May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
مولا و پدرم فرمودند: اللَّهُمَّ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ
پس، الهی به نام تو، برای تو و با کمک تو
امیر و مولایم فرمودند:
«إنّ للّه ِ مَلَكا يُنادي في كلِّ يَومٍ : لِدُوا لِلمَوتِ ، و اجمَعوا لِلفَناءِ ، و ابنُوا لِلخَرابِ:
خداوند فرشته اى دارد كه هر روز ندا مىدهد : بزاييد براى مردن، و گرد آوريد براى نابودى و بسازيد براى ويرانى.
نهج البلاغة : الحكمة 132
از کنارش لحظهای گذر کردم،
لحظهای به قدر و اندازه همان دوران زندگی اهل این خانه. با تمام حوادث، خاطرات و آدمهایش
این واقعیت این گذرگاه هست
قبول کن.
امروز به دنیا آمدم
32 سالت تمام شد و برنمیگردد تا ابد
🔴 مادر یوسف: من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم...
🔹پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت، کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد.
🔹 به من گفتند توهین کن گفتم چنین کاری نمیکنم گفتند: بچهت را میکشیم بازهم قبول نکردم پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند...
🔹 گفتند به خمینی توهین کن بازم توهین نکردم من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند؛ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم گفتند: دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم...
🔹 شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه میگفتم: #یافاطمةالزهرا، #یازینبکبری... انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر...
🔹 فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...
🔹 کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم.. به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
✍ حتی شنیدن این قضیه برای ما سخت است چه برسد به انجام آن !!! اینها مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی ایستادند ما چه قدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم ؟!
#شهید_یوسف_داورپناه
موهبتی بزرگ....
«خدايا به آسمان بلندت سوگند،
به عشق سوگند، به شهادت سوگند،
به علي سوگند، به حسين سوگند،
به روح سوگند، به بي نهايت سوگند، به نور سوگند،
به درياي وسيع سوگند، به امواج روح افزا سوگند،
به کوههاي سر به فلک کشيده سوگند،
به شيپور جنگ سوگند،
به سوز دل عاشقان سوگند، به فداييان از جان گذشته سوگند،
به درد دل زجرکشيده گان سوگند،
به اشک يتيمان سوگند، به آه جانسوز بيوه زنان سوگند،
به تنهايي مردانِ بلند سوگند
که من
عاشق زيبائيم.
چه زيباست همدردعلي شدن، زجر کشيدن، از طرف پست ترين جنايتکاران تهمت شنيدن،
از طرف کينه توزان بي انصاف نفرين شنيدن،
چه زيباست در کنار نخلستانهای بلند در نيمههای شب،
سينه داغدار را گشودن و خروشيدن
و با ستارگان زيباي آسمان سخن گفتن،
چه زيباست که دراين موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شيعه تمام عيارعلي شدن.»...
.
.
.
#قطعهای_از_بهشت
این دورهمی با پدر و مادرا، تفاوتهای ویژهای با خیلی از جلسات و کارگاههای دیگه خودم داشت.
اینجا با پدر و مادرایی گفتگو داشتم که یه توفیق و توصیف ویژه داشتند.
«مامان باباهایِ خدّام نوجوون حرم»
والدینی که دغدغه داشتند که فرزندانشون در این قطعه بهشتی زمین رشد و تعالی پیدا کنند.
▫️ این خیلی مهمه که بدونیم ما والدین در عرصه رشد و تربیت فرزندمون تنها نیستیم.
در مرحله ای از رشد نوجوون خودمون نیازه از بازوهای تربیتی دیگهای هم استفاده کنیم.
مثل یه فضای خوب، جمع دوستان و همسالان مناسب، همراه با مربی و مشاورای آب دیده و اثرگذار، مجموعههایی مثل #هیأت، #مسجد، کانونها و جمعهایی که یک ویژگی خاص دارند و اون هم داشتن میدان و عرصهی فعالیت خود نوجوون هست تا ابعاد روحی و شخصیتیش رو بتونه در جهت درست به چالش بکشه و رشد بده.
پ.ن:
این سالن برای من یک مکان ویژه هست. حدود نه سال پیش در همین سالن، در محضر ولی نعمت و مادرم حضرت معصومه سلام الله علیها، زندگی رو با همسنگر خودم شروع کردم و مراسم عقد ما اینجا برگزار شد.
📌 حرم حضرت معصومه سلام الله علیها - صحن صاحب الزمان عجل الله فرجه - سالن امام خامنهای
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
@meqdadqanbari | مقداد قنبری
.