.  《فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ》  ♦️آن بزرگوار مشك را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.  《فَحَمَلَ القُربَةَ بِأَسنَانِهِ》 ♦️حضرت عباس عليه السلام بناچار مشك را به دندان گرفت.  《فَجَاءَه سَهمُ فَأَصَابَ القُربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا》 ♦️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت. 《ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ》 ♦️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! 《فَانقَلبَ عَن فَرَسِهِ》 ♦️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد  《وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ أَدرِكنِي》 ♦️و فرياد زد : يا اخا ادركنى! 《فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى》 ♦️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد. 《وَ قَالَ الحُسَينُ(ع) : الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي》 ♦️امام حسين(ع) فرمود : يعنى الان پشتم شكست و راه چاره‏ ام قليل و اندك شد.(۱) 📝شعر : این جوان کیست که در قبضه او طوفان است؟ آسمان زیر سم مرکب او حیران است، پنجه در پنجهٔ آتش فکند گاه نبرد، دشت از هیبت این واقعه سرگردان است، مشک بر دوش فکنده است و دل را در مشت، کوه مردی که همه آبروی میدان است، صف به صف می‌شکند پشت سپاه شب کیش، آذرخشی است که غرنده تر از شیران است! 👤جلیل دشتی 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۴۵، ص۴۱🔸