فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸 روایت غزه ۴
غوغای اطلاعاتی حماس؛ بزرگترین حک اطلاعاتی کره زمین
🔹دکتر حسن لارتی،
استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی
#جبهه_فعالان_ایثار_شهادت
#جهاد_روایت_غزه
✅ دفتر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان
https://kHz.farhang.gov.ir
✅ مجمع فعالان مردمی ایثار و شهادت خوزستان
https://eitaa.com/Esar_sh_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸 روایت غزه ۵
حماس دستاوردهای ۱۰۰ ساله اسرائیل را بر باد داد
🔹دکتر حسن لارتی،
استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی
#جبهه_فعالان_ایثار_شهادت
#جهاد_روایت_غزه
✅ دفتر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان
https://kHz.farhang.gov.ir
✅ مجمع فعالان مردمی ایثار و شهادت خوزستان
https://eitaa.com/Esar_sh_kh
هدایت شده از معراج اندیشه پویا
🎥 فیلم کامل روایت غزه
🇵🇸 سخنرانی دکتر حسن لارتی،
استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی
#همغزه_هملبنان
#شبهاترایج
#روایت_غزه
#شاهکارحماس
دانلود👇
https://www.aparat.com/v/AcMqW
✅ دفتر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان
https://kHz.farhang.gov.ir
✅ مجمع فعالان مردمی ایثار و شهادت خوزستان
https://eitaa.com/Esar_sh_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 توصیف جالب استاد رحیمپور ازغدی از بچههای مقاومت
🔹این صحنه ها را در جنگ دیدیم
🔹فقط ما از این جور دیوانه ها داریم. بقیه مردم دنیا عاقلند
✅ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya
🐴الاغ زحمتکش در جبهه
مدتی از آزادی سوسنگرد میگذشت. دشمن با توپخانه و کاتیوشا و خمپاره مرتب شهر را میزد. تعدادی از رزمندگان مدافع شهر و خودم مجروح شدیم. در نزدیکی پل منهدم شده شهر یک الاغ ترکش خورد و مجروح شد. بر روی زمین افتاد و زجر میکشید. با زبان بیزبانی در نگاهش حالت التماس بود. بسیجی جوان به من و برادر سالمی گفت اگر اجازه بدهید یک تیر خلاص بر سرش بزنم تا راحت بشود.
🔹 به او گفتیم: حاضر نیستیم یک تیر خلاص به دشمن بعثی بزنیم چه برسد به این حیوان که جهت جابهجایی مهمات شبانهروزی در خدمت رزمندگان اسلام بود.
🔹خداوند در سوره والعادیات آنها را مقدس شمرده و به سم پاهایشان قسم یاد کرده. چطور اجازه بدهیم تیر خلاص بزنید؟! این حیوان تسبیح گوی خداست و حالا قطعاً امید به کمک دارد. بعد از نیمساعت جان کندن درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود از دنیا رخت بربست. و ما قدرددان زحماتش بودیم.
راوی علیرضا بانپوری
✅ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya
هدایت شده از معراج اندیشه پویا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 شیر زنان خوزستان در دوران دفاع مقدس که برای دشمن رجز می خواندند. مردانشان می جنگیدند و خودشان مثل کوه ایستادند.
#مردم_جنگزده
#یزله_عشق
#طریق_القدس
#فتح_الفتوح_بستان
📄☑️ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya
📌بازار عبدالحمید
تا زینبیه دمشق
🔻 در اواخر سال 1390 با همسرم و خواهرش در بازار بودیم. از یک خط تلفن ناشناس با من تماس گرفتند. آن طرف خط به من گفتند: «باید فوری خودت را به فرودگاه اهواز برسانی. ساعت ده و نیم صبح برای تهران پرواز داری.» فکر کردم که دوستانم سرکارم گذاشتهاند. و میخواهند دست به سرهم کنند. چند بار با آن شماره تماس گرفتم ولی در دسترس نبودند.
🔺رفتم فرودگاه. هر چه گشتم دوستانم را ندیدم منتظر بودم تا یکی از آنها بیایند و خودشان را نشانم دهد و به من بخندند. به گیشه پرواز رفتم. خودم را معرفی کردم و بلیت را به من دادند. خدمه پرواز گفتهاند که وسایل و کیف همراهت هست گفتم نه. بلافاصله به سالن انتظار مراجعه کردم و سوار هواپیما شدم.
در فرودگاه تهران پلاکادری نوشته بود که متوجه شدم که آن برای ما راهنمایی من نوشتهشده است. به ماشین موردنظر سوار شدم و بهجایی رفتیم که قرار بود برویم. نماز خواندیم. حدود ساعت سه بعدازظهر بهطرف فرودگاه امامخمینی (ره) رفتیم. هنوز متوجه ماجرا نبودم و همچنان سردرگم بودم و سر در نمیآوردم چه چیزی دارد پیش می آید. تا اینکه سوار هواپیما شدیم و حاج قاسم سلیمانی وسط هواپیما برایمان سخنرانی کرد.
🔻 اطمینان پیدا کردم که همهچیز براساس برنامه پیش میروند و از این بابت خوشحال بودم. حدود ساعت چهار و نیم بعدازظهر کاپیتان اعلام کرد که تا دقایقی دیگر در فرودگاه دمشق فرود می آیم. در کمتر از ده ساعت از بازار اهواز سر از دمشق درآوردم. از اینهمه سرعت در حوادث غافلگیری و حسابی شوکه شدم و درباره سرنوشت پیش رو فکر می کردم و این که واقعا چه اتفاقی دارد می افتد که با این عجله ما را به سوریه می فرستند.
🔺سوار اتوبوس شدیم گفتند چند ساعت قبل اسرائیل فرودگاه را بمباران کردهاست و باید فوری اینجا رو ترک کرد. نزدیک کاخ ریاستجمهوری پیاده شدیم و اطراف کاخ را مرتب با خمپاره شصت میزدند. یادآور روزهای اول جنگ در خوزستان بود یاد آن روزهای غربت و غم افتادم. در مکانهای مرتفع و ساختمانها مهم مستقر شدیم.
دو روز بههمین حال گذشت تا شب دوم حدود ساعت یک شب گفتهاند که حلب درحال سقوط است از طریق همان فرودگاه ما را به لاذقیه بردند و شب را آنجا خوابیدیم. روز بعد سوار بر هلیکوپتر شدیم و شبانه ما را با هلیکوپترها به سمت حلب برند. اطرف ما را مرتب می زدند.
🔺برای همین به صورت عمود پرواز با یک سرعت زیادی تا ارتفاع پنج کیلومتری اوج گرفت. فشار زیادی به ما وارد شد و چشم های ما نزدیک بود از حدقه خارج شود. چراکه با موشک استینگر چند هلیکوپتر را قبل از این زده بودند. دو ساعت و نیم طول کشید تا به شهر حلب رسیدیم. وضعیت بسیار بحرانی بود. از هر طرف فرودگاه زیر آتش گلوله بود و هلیکوپترها عمودی بر زمین نشست. حال هر سی و پنج نفرمان خراب شده بود چون فشار زیادی بر ما وارد شد. چشمانمان از کاسه داشت بیرون میزد. به هر تقدیر و به هر شکلی بود پیاده شدیم و در مکان مقرر قرار گرفتیم. صبح از خواب بیدار شدیم و نماز صبح را که خواندیم بهطرف دشمن که اطراف فرودگاه مستقر بود حرکت کردیم دو هلیکوپتر دیگر آمدند که نیروهای شیرازی در آن بودند و نیروهای ما به پانصد نفر رسید.
🔺 فرماندهی ما فردی بود بهنام سید شفیع او را ندیده بودم در شب تاریک بود و فقط صدای او را میشنید و از روی صدا او را شناختم. از نیروهای شمالی بود. (تاکنون مفقودالاثر است.) آرایش تاکتیکی گرفتهایم و از چهار طرف به دشمن هجوم آوردیم و دشمن را تعقیب کردیم تا غروب این تعقیب و گریز ادامه داشت از پا افتاده و حسابی خسته و کوفته شده بودیم. اما از اینکه دشمن در حال عقبنشینی بود حسابی روحیهمان بهتر شد. تعدادی از دشمنان کشته و زخمی و اسیر شده بودند.
🔻 تعدادی از برادرانمان مجروح بودند و از ناحیه صورت و براثر ترکش خمپاره مجروح شدم چیزی نمیتوانستم بخورم اما از اینکه در سفر اول پیروز شده بودیم خوشحال بودم.
دو سه ماهی از آمدنم میگذشت ارتش سوریه اعلام کرد که میتوانید با خانههایتان در ایران تماس بگیرید به همسرم تلفن کردم و همسرم با تعجب گفت: تو کجا هستی؟
گفتم: من تبریز هستم آمدهام دوره آموزشی از طرف سپاه شرکت کنم.
از دهانم پرید و گفتم: اما شما رو در حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) حسابی دعایتان کردم.
همسرم خوشحال شد. اما متوجه قضیه نشد. بعداً برایم تعریف کرد که به بستگان گفته بود که علیرضا در حرم حضرت زینب(س) برایمان دعا کرد. آنها با تعجب پرسید مگر حرم حضرت زینب در ایران است؟ علیرضا به سوریه رفته است. آنجا بود که همسرم فهمید که ماجرا از چه قرار است.
راوی علیرضا بانپوری
☑️ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya
🔺خطاب شهید محراب، آیت الله دستغیب به آن برادر بسیجی در جبهه:
🔻منِ دستغیب؛ حاضرم یکجا؛ ثواب هفتـاد سال نمازهای واجب؛ نوافـل؛ حد روزه هـا؛ تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تـو ... در عـوض؛ ثواب آن دو رکعت نمـازت
که در میدان جنـگ؛ بدون وضـو؛ پشت به قبـله؛ با لباس خـونی و بدن نجـس خوانده ای را از تـو بگیـرم. !!!
۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ _ سالروز شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب امام جمعه شیراز
#ارزش_جهاد
✅ موسسه معراج اندیشه پویا
http://karkhenoor.ir
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
splus.ir/meraj_andisheh_pouya
هدایت شده از آرشیو مطالب
مصاحبه با خانواده
🌷شهید اسارت سلیمان چهرازی
《ویژه کنگره شهدای غریب اسارت》
با همکاری:
موسسه فرهنگی پیام آزادگان
بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان
#شهدای_غریب_اسارت
#گردهمایی_آزادگان_اردوگاهعنبر
✅ دفتر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان
چهارمین جلسه برنامه ریزی
کنگره شهدای غریب اسارت
در محضر آزادگان فعال فرهنگی استان خوزستان
✅ دفتر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان
مصاحبه با خانواده
🌷شهید اسارت ابراهیم جمشیدی در شهرستان رامشیر
《ویژه کنگره شهدای غریب اسارت》
با همکاری:
موسسه فرهنگی پیام آزادگان
بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان
#شهدای_غریب_اسارت
#گردهمایی_آزادگان_اردوگاهعنبر
#آزادگان_هنرمند_فرهیخته
✅ دفتر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان