#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
* مادرم می گوید : شب خواب دیدم محمدرضا با پیراهنی که بوی عطرش همه جا را پر کرده بود پیش ام آمد . دستم را گرفت و مرا به ساختمان سپاه برد ؛ از من خواست از پنجره ای که به فضای سرسبزی که بیرون است نگاه کنم . دو صف مجزا برای نماز جماعت برپا بود و دو سجاده پهن ، که کسی پشتش نبود . محمدرضا کنارم ایستاد و گفت 《 ببین مادرم من جایم خوب است ! می بینی پیشنماز خانمها شهید محراب آقای مدنی است و پیشنماز آقایان شهید قاضی ؛ برای چه گریه می کنی ؟ قول بده که دیگه گریه نکنی ! راستی اون سجاده ها هم یکی برای شماست و یکی هم برای عمه جانم ! 》
من در عالم خواب به پسرم قول دادم و خوشحال از خواب بیدار شدم .
از مجموعه خاطرات شهدای محله امام خمینی (ره)
[ سالهایی که رفته بودم ]
نوشته : توران قربانی صادق
کتاب به روایت شهدا با زاویه دید اول شخص نگاشته شده است .
#کتاب_کتابخوانی
#مصباح_خانواده_۱۰۴
https://eitaa.com/mesbah_family104