eitaa logo
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
200 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
24 فایل
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كمِشْكاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ …؛ متولد۱۵اسفند ۱۴۰۰ (۳شعبان) همزمان با ولادت حضرت عشق آقای اباعبدالله:)❤ https://daigo.ir/secret/2401516868 حرفاتون بمون بگین #حامی‌هر‌چی‌که‌وصلمون‌کنه‌به‌خدا @meshkat115
مشاهده در ایتا
دانلود
ضرب المثل قشنگی که داریم میگه آقا:🤨 چو میبینی که نابینا و چاه است، اگر خاموش بنشینی)یا اگر دستش نمی گیری( گناه است واقعاً گناه است! اینو باور کنید آقا نگاه می کنی، تماشا می کنی یه نابینایی داره به سمت چاهی میره، خُب خاموش نَنِشین یا دستش رو بگیر یا یه صدایی بزن، خبرش کن یه ضرب المثل قشنگ دیگه ای که داریم اینه میگیم:👇🏻 اصطالحاً تخم مرغ دزد، شتر دزد میشه یعنی اگر جلوی گناه کوچیکو نگیری، جلوی گناهکاری که تازه داره یه گناهی رو شروع می کنه و هنوز خیلی براش عادی نشده این گناه، جلوی اینو نگیری، کار به جایی میرسه که همین گناه اینقدر رشد می کنه و بزرگ میشه، توسعه پیدا می کنه، که دیگه به راحتی نمیشه جلوشو گرفت ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
واقعا تخم مرغ دزد، شتر دزد میشه چیکار کنیم تخم مرغ دزد ها، تخم مرغ دزد بمانند؟ یا حتی تخم مرغ دزدی رو هم ترک کنند! امر به معروف و نهی از منکر کنیم؛ اگر نکنیم شتر دزد میشن! یکی دیگه از این ضرب المثل های قشنگ اینه میگه آقا: دست پیش بگیر، اگه دست پیش نگیری، پس می اُفتی! امر به معروف یعنی دست پیش گرفتن یعنی تو منتظر نشین که دشمن حمله کنه، تو بخوای دفاع کنی! نه، تو اصالً ابتکار عمل رو به دست بگیر منتظر نباش یکی بیاد اَمر به گناه کنه تو رو، تو بخوای بگی نه ممنون ما نمی یایم مجلسِ گناه! تو ابتکار عمل رو به دست بگیر، تو او رو اَمرِ به خوبی کُن، نهیِ از بدی کُن ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
البته در مقابل این ضرب المثل های خوبِ ما که تایید کننده ی امر به معروف و نهی از منکر هست دشمنان ما هم بیکار ننشستن یکی از دالیل مهم ضرورت عقلیه امر به معروف هم همین تالش های دشمنانه! ببینید اگر امر به معروف و نهی از منکر مهم نبود، دشمن اینقدر عَلیهِش هَجمه نمی کرد ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
)اینو باز خواهیم کرد، بر می گردیم( از جمله این پنج تا ضرب المثلی که انگلیس برا ما ساخته، میگه: *عیسی به دین خود، موسی به دین خود *منو در قبر شما نمی ذارن *هر کسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش عجب! چه حرفایی یا مثال میگه: *خواهی نشوی رسوا، تازه همرنگ جماعتم بشو ببینید، نه فقط امر به معروف نکن، همرنگ دیگران و همرنگ گناهکارانم بشو! یا وقتی یک کسی تذکر میده، میگن آقا وِل کن، با یه تذکر شما مگه کار درست میشه؟ *با یه گُل که بهار نمیشه! حواسمون باشه، این ضرب المثل ها با عقل انسان ناسازگاره با فطرتِ ما، با آیات و روایاتِ ما ناسازگاره یعنی چی عیسی به دین خود، موسی به دین خود! مگه دین پیامبرا با هم فرق داشته؟ این دین اومده که به تدریج کامل بشه، حرفِ همشونم یکیه ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
یا میگه که: منو در قبر شما نمی ذارن بله، هر کی رو تو قبر خودش میذارن ولی حواسمون باشه تو قبرِ خودمون باید حساب و کتابِ اعمالِ واجبمون رو پس بدیم لیست رو میارن میذارن جلومون، نمازمون، روزَمون، امر به معروفمون، نهی از منکرمون! کسی که میگه منو تو قبرِ تو نمی ذارن، جوابش رو بده بزرگوار بگو: بله منو تو قبر خودم میذارن منم واسه قبر خودم دارم امر به معروف می کنم اصن به قبر شما کار ندارم! به برزخ و قیامتِ شما کار ندارم من واسه قبر و قیامت و برزخ خودم باید امر به معروف کنم میگه: من جهنم خودمو میرم، تو بهشت خودتو برو! آقا منم اگه امر به معروف نکنم جهنمی می شم من واسه انجام واجبِ خودم دارم به تو تذکر میدم به قبرِ تو کاری ندارم، برای قبرِ خودمه، روشن شد؟ ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
یا مثالً میگن که هر کسی کار خودش، بارِ خودش، آتیش به انبار خودش! یعنی اَنباریِ ما آتیش گرفت، اگه همسایمون زنگ نزنه مثالً آتش نشانی نیاد و خاموش نکنه، به انباریِ او سرایت نمی کنه؟؟؟ مردم به هم وصل نیستن؟ جامعه روی همدیگه تاثیر ندارن؟ این ضرب المثل های غلط رو حواسمون باشه! خواهی نشوی رسوا تازه همرنگ جماعت شو! دیگه به دیگرانم کاری نداشته باش، خودتم برو همرنگ جماعت شو این ها اون ضرب المثل هاییست که نشون میده دشمنان ما )استعمار انگلیس و...( چقدر با امر به معروف و نهی از منکر مشکل دارن آقا ما بیایم نگاه کنیم دشمن ما چیو هدف می گیره، همون معلومه که مهمتره مثه بعضی انتخاباتا هست نمی خواد شما خیلی بسنجی ببینی کدوم نامزد بهتره، کدوم کاندیدا بدتره نه، ببین دشمن میگه به کیا رای نده! بود دیگه تو مصادیق انتخاباتمون، به همونا رای بده! دشمن کدوم واجب رو بیشتر از همه واجبات داره مورد هَجمه قرار میده و تخریبش می کنه؟ پس معلومه این خیلی مهمه برای جامعه اسالمی ما ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادتنرھرفیق✋🏼 اگہیہروزبہفڪرشباشے محالاون بہفڪرتونباشہ...❤️ تواینلحظات بیشترواسہظھورش🌤 دعاڪنیم"🤲🏻📿 💙الھمعجلولیڪالفرج💙 ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
...👌 بعضی وقتها، برای خاموش کردنِ یک آتیش، یک فتنه، یک کینه، و ... باید از حقّ مسلّم خودت هم بگذری! بشینی و سکوت کنی و .... اجازه بدی، آتیشی که هنوز گُر نگرفته؛ خاموش بشه! گاهی لازمه، حقّت رو رها کنی، بایستی و جلوتر نری... و نترسی از اینکه بگن؛ "فلانی ترسید " آره ؛ گاهی لازمه بترسی، تا بتونی هیولایِ درون کسی یا کسانی رو مهار کنی❗️ این ترس‌ها از نگاه خدا ، تمامِ حقیقت شجاعته! | 💛🌙| ³¹³____________________________ |@meshkaatt313
🧶🧶🧶🧶🧶 🦊🦊🦊🦊 🍁🍁🍁 🔥🔥 🍂 پارت نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه می‌رفت. تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد: _قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمی‌گردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم! شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد: _تو رو خدا مواظب خودت باش… و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و عاشقانه نجوا کرد: _تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم! و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. 🍂 🔥🔥 🍁🍁🍁 🦊🦊🦊🦊 🧶🧶🧶🧶🧶 ♡ - - - - - - - - - - - ♡ ⛅️🧡. ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
🧶🧶🧶🧶🧶 🦊🦊🦊🦊 🍁🍁🍁 🔥🔥 🍂 پارت همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت وضو می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی مقتل تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم 🍂 🔥🔥 🍁🍁🍁 🦊🦊🦊🦊 🧶🧶🧶🧶🧶 ♡ - - - - - - - - - - - ♡ ⛅️🧡. ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313