-
روزگاری بر فراز صخره هایی در نزدیک سیاه دریای سیاهی، کلبه ای قرار داشت که جانر، تینک و لیلی ایگیبی در آن زندگی می کردند🛖.
-
-
مادر و پدربزرگشان تمام عشق دنیا را نثارشان می کردند، اما عشق برای در امان نگه داشتن آن ها از شر نیش دندان ها کافی نبود؛ نیش دندان هایی که از آن سوی سیاه دریا در جست و جوی گنج شهریار بال پریان، فرمانروای جزیره ی تابان آنیرا به آنجا آمده و آن سرزمین را تصرف کرده بودند.
-
-
دردسر های خانواده ی ایگیبی درست از روز جشن اژدها آغاز شد و از آن به بعد بود که پای کالسکه ی سیاه، شبح بریمنی استوپ، تازی های شاخ دار، گاو دندان و هزار و یک جانور دیگر به زندگی شان باز شد🐉.
-
-
مهم تر اینکه از آن به بعد بود که جانر، تینک و لیلی از راز های مگوی خانوادشون با خبر شدند؛ و این تازه آغاز ماجرا بود. راز های خانواده ی ایگیبی چه بود؟!
-