eitaa logo
♥️ مصباح الهدی ♥️
376 دنبال‌کننده
783 عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
گر‌بپُـرسی ڪۍبمیرمـ باچہ‌ذڪرےدر‌ڪجا؟!پاسخ‌آید:با‌مُحرمـ یآحُـسین در کربلا..💕 حسین زمانه را دریابیم، یا اباصالح المهدی عج آیدی خادم @abasallehmahdy
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا.. به حق آبروی زهرا (س) آبروی ما رو همه جا حفظ کن و الهی به حق حسینت دردی که تحملش رو نداریم به ما نده💔
{💙} |✿|ماٰییم بُزُرگْ شُدھ ے خانداݩ حسێن اݕن عَلْے♥️]° |✿|لُطفِ مآدَرَش اَستـْ" ڪھ چٰادُر بَر سَر داریم😌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🧕
🍃🌷🍃 🌷 ⭕️ گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت: تمام اشعار حافظ را خوانده و فهمیده‌ام اما معنای این بیت را نفهمیده‌ام که در غزلی گفته است : 🌷بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت 🌷و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت ⭕️اگر این بلبل خوش بوده، پس چرا ناله‌های زار داشته؟! 🔴 شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هرکس از ظن خود توضیحاتی داد، اما پاسخ هیچیک شاه را راضی نکرد. 🔴 بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، وصال شیرازی نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد. 🔴 نامه زمانی بدست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلماتست میکند و غزلی بر همان وزن و قافیه میسراید و در میابد که عدد ‌ ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد، چرا که بلبلی به ابجد میشود 74، برگ 222، گلی 60، جمع اینها: 356 همچنین علی هم به ابجد110، حسن117، حسین128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانیکه شیعه در خفا بوده این حقیقت را بیان کند. ⭕️لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را بزبان شعر به اینصورت بیان میکند : 🌹صاحبا در حالتی کین بنده را غم یار داشت. 🌹یادم آمد کز سؤالی آن جناب اظهار داشت 🌹در خصوص شعر حافظ گر چه پرسیدی ز من 🌹بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت 🌹فکرها بسیار کردم هیچ مفهومم نشد 🌹چونکه شعرش در میان، راز نهان بسیار داشت 🌹نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی 🌹تا ببینم این صدف چندين گهر در بار داشت 🌹بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش 🌹با علی و با حسین و با حسن معیار داشت 🌹بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل 🌹دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت 🌹برگ گل سبز است دارد آن نشانی از حسن 🌹چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت 🌹رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین 🌹چونکه هنگام شهادت عارضی گلنار داشت 🌹روز عاشورا حسین بن علی در کربلا 🌹اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت 🕊🕊 🌷 🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا نظامی نمی‌آورد اینجا، نویسنده می‌آورد! مدیران غربزده می‌آورد، رسانه‌های ناامید می‌آورد، انقلابیون پشیمان می‌آورد، شبکه‌های اجتماعی می‌آورد، 🌺 مام_زمان 🌸 ایران قوی
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایِ دوست داشتنی من بابتِ همه چیزایی که ( شد و نشد ) شکرت حتی اگه براش گریه کردم حتی اگه فریاد زدم حتی اگه گله کردم حالا اماااا بزرگ تر شدم ، قوی تر شدم...دیگه گله کردن و نا امیدی تو زندگی من هیییییچ جایی ندارن ... بابتِ تمام زمین خوردن ها و ضربه خوردن هام شکرت که اگه اون لحظه ها نبودن الان من انقدر قوی و صبور و با تجربه نمی شدم شکرت واسِ همه ی آدمهای خوووبِ زندگیم که کلی درس بهم یاد دادن و بامهربونی دنیام و قشنگ تر کردن شکرت واسِ اون عزیزانی که نامهربانی کردن و دلم رو شکستن چون بهم یاد دادن به خودم تکیه کنم و به هییییچکسی وابسته نباشم خدایا شکرت برای تک تکِ لحظه های زندگیم 😍🤲 🌱🌸🌺🍃🌱🌸🌺🍃
🖤انسان ذاتاً راحت‌طلب است و از سختی گریزان؛ لذا با اینکه فطرتش به حق گرایش دارد ولی برای فرار از تکلیف، زود جذب باطل می‌شود. فقط سه روز زمان لازم بود که سامری ششصد هزار نفر از امت موسی را گوساله ‌پرست کند. مراقب باشیم سامری‌های زمانه، رهزن ایمانمان نشوند. 📖طه:۸۵ 🌸🌸🍃🍃🌺🌺🌱🌱
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عکس‌شهید‌به‌اتاقت‌میزنی؟! براشون‌کار‌انجام‌میدی؟! دمت‌گرم‌آقا‌سفارشت‌ُ‌ب‌علی‌اکبرش‌کرده 🫀
- همسرِشهید : خوابش‌‌ رو دیدم‌ ازش‌ پرسیدم راسته‌ که‌ میگن‌ موقع‌ِ شهادت امام‌حسین‌ میاد کنار‌ِ شهدا؟ گفت:وقتی‌ تیر‌ خوردم قبل‌ از‌ اینکه‌ رویِ‌ زمین‌ بيفتم امام‌حسین‌ منو‌ گرفت . . :)) -شهید‌محمدتقی‌ارغوانی-
- نامت‌ بلند ُ آسمانی ای‌ قبله‌ی‌ عشق‌ حسین .❤️
. جعفر جنگروی تعریف می‌کرد که یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچه‌ها حرف می‌زدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچه‌ها رفتن.اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب دیدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می‌زنه. یکدفعه گفتم: چیکار می‌کنی داش ابرام ؟! انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: هیچی، هیچی، چیزی نیست. گفتم:به جون ابرام ولت نمی‌کنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت. مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم‌هائی که بغض کرده‌اند گفت: سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه!