eitaa logo
مشکات
2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
612 ویدیو
214 فایل
لینک کانال: https://eitaa.com/meshcat_313 ارتباط با مدیر کانال: @Khosravian313 مدیر: مهدی خسرویان استادسطح عالی حوزه کارشناس معارف واحکام ومشاوره خانواده سوالات شما:۰۹۱۳۲۹۴۲۴۵۷
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 شما باید از خوابیدن، نهایتِ لذّت رو ببری. از بیداری، از غذا خوردن، نگاه کردن، فکر کردن، از همه چیز... 🔵 تو باید خیلی لذّت ببری. حق نداری کم لذّت ببری. 🌺🌷💞🌺
-- خب چطور میشه از همه چیز لذّت برد؟ 🔶 تنها راهش اینه که "قدرت و ظرفیتِ" خودت رو برای لذّت بردن افزایش بدی. که البته اینم "برنامه" میخواد. ✔️👆✔️👆
🌺 آدمی که "اهلِ مبارزه با هوای نفسش" بشه، کم کم توانایی خودش رو برای لذّت بردن افزایش میده.💞✌️ ❇️ درست مثل کسی که روزه میگیره. 🌹 آدمِ روزه دار با روزه گرفتن، طبیعتاً توانایی بیشتری برای لذّت بردن از غذا پیدا میکنه.
مشکات
🌺 آدمی که "اهلِ مبارزه با هوای نفسش" بشه، کم کم توانایی خودش رو برای لذّت بردن افزایش میده.💞✌️ ❇️ د
تا همین جا کافی باشه ادامه ی اون صبح بعد از نماز رو مطالب فوق عمیقا فکر کنین 🌿🌿🌿 و تفکراتتون رو بنویسید در دفتری سر رسیدی و برنامه ریزی بفرمایید برای رسیدن به اهداف قشنگ تنهامسیری تون ان شاءالله😊 ببینم چیکار می کنین در این راه .
بسم الله سلام مجدد✋ با سلام محضر مولاجانمان و هدیه چهار مرتبه ی سوره ی توحید به حضرت ، ادامه ی درس تقدیم میشه
✔️ به میزانی که آدم "اهلِ مبارزه با تمایلاتِ پستِ خودش" بشه قدرتِ لذّت بردن خودش رو افزایش داده.....👌 ✅🔷➖💕🌷
درسمون تموم شد☺️ حالا سوال : میخوایید رو مطالب ، بیشتر فکرکنین و تمرین بفرمایید تا قوی بشید و تسلط پیدا کنین یا درس بعدی که کاهش علاقه به همسر رو بررسی کنیم و ادامه بدم⁉️ و دوتا درس رو با هم تمرین کنید🙂
اللهم صل علی محمد و آل محمد✨ و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین🌷 ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
مشکات
🌹👆 ابتدای درس بیست و پنجم
بخونید با دقت و نکته ی مهمش رو در دفتر یا سررسیدی یادداشت و روش کار کنین انصافا😇 میدونین درسهای تنهامسیری اگه تمرین نشه در طول روز ، فایده ای نداره درسهای تنهامسیری اگه تفکر و تعقل و توسل و با ذکر و مناجات همراه نباشه برا پیشروی ؛ همراهشون نباشه ، فایده ای نمی رسونه خوندنشون که ؛ و زود فراموش میشن😊 این نه هدف ماهست نه شما خوشتون میاد . میخوام بگم : دغدغه ها و مشکلات زندگی رو عنوان اونها رو، تو همون سر رسیدی که دارین☺️ بنویسید بعد با استفاده از راهکارای چند سطر بالا که عرض کردم حلشون کنیم این همه کاسه ی چه کنم چه کنم دست نگیریم همت کنیم موانع لذت بردن و کسب ارامش رو برداریم از سر راه ان شاءالله اینطور هم خداوند نمره ی بالا به ما میده منظورم من و شماها ، هم همسرتون رو راضی نمودین مجردها هم ، والدین رو خوشحال و راضی می کنید و کلا راه پیشرفت و ترقی رو باز کردین برا خودتون 👏👏 این صحبتا یک میلیونوم اون چیزایی هست که با تفکر و تعقل و مشورت و ذکر و مناجات خودتون بدست خواهید آورد . متوجه شدین چی گفتم❓ یعنی این دیگه❤️🕊🕊🌹🍃🌸🌳 🌷🌷🌷
مشکات
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_سوم 💖 ملیحه عروس تازه بود. وقتی محمدمهدی می رفت سر ِکار تنهایی اش را
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ 💠 سال شصت و هفت بود. جنگ داشت به روز های آخرش نزدیک می شد. سرمای آن آبان را، تولد محسن 💕، برای ملیحه گرم کرد. اسمش را گذاشت محسن. چون دوست داشت محسن ِ فاطمه سلام الله علیها زنده می ماند. 🍁🍂 می خواست محسنش به خوبی محسنی که هیچ وقت به دنیا نیامد زندگی کند. به همین خاطر بود که تمام ایام بارداری اش در هر مجلسی حاضر نمی شد و دست به هر لقمه ای نمی برد. آن نُه ماه از قرآن کنده نشد. 🌷🌱 کار هر روزش خواندن زیارت عاشورا و امین الله بود. انگار منتظر بچه ای بود که قوت غالبش همین چیز ها باشد . 👶 محسن، سفید و قشنگ بود. ملیحه از خلق و خویَش متعجب بود. بهش می گفت: فرشته! 💞 آرام بود و بهانه نمی گرفت. غذایش را با خوشحالی می خورد وخوب می خوابید و گریه نمی کرد. 👌 انگار از همان وقت ها از خدای خودش حسابی راضی بود. ملیحه نفهمید اصلا محسن چطور از آب و گل در آمد. بس که بی آزار بود این بچه 🌸 ادامه دارد... 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
محسن، سه ساله بود. صبحانه اش را که می خورد، می رفت اتاق بچه ها. مامان توی آشپزخانه مشغول بود که صدای ضبط بلند می شد. 📼 📻 صدای شحات محمد انور بود. باز محسن رفته بود سراغ ضبط برادر هایش. آنقدر با ضبط ور رفته بود که یاد گرفته بود چطور ازش استفاده کند. یک روز که مامان سر زد به اتاق بچه ها، از دیدن دم و دستگاهی که محسن درست کرده بود خشکش زد. ❤️ محسن یک روسری دور سرش بسته بود و یکی را هم انداخته بود روی شانه اش و نشسته بود روی یک بالش. یک آیه را که شحات می خواند، محسن ضبط را خاموش می کرد و با زبان بچگانه اش از شحات تقلید می کرد. 😅 وقتی چشمش به مامان افتاد خنده اش گرفت؛ انگار از قیافیه خودش! گفت: _ من می خوام شحات انور بشم! ظهر که مامان کار های خانه را تمام می کرد، می دید که محسن هنوز مشغول شحات انور شدن است! 🎈 محسن بعد از ناهار استراحت می کرد و باز مشغول ضبط صوت می شد. اسباب بازی هایش خاک می خوردند. زیاد نمی رفت سراغشان. آدم بزرگ بود از بچگی .. ادامه دارد...🌹 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟❣ رسول خدا صلی الله علیه و اله : زياد سجده كن؛ زيرا همچنان كه باد، برگ درختان را فرو مى ريزاند، سجده گناهان را مى ريزاند. الأمالي للصدوق 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
مشکات
#پای_درس_ولایت🌟❣ رسول خدا صلی الله علیه و اله : زياد سجده كن؛ زيرا همچنان كه باد، برگ درختان را فر
👆 سلام ✋ دوستان و همراهان گرامی لطفا این فرمایش آقا❤️ رو نوش جان و وارد جریان خون تو رگهاتون بفرمایید☺️ تا بعد یه گپ کوتاه اما مهم رو خدمتون عرض کنم (در قالب سوال❓ البته)🍃 بعد هم به جامع ترین پاسخ ها کارت شارژ جایزه میدیم 1 الی 3 نفر بستگی داره😊
مشکات
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم25 ✅🚩💠 آخرین پیام ازصوتی جلسه اول استاد پناهیان: "مرحله ی اول نماز خوب
26 خدای با عظمت.... ✅🔹➖🔴 استاد پناهیان: شما خودتون انصافا چقدر نشستید تو جلساتی که حاج آقا روی منبر از عشق و محبت و کرم خداوند متعال گفته و اشک ریختید و حال کردید، بعد وقتی رفتید بیرون باز اوضاع همونی شده که بوده ؟؟؟ 😏 بین خودمونیم دیگه! بله آقا؟؟! ❗♦❗ آدم باید راستشو بگه دیگه! 🔴 جهان مسیحیت مشکلشون می دونید چیه؟؟؟ مشکلشون اینه که خداشون عظمت نداره... فقط مهربونه... " فقط خداشون تنها کاری که می تونه انجام بده اینه که ببخشه...." ببین عزیزم خدایی رو که ازش حساب نبرن، عاشقشم نمیتونن بشن. ✅✅✅ شما می دونید چرا اینقدر عاشق علی بن ابی طالب هستید ؟؟؟ ❓ چون از ذوالفقار و از غضب علی و از هیبت علی هم خبر دارید . شما چرا از بین شهدای کربلا از همه بیشتر به اباالفضل العباس قمر بنی هاشم علاقه مند هستید؟! 👆🌺❓✅ چون قدرت او، هیبت او، علم او و علمداری او از همه بیشتر بود . ما برای عباس یه حساب دیگه ای قائلیم . بعد برای اون هم می میریم . حالا من از شما می پرسم اگر به شما بگن اباالفضل یه آقایی بود خیلی خوب؛ خیلی داداش با وفایی بود برای امام حسین اما حیف که خیلی ضعیف بود ! اگه کسی بهش تنه میزد، می خورد زمین!! همون اول جنگ هم شهید شد! ❓❗ تو رو قرآن قسم به من بگید اینقدر عباس بن علی ع عزیز می شد؟؟! 🔸🌏➖➖➖✅ تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل... 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
مشکات
👆 سلام ✋ دوستان و همراهان گرامی لطفا این فرمایش آقا❤️ رو نوش جان و وارد جریان خون تو رگهاتون بفرما
این تصویرو می بینید ❓😊 خووووب و عمییییق 😇 فکر کنین ببینم به چه نتیجه ی مثمر ثمری می رسید ❓ چه پیامی به شماها و من میده شرح بدید اون رو 🌿🌿🌿
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبیین «جایگاه ذکر خدا در زندگی انسان» 👤استاد ویس کرمی 🗓اوایل دهه هشتاد کلاس اخلاق گروه معارف اسلامی 🏢دانشگاه علوم پزشکی اصفهان 2⃣(قسمت دوم) 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشکات
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_پنجم محسن، سه ساله بود. صبحانه اش را که می خورد، می رفت اتاق بچه ها.
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ 📖 📻 مصطفی قرآن را جلویش باز کرده بود. ضبط روشن بود و او داشت همراه شحات انور قرائت می کرد. یکهو صدای شحات گم شد و صدای دیگری شروع شد. صدای محسن بود! داشت از شحات تقلید می کرد.🎤 😡 اخم های مصطفی رفت توی هم. کارد می زدی خونش در نمی آمد. توی سرش این فکر ها دور برداشت : این بچه نمی دونه این نوارها رو با هزار سفارش و دوندگی گیر میاریم؟ صدای خودش رو روی صدای شحات انور ضبط کرده که چی⁉️... همین چیز ها داشت توی دلش قُل می زد که کم کم اخم هایش باز شد . تازه فهمید محسن عجب قرائتی کرده! بچه سه ساله همه قواعد تجوید و صوت و لحن را رعایت کرده بود! بی آنکه از کسی یاد گرفته باشد☺️ 🌺 بعد که از محسن علت کارش را پرسید، فهمید او اصلا نمی دانسته دکمه را اشتباه زده و صدایش ضبط شده. بد هم نشد. 🙊 سالها بعد که محمود شحات انور، پسر استاد شحات مهمان خانه شان شد با شنیدن این نوار، از استعداد عجیب محسن حیرت کرد. اما آن وقت دیگر محسن نبود ... ادامه دارد...🌹 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
🌹هفته ای یک بار مهمان ها توی طبقه بالای خانه جمع می شدند برای قرائت قرآن. محسن می رفت کنار بابا و برادر هایش می نشست و به تلاوت ها گوش می داد. 💖 کم کم به گوش جمع رسید که پسر کوچک آقای حاجی حسنی هم بلد است قرآن بخواند. یک شب، استاد ِ جلسه از محسن خواست که برود پشت بلندگو و تلاوت کند. محسن دلش هُـرّی ریخت. 🔻🔺 تا به حال توی هیچ جمعی تلاوت نکرده بود. سریع بلند شد و از پله ها رفت پایین. _ : محسن آقا! جماعت منتظر تلاوت شما هستند! تشریف بیارین بالا! . 🔮 تسلیم شد. پله ها را با تردید بالا رفت و اولین قرائت خودش را در جمع اجرا کرد. استاد، صورتش را بوسید و یک نوار قرآن بهش هدیه داد. روی نوار، عکس استاد مورد علاقه اش بود؛ شحات محمد انور. 🎁 محسن پایش را که گذاشت طبقه پایین، دویید طرف مامان و جایزه اش را نشان داد. مامان پیشانی بلندش را بوسید. پرسید: اضطراب نداشتی؟ محسن بادی به غبغب انداخت: نه! نمیخوام اضطراب داشته باشم! 💝 ادامه دارد... 💞 https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh