مِشکالیس
-
• کمی ناامید شدم؟ احتمالاً. راستش توقع نداشتم کتاب با تشریحِ صریح بدن میمون شروع بشه. تهرانِ تارین، از سه داستان کوتاه تشکیل شده. سه داستانِ پر از محتوای صریحِ تاریک، اعم از قتل، کالبدشکافی، تجا*وز، تیکهتیکه کردن و انواع جنایتها. در ادامه نظرم رو درمورد تکتک داستانها میگم.
• داستان اوّل رو اصلاً دوست نداشتم. از نظر من داستان بیمعنیای بود. پر از پرش زمانی و پرش دیدگاه شخصیتها. یک بند داستان از دیدگاه حسین کوسهکش روایت میشد و یکهو از جناب شامورتی! کلاً ماجراشم بیمعنی بود. چرا یک نفر باید غذاش بچه باشه؟ کاش حداقل نویسنده توضیحی در این مورد میداد. یا اینکه سوالهای بیجواب زیادی موندن. پایانش چی؟ منظور نویسنده این بود که افراد متفاوت حق زندگی ندارن یا همچین چیزی؟ نمیدونم، هیچ برداشتی نداشتم. راستش، پایههای داستان مشکل داشت، چرا شخصیت خالو هشت پا داشت؟ کلاً مبهم بود و اصلاً ازش راضی نبودم.
• داستان دوم بد نبود. همچنان گنگ و مبهم بود. بهنظرم نیاز به پرداخت بیشتر و توضیحات بیشتر داشت. شاید مفهومی که ازش برداشت کردم این بود که سد شدن جلوی آرزوهای یک نفر، ممکنه تا ابد باعث موندن حسرت توی دل خودت بشه، ممکنه اون شخص رو از دست بدی و همیشه با عذابوجدان زندگی کنی.
• داستان سوم امّا حرف بیشتری برای گفتن داشت. ماجراش جالب بود و اینکه داستان مربوط به کتابفروشی راما بود، برام جالب بود. بیشتر از همه دوستش داشتم ولی بهنظرم میتونست خیلی بهتر باشه.
• بهنظرم اساسیترین مشکل کتاب، پرش زمانی بود. خیلی مواقع اصلاً هیچی نفهمیدم. بعضی مواقع روایتهای یک داستان ربطی به هم نداشتن. یا بهنظرم جملهسازیها میتونستن بهتر باشن یا جاهای خیلی کمی یکهو زمان روایت از گذشته به حال تغییر میکرد. هیچ پیشینهای از عناصر فانتزی مثل ببرینه یا فروغ و ... نبود. مشخص نبود زمان روایت داستان توی تهران مال چه سالیه. داستان توی تهران رخ میداد ولی از عناصر تهرانی خیلی کم استفاده شده بود.
• بهنظرم داستانهای کوتاه توانایی انتقال مفاهیم زیادی رو دارن؛ ولی همونطور که گفتم برداشت مفهومیای نداشتم. البته ممکنه درک من نرسیده باشه. شخصیتپردازی ضعیف بود، میشد شخصیتها خیلی جالبتر باشن یا اطلاعات بیشتری درموردشون داشته باشیم. خیلی جاها اطلاعاتی که نویسنده از فضای داستان میداد رو درک نمیکردم، شاید مشکل من باشه ولی به نظرم نویسنده توی فضاسازی آنچنان موفق نبود.
• یک انتقاد بکنم؟ بهنظرم تصویری که نویسندهها و سریالسازها از پلیسها توی کتابها و سریالها نشون میدن خیلی منفیه. مثلاً پلیس فروغ رو بره*نه کرد و خب، همهی اینها باعث میشه پلیسها جلوهی منفیای پیدا کنن. من شاید توی این موضوع اطلاعات زیادی نداشته باشم، اما خب بهنظرم این حرکت یهطور بیمعرفتیه. و خب نویسنده به کوچهی شهدای بینام اشارهی زیادی میکرد، این یکجور توهین بود یا تمسخر یا همچین چیزی؟
• یک انتقاد سختگیرانهی شخصیِ دیگه هم بکنم؟ بهنظرم شخصیت کتابهای ایرانی گمانهزن، میتونن اسمهای فارسی داشته باشن، نه عربی. کاملاً قبول دارم اسمهای زبانهای مختلف توی ایران زیاده و همشون قشنگ و فوقالعادن، ولی خب من یکی توقع دارم وقتی کتاب ایرانی میخونم، بیشتر با اسمهای فارسی روبهرو بشم، نه اینکه ۹۰ درصدشون عربی باشه. بههرحال این قضیه کاملاً سلیقهایه.
• اگر درمورد بزرگترین نقطه قوت کتاب بگم، موفقیت نویسنده توی چندش نشون دادنِ رویدادهاست. تهران تارین یک کتاب با فضای خیلی تیره و وحشتناکه و نویسنده توی نشون دادن این فضا کاملاً موفق بوده. پس اگه از این سبک خوشتون نمیاد اصلاً سمتش نیاید. یک چیز دیگه هم که وجود داره استفاده از الفاظ نادرست یا استفادهی زیاد از عناصری مثل سیگار و مو*اده؛ میدونم که این کتاب سبک تاریکی داره، اما متوجه نمیشم چرا عناصر این مدلی انقدر توی کتابها و سریالهای ایرانی(مخصوصاً نمایش خانگی) استفاده میشن!
• با وجود اینکه خیلی از بخشهای کتاب برام کسلکننده بود و زیاد خوشم نیومد، اما از داستان سوم تقریباَ خوشم اومد و بهنظرم اگر دنبال یک کتاب خاص و خیلی تاریک هستید، تهران تارین کاملاً مناسب شماست. دوست دارم کتابهای دیگهی این نویسنده رو بخونم و امیدوارم اونها بهتر باشن و با سلیقهی من بیشتر جور در بیان. درکل، بهنظر من، کتاب جالبِ ضعیفی بود.
پِینوشت: توی پایان کتاب، زمستون بود و شب یلدا و این برام جالب بود که دقیقاً توی شب یلدا اون بخش رو میخوندم.(=
#ادمینمآلیس - #نظرات
-وقتی تو میدونی تهش چی میشه.(=
#ویدیوکتاب
مِشکالیس
پاندای بزرگ و اژدهای کوچک #ادمینمشکات #تیکهکتاب
پاندای بزرگ و اژدهای کوچک
#ادمینمشکات
#تیکهکتاب