eitaa logo
مصباح خانواده ۱۰۱
530 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
6.7هزار ویدیو
83 فایل
لبیک یا خامنه ای مطالب #علمی #پژوهشی #فرهنگی #آموزشی #مسابقه #کوی_شهیدفلاحی ارتباط با ادمین و شرکت در مسابقات @quransetad
مشاهده در ایتا
دانلود
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امنیت روانی جامعه بسیار مهم است ▪️رهبر انقلاب:در موضوع امنیت، حفظ امنیت روانی جامعه بسیار مهم است. ایجاد ترس و تردید در دل‌های مردم،‌ مردود است و قرآن در این زمینه صراحت دارد. . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
واکنش رضا کیانیان به حملات اسراییل: ما از آغاز تاریخ اینجا بودیم، شما کی آمدید؟ . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری محسن چاووشی برای شهدای ارتش . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
مصباح خانواده ۱۰۱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 ثسمت۵۸ دو روز حنانه بی تاب بود. دو روز امن یجیب خواند و اشک ریخت و خود را ب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 قسمت۵۹ در راه پله آقای رحیمی دست احمد را گرفت: نمی خوای لباسهاتو عوض کنی؟ احمد روی پله نشست و هق هق کرد. آستین لباس پاره اش را نگاه کرد: خون علی هستش. تو بغلم جون داد. چشم هاش بسته شد! گریه احمد و آقای رحیمی، چند نفر دیگر را هم به گریه انداخت. احمد اما در حال و هوای دیگری بود: از گلوش خون بیرون میزد. سعی کردم جلوی خون ریزی رو بگیرم اما نشد. دیر شده بود. تقصیر منه! نتونستم برسونمش به آمبولانس. مجروح زیاد بود. قیامت شده بود. کلی شهید داده بودیم. تیر تو بازوم بود. به زور کولش کردم اما نرسیدم به آمبولانس. خونش می ریخت رو لباسم! این خون مال علی هستش! بدنش پر از ترکش بود اما اگه اون تیکه گلوش رو نبریده بود زنده می موند! اگه اون به شاهرگش نخورده بود! احمد حرف زد و گریه کرد. خود را مقصر می دانست. مقصر از بین رفتن جان یک جوان! مقصر تنهایی های یک مادر! احمد گفت و سبک شد اما نفهمید حنانه دم در ایستاده و تمام حرف ها را شنیده. تا زمانی که ایران خانم داد زد: یا جده سادات! حنانه! حنانه! احمد پله ها را دو تا یکی بالا رفت و خود را به خانه رساند. حنانه ایستاده بود. با نگاهی مات. خیره به نقطه ای. بدون واکنش. نگاه خالی حنانه احمد را ترساند: حنانه خانم! ایران خانم گفت: حنانه! گریه کن عزیزم! گریه کن! برای علی اصغرت گریه کن! برای گلوی پاره بچه ات گریه کن! احمد تشر زد: بسه خانم رحیمی! ایران خانم گفت: همه حرفهاتون رو شنیدیم. باید گریه کنه وگرنه میمیره! گریه کن حنانه! برای گلوی پاره علی اصغر رو دست امام حسین ( علیه السلام) گریه کن! حنانه گریه کرد. قطره اول، قطره دوم و باران اشک آمد. نگاهش روی لباس خونین احمد نشست. خون های خشک شده که رنگشان عوض شده بودو سرخی اول را نداشت. حنانه دست دراز کرد و دستش را روی خون پسرش کشید: علی! مامان! احمد طاقت نداشت. پشت کرد که برود. حنانه گفت: میشه این لباس رو بدین به من؟ احمد همانطور که پشت به حنانه ایستاده بود سری تکان داد و رفت. به خانه اش رفت و لباس هایش را عوض کرد. لباس سیاه بر تن کرد و لباس رزمش را با احتیاط تا کرد و درون پلاستیک گذاشت. باید این را به حنانه می داد! آن شب حنانه با در آغوش کشیدن پیراهنی خوابید که پر از علی بود. پر از قطره های خون عزیزترینش. کسی آن شب نخوابید. ایران خانم و آرزو در اتاق کنار حنانه بودند و هر کس سعی داشت به دیگری نشان دهد که خوابیده. آرزو برای مردی گریه می کرد که آرام پا به درون قلبش گذاشته بود و بی صدا رفته بود. علی مهمان قلبش بود. مهمانی که نیامده عزم رفتن کرد و دیگر هرگز باز نمی گردد. چه بد میزبانی بود قلبش! چه بد تقدیری بود تقدیرش! احمد گوشه اتاق دراز کشیده و به سقف نگاه می کرد. آقای رحیمی آرام آرام قرآن می خواند. آن شب کسی پلک نبست. چشمهای سرخشان شاهد اشک های نیمه شب بود. حنانه برای میوه دلش، آرزو برای آرزوهای در خاک خفته اش، ایران خانم برای دل دخترش و جوان ناکام در خاک خفته، احمد برای بی قراری های مادرانه و تنهایی های حنانه اش، و آقای رحیمی برای خون های ریخته برای خاک سرزمینش! چند گل باید پرپر میشد؟ همه با لقمه هایشان بازی می کردند. بجز حنانه که اصلا از اتاق بیرون نیامده بود. احمد نانی که در دست داشت را وسط سفره انداخت و بلند شد و به اتاق رفت. مقابل حنانه نشست و گفت: حنانه خانم! بلند شید بریم یک لقمه بخورید. باید بریم پیش علی! حنانه نگاه سرخ و مظلومش را به احمد انداخت و با لبهایی که از بغض می لرزید گفت: بریم پیش علی! احمد آرام زمزمه کرد: میریم! اما اول یک چیزی بخور! تو مادر شهیدی! نگاه مردم به تو هستش! علی قهرمان این سرزمینه! پاشو خانم! پاشو نشون بده مادر یک قهرمان این سرزمین، شیر زن هست! حنانه مظلومانه گفت: علی تربیت شده آقا بود. همه عشقش امام بود. می گفت من همون سرباز در گهواره امام هستم. من بلد نیستم. من فقط بچه ام رو می خوام. . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای مادرانه💖 قسمت۶۰ احمد به خودش فشار می آورد که گریه نکند. باید حنانه را آماده می کرد: علی به مسیرش به هدفش به امامش ایمان داشت! نذار یکدونه پسرت اینجوری بره! بذار با آرامش بره، خیالش از تو راحت باشه و بره! تابوت علی در مسجد بود. خبرش را برای احمد آوردند. حنانه با کمک آرزو و ایران خانم به سمت مسجد می رفت. مسجدی که علی بیشتر وقت آزادش را در آن بود. حنانه چه روز هایی که با شادی کمک به جبهه ها به این مسجد می آمد. نمی دانست که او هم باید سهمی برای این سرزمین بدهد. حیاط مسجد شلوغ بود. راه را احمد باز کرد. برای مادری که پی تابوت پسرش می گردد. تابوت را دید. کنارش نشست. گفت: صورتش رو باز کنید ببینمش. دستش توان نداشت و روی پارچه می چرخید اما نمی توانست آن را کنار بزند. احمد به کمک ناتوانی هایش آمد. صورت علی مقابل چشمهای مادر آمد. حنانه لبخند زد و گفت: بازم مثل بچگی هات با چشمهای نیمه باز خوابیدی؟ یا خودت رو زدی به خواب و زیر چشمی نگاه می کنی؟ علی جانم! مگه قرار نبود از این سفر بیای و آماده عقد بشی؟ قرارمون این نبود مامان! قرارمون به سرخی کفن نبود! رخت دامادیت تو اتاقه! ببین آرزو هم اومده! دیشب تا صبح به کت دامادیت که آویزون دیوار کرده بودی نگاه می کرد. پاشو علی! تو همه دارو ندار منی. من بخاطر تو از همه رویاهام دل کندم. بخاطر تو با همه سختی ها سرپا موندم. علی تنهام نذار. اولین بار که دیدمت دلم برات رفت پسرم. اولین بار که خندیدی فهمیدم تو قشنگ ترین هدیه خدایی! علی قرار نبود من پای تابوتت بشینم! قرار نبود من رو دیوونه کنی! قرار نبود اینجوری بری و تنها بشم! من دنیامو پای دنیای تو حراج کردم! عمرم رو به پای تو ریختم تا جون بگیری! با بدن بی جونت چکار کنن؟ با انگشتر نشون عروست چکار کنم؟ با رخت و لباس دامادیت چکار کنم؟ علی من بعد تو چکار کنم؟ صدایش آنقدر آرام بود که فقط چند نفری که کنارش بودند می شنیدند. احمد بی خیالت این روز ها گریه می کرد. آرزو از حال رفته بود و ایران خانم به کمکش رفته بود. با اشاره مردی به احمد، فهمید که وقت رفتن است. حنانه صورت علی را نوازش می کرد و حرف میزد. احمد دست روی دست حنانه گذاشت: حنانه خانم! حنانه نگاهش کرد. احمد گفت: باید ببرنش! حنانه صورت علی را بوسه زد. جای جای صورتش را بوسید. بجای شب دامادی اش بوسید، بجای روزی که پدر می شد بوسید، برای تمام تولد هایش بوسید، برای تمام عید ها بوسید. احمد دست حنانه را کشید و بلندش کرد‌. حنانه ای که آنقدر کوچک بود که میان جمعیت دیده نمی شد. نمی دانست مواظب حنانه باشد یا زیر تابوت علی را بگیرد و او را بدرقه کند. دستی از پشت روی شانه اش نشست. مادرش بود. دست حنانه را رها کرد تا مادرش ندیده! زهره خانم گفت: من مواظبش هستم. تو برو. پدرش هم آمده بود. دیروز خبر داده بود که بیایند و آمده بودند. خیالش از حنانه راحت شد‌ صورت علی را دوباره بسته بودند. زیر تابوت را گرفت. هیاهویی برپا شد. علی را برای همیشه از حنانه گرفتند و بردند و کسی نفهمید یک مادر همین لحظه، همین جا مُرد! . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جنایاتی که هنوز سربازان آمریکایی در مورد دختران ژاپن مرتکب می‌شوند و آنها حتی حق شکایت هم ندارند! . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
♦️حمله به پایگاه آمریکا در جنوب شرق سوریه 🔹منابع خبری گزارش دادند که پایگاه اشغالگران آمریکایی در منطقه «التنف» واقع در مرز سوریه-عراق-اردن هدف حملات پهپادی قرار گرفت. 🔹هنوز هیچ گروهی مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفته است. 📲@mesbahesiyasat1
تیم تروریستی عامل جنایت در گوهر کوه تفتان منهدم شد روابط عمومی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه: 🔹در پی حادثه تروریستی تفتان که منجر به شهادت ۱۰ نفر از نیروهای فراجا در منطقه گوهرکوه شهرستان تفتان شد یگان های قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه با همکاری سربازان گمنام امام زمان در ادارۀ کل اطلاعات سیستان‌و‌بلوچستان و رزمندگان فراجای استان طی یک عملیات پهپادی، ۴ نفر از اعضای گروهک‌های تروریستی کشته شدند. 🔹در جریان این عملیات، ۴ نفر از تروریست‌ها به هلاکت رسیده و عده‌ای زخمی و فراری و چهار نفر از آنان دستگیر شدند. عملیات برای دستگیری و انهدام باقیمانده تروریست‌ها همچنان ادامه دارد. 🌍 @basaer_fa
📣📣 مسابقه 🎯🎯 💠 مسابقه کتابخوانی سیاسی« فلسطین‌‌»💠 ⏰ شروع مرحله اول مسابقه : ⏱ ۱ آبانماه ساعت ۱۸:۰۰ ⏱ تا ۷ آبانماه ساعت ۲۳:۵۹ 📚 منبع: کتاب "فلسطین" از منظر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی) رهبر معظم انقلاب 🛎 جهت شرکت در مسابقه به کانال خبری تحلیلی بصائر مراجعه نمایید👇 | | | 🆔پیام رسان ایتا https://eitaa.com/basaer_fa 🆔 پیام رسان تلگرام https://t.me/basaer_fa 🆔 پیام رسان بله https://ble.ir/basaer_fa
🔺حراج شمش طلا فردا برگزار می‌شود مرکز مبادله ارز و طلای ایران اعلام کرد: 🔹شصت‌وسومین حراج شمش طلای مرکز مبادله ایران روز سه‌شنبه هشتم آبان ۱۴۰۳ برگزار خواهد شد. 📲@mesbahesiyasat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تازه زایمان کردی😂🤣 ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌‌ ‌🤣🤣🤣😂😂 👇👇👇👇👇👇👇👇 . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 . ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄ کانال مصباح خانواده 1⃣0⃣1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇 @Mesbahfamily101 ✾࿐༅🍃🌼🍃༅࿐✾