مِشکالیس
-
• مارشِ بانوی تاریکی، جلد اول از این سهگانه، واقعاً کتاب عجیب و جالبی بود! از اون دسته از کتابها که با نکات مثبت و منفی و متناقض باعث میشن ندونی چی دربارشون بنویسی ولی به دلت میشینن.
• دوست دارم اول از ایدهی داستان شروع کنم و بعد درمورد همهی نکات منفی و مثبت نظرم رو بگم. ایدهی داستان برای من جدید و جالب بود. روایتی متفاوت از تاریکی و قدرتهایی که منشا جهان بودن با دیدی که شاید کمتر بهش پرداخته شده. ممکنه تاریکی بیگناه باشه و ما درموردش قضاوت اشتباهی کرده باشیم؟ در واقع پیچیدگیهای داستان راجعبه این سوال، باعث میشه طرف خیر و شر غیرقابل تشخیص باشه و این برای من نکتهی جالبیه.
• مجموعهی پیامآور تاریکی، فانتزیای دارای دنیای مستقله؛ دنیایی که برای من خیلی جالب بود و میشد تقریباً اون رو جدید محسوب کرد. بهنظر من، جهان اسکا نیاز به توضیحات بیشتری داشت. نگاههای بیشتری به سرزمینهای پشت کوه و روش عجیبشون برای زندگی، یا توضیحات بیشتری در مورد خود سرزمین اسکا و فرهنگش، میتونست کتاب رو خیلی جذابتر کنه. همچنین قضیهی دنیاهای همتای اسکا که برداشت من اونها رو دنیاهای موازی تلقی کرد، خیلی کم بهش پرداخته شده بود و اگه نویسنده بیشتر روی این قضیه زوم کرده بود و سرمنشأ جهانها نمایانتر بودن، دنیای ساخت ذهن نویسنده خیلی خلاقانهتر هم میشد. همچنین معتقدم کتابهایی که دنیای خاص خودشون رو دارن، واقعاً به نقشه احتیاج دارن، چون خیلی وابسته به مکانها هستن.
• بهنظر من شخصیتپردازی اصلاً عمیق نبود. تقریباً هیچکدوم از شخصیتها برای من جالب نبودن و تنها شخصیتی که بیشتر دوستش داشتم-بانوی تاریکی-خیلی کم بهش پرداخته شده بود و میتونست نقش خیلی کلیدیتری داشته باشه. بهنظر من شخصیتها خیلی جای کار داشتن، اکثر اوقات به راحتی تغییر میکردن و تصمیمات احمقانه میگرفتن. یا به راحتی عشقی که داشتن رو نابود میکردن. شخصیت ماریس میتونست کمشکشهای ذهنی جالبتری داشته باشه و در کل شخصیت پختهتری باشه. همچنین شخصیتهای ویکت و نیران هم میتونستن کلیدیتر باشن. بهنظرم اینکه ظاهر شخصیتها کلیشهای نبود و متنوع و جدید بودن نکتهی مثبتیه.
• مقدمهی کتاب رو خیلی دوست داشتم. هر چیزی درمورد جنگ طبیعت برای من جذابه. ولی شروع داستان یک مقداری گنگ بود. ابتدای داستان، تقریباً نمیشد زمان و مکان داستان رو حدس زد، ولی این به مرور برطرف شد. روند داستان خیلی کند بود. بهنظرم خیلی جاها نیاز نبود انقدر روشون زوم بشه و بعضی جاها هم نیاز به پرداخت بیشتر بود. شاید کشمکشهای ذهنی ماریس یکمی خستهکننده بوده باشن، چون یک سوال چندین بار تکرار میشد.
• فضاسازی کتاب عالی بود. توصیفات از فضا و شخصیتها خیلی کامل بود و منِ خواننده کاملاً میتونستم تصور دقیقی از جریانات داشته باشم. اون بخش از کتاب که ماریس داخل تیمارستان حبس شد، خوندنش برای من خیلی سخت بود. حبس شدن توی یک فضای بسته باعث میشه حس خفگی کنم و توی کتاب هم همین احساس رو دارم. خداروشکر زود اون بخش تموم شد. بهنظرم توی بخش تیمارستان، میشد بیشتر درمورد عقیدهی اون درمانگر یا بیماریهای روانی زوم کرد.
مِشکالیس
• مارشِ بانوی تاریکی، جلد اول از این سهگانه، واقعاً کتاب عجیب و جالبی بود! از اون دسته از کتابها ک
• خیلی دوست دارم درمورد نژاد سانتولان بیشتر بدونم. اینکه چه شکلی به وجود اومدن یا چه قدرتهایی دارن؟ قدرتهای ماریس و سانتولان یک مقدار گنگ بود و خیلی بهتر میشد اگه بیشتر ازشون گفته میشد.
• داستان کتاب یک مقدار پراکندهگویی داشت، اما در نهایت همهی روایتها به یک نقطه میرسیدن و این نشون داد نویسنده یک طرح اصلی برای کتاب داره. هیجان کتاب هم کم بود و میتونست خیلی بهتر باشه. پایانبندی کتاب خیلی باز بود، واقعاً متظر جلدهای بعدیم و امیدوارم که تمام سوالات رفع نشده پاسخ داده بشن و داخل جلدهای بعد پیشرفتهای زیادی رخ بده. امیدوارم واقعیت قضیهی اون پیشگو و جادوگر در جلدهای بعدی فاش بشه. غافلگیری کتاب هم خوب بود و خیلی خوشم اومد.
• قلم نویسنده رو خیلی دوست دارم. کاملاً مشخصه هم پر از استعداده و هم قاعدههای ابتدایی نویسندگی رو بلده. توصیفات کتاب جدید و شاعرانه بودن و این برای من نکتهی مثبتیه. یک سوالی که برام وجود داره اینه که چرا انقدر داخل کتاب خشونت بود؟ خیلی جاها میتونست این اتفاقات رخ نده و منِ خواننده بابت این همه مرگ و خون ناراحت نشم. اما خب این قضیه به تاریکتر شدن کتاب هم اضافه کرده!
• برداشت من از مفهوم کتاب، تاریکی درون آدمها بود. همهی ما تاریکیای توی وجودمون داریم که فقط با یک اتفاق تلخ جرقه میزنه و شروع به وسوسه کردن میکنه. اگر این تاریکی کنترل نشه باعث میشه همه چی به هم بریزه و فاجعه به بار بیاد. در واقع اگه محبت کافی رو دریافت نکنیم و از همه طرف طرد بشیم، امکان فوران این تاریکی درونی زیادتره. همچنین یک مفهوم دیگهای که بهنظرم وجود داشت، دربارهی پادشاهها بود. اینکه قبل از به تخت نشستن چه اهداف خوبی دارن، اما درست زمانی که قدرت رو در دست میگیرن، طمع اجازه نمیده آدم خوبی بمونن.
• اسم کتاب هم هوشمندانه و زیباست. به شخصه عاشق طراحی جلد کتابم و خیلی زیاد دوستش دارم. امیدوارم جلدهای بعد هم با همین تم طراحی جلد بشن. در نهایت این کتاب رو دوست دارم و ممنونم که یادداشت طولانی من رو خوندید!
پینوشت¹: احتمالاً قراره در انتظار دو جلد بعد فسیل بشم. کاش زودتر منتشر بشن، چون پایان این کتاب واقعا باز بود و بخش کنجکاو درونم خیلی مشتاقه بفهمه تاریکی چه بلایی به سر جهان میاره.
پینوشت²: زوج آلدریک و لیگو رو خیلی دوست دارم، کاش نویسنده یک جلد فرعی درمورد زمانهای خوش گذشتهشون بنویسه. هعیِ عمیق!
#ادمینمآلیس - #نظرات