-
زویی فکر میکند اگر اختاپوس بود همه چیز بهتر میشد. مادرِ زویی برای بار سوم ازدواج کرده و حالا زویی و خواهر و برادرهایش در خانهی ناپدریشان زندگی میکنند. آن ها زندگیای تقریبا معمولی دارند.
-
-
ماجرا از جایی شروع میشود که معلم زویی به او میگوید در کلاس مناظرهای شرکت کند؛ اما زویی از روابط انسانی نفرت دارد و نمیتواند حرف دل خود را به کسی بگوید!!❤️🩹
-
-
او به اجبار در این کلاس شرکت میکند، اما همه چیز کم کم برای زویی جدی میشود. او که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند یاد میگیرد از حق خود دفاع کند. حالا زویی تصمیم گرفته مادرش را از دست ناپدریشان نجات دهد؛ چون او بدرفتار است و زندگی را برایشان جهنم کرده.
-
-
اما آن ها ضعیف هستند و بدون خانهی ناپدریشان نمیتوانند زندگی را ادامه دهند. آیا زویی میتواند آرامش را دوباره ایجاد کند؟! زویی، مادرش، خواهر و برادر هایش میتوانند یک زندگی خوب برای خود دست و پا کنند یا سرنوشت آن ها محکوم به عذاب است؟!
-