〖 یک‌باربه‌پرواز؛ پری‌بازنکردیم سَر؛ زیرِپَرِخویش؛ فروبرده‌نشستیم.. 〗

〖 برسنگِ‌مزارِدِلِ‌خود؛ مرثیه‌خواندیم یک‌عُمر؛ به‌بالینِ‌دلِ‌مُرده‌نشستیم.. 〗

〖 برگرده‌یِ‌ما؛ خاطره‌یِ‌خنجرِیاران باجنگلی‌ازخاطره‌بر‌گرده‌نشستیم..〗

〖 آیینه‌هم‌؛ ازدیده‌ی‌تردید.. مرادید باسایه‌یِ‌خودنیز؛ دل‌آزرده‌نشستیم.. 〗

〖 برخاست‌صداازدرودیوار؛ ولی‌ما.. بااین‌همه‌فریادِفرو‌خورده؛ نشستیم! 〗

🕊« شهید آیت الله عباسعلی سلیمانی » میگفت : _ما اومدیم خدمت کنیم؛ حالا این وسط شهید هم شدیم فدا سر اسلام..! #پرواز_پروانه🦋 ‹👣🏮› ╰┈➤ @menhaj_40

📍درس سیزدهم : ⪻ صله رحم ١ ⪼ 🖊یکی دیگر از قوانین این عالم که تاثیر مستقیم بر زندگیمان دارد، صله ارحام است‼️ خب ببین جانم، صله رحم همان دید و بازدید از فامیل است؛ خاله دایی عمو عمه و خلاصه اقوام؛ اینکار تاثیرات زیادی در زندگیمان دارد، که یکی از آنها حل شدن سریع مشکلاتمان است.. 🖊آقاجانمان حضرت رسول میفرمایند که، صله رحم عملیست که پاداش آن خیلی زود به انسان داده میشود.. 🖊خب حالا یک سؤال! چطور یک دید و بازدید ساده میتواند مشکلات مارا، تازه آن هم زود، حل کند⁉️ جوابش خیلی آسان است.. میدانی، وقتی این دید و بازدیدها اتفاق می‌افتد، کینه مهارت محو میکند و جایش بذر محبت و دوستی را در باغچه دل میپاشد🌱 حتی اگر مشکل مالی هم بین اقوام بوجود بیاید، با همکاری و همفکری، یا حل میشود و یا کمرنگ میشود.. #در_محضر_استاد☁️ #شناخت_قوانین_عالم🌍 #صله_رحم🫂 🎙 ⊰ استاد رضایی ⊱ ‹👣🏮› ╰┈➤ @menhaj_40

•°🌿✌️🏻

《يَا كالِئَ مَنِ اسْتَكْلاهُ..》 ▫️⟆. دعای جوشن کبیر، فراز ۶٠ .⟅ _انسان ها دائما به دنبال یک محافظ هستند تا در تمام اتفاقات زندگی، آنها را از بلاها حفظ و نگهبانی کند؛ اما چه کسی بالاتر از آن کس که نگهبان همه هست اما خودش محتاج نگهبان نیست.. #در_محضر_استاد☁️ #کلام_ناب✨ ‹👣🏮› ╰┈➤ @menhaj_40

🎶میدانی تو 🎙علیرضا قربانی #دلگویه🫀 #اله_من.. ‹👣🏮› ╰┈➤ @menhaj_40

°||° 💬 داستانک : _پسر شیخ رجبعلی خیاط میگفت، یک آقای مهندسی بود که دستی در کار بساز و بفروش داشت؛ میگویند آن موقع صدتا ساختمان ساخته بود، اما بخاطر بدهکاری زیاد فراری شده بود.. یه روز آمده بود دم در خانه پدرم و ماجرارا تعریف کرد و گفت ما دوتا شریک، در کار بساز و بفروش هستیم، وضعمان هم خوب بود؛ ولی بدهی بالا آوردم و الان فراری‌ام! حکم جلبم را گرفتند.. آقا شیخ بگو چکار کنم..؟ شیخ کمی فکر کرد و گفت، خواهرت را راضی کن! مهندس گفت آقا من میگویم مشکل مالی دارم شما میگویی خواهرت را راضی کن؟ شیخ دوباره تأملی کرد و گفت، بله! خواهرت را راضی کن..‼️ مهندس گفت خواهرم از من راضی هست. شیخ گفت تأملی بکن! آقای مهندس کمی فکر و بعد گفت، بله.! وقتی پدرم از دنیا رفت، ارثیه‌ی خوبی به ما رسید. من هم قرار بود سهم خواهرم را بدهم ولی ندادم و بر گردن من هست؛ شیخ گفت، خواهرت از تو ناراضیست‼️ برو خواهرت را راضی کن.. آقای مهندس رفت و یک ساختمان را به نام خواهرش زد و راضیش کرد. فردای آن روز که دوباره نزد شیخ رفت، شیخ گفت ان شاءالله مشکلت خیلی زود حل میشود! می‌گویند سه روز نشد که دوتا از واحدهای آن مهندس فروش رفت و با پولش، مشکل مالی او حل شد..! #داستانک📜 #در_محضر_استاد☁️ 🎙 ⊰ استاد رضایی ⊱ ‹👣🏮› ╰┈➤ @menhaj_40