🌷الهی لحظاتتون
💗متبرك به نگاه خدا
🌷دلتون گرم از آفتاب امید
💗ذهنتون پراز افکار ناب
🌷قلبتون مملو از مهربانی
💗دست تون سرشار از بخشندگے
🌷و آرزوهاتون برآورده
عصرتون بخیر ☕️
یه بار با خانمم درددل می کردم گفتم «از خودم بدم میاد»
گفت «حالا فکر کن من چی می کشم»😏😂
به درجه ای از عرفان و معرفت رسیدم که . . . . . . . . . .. .
واسه خودم یه چیزی تعریف میکنم میخندم تازه آخرش هم از خودم میپرسم: جان من!؟
😁😁😁😁😁
سوار تاکسی شدم پیر مرد راننده گفت:تنهایی؟
یه آه کشیدم و گفتم:آره خیلی وقته تنهام😔
گفت:بشین سه نفر دیگه بیاد بریم.😂
معلم:امیر جان با حمید یک جمله بساز.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امیر:شما چه قدرشبیه همید😜
یه روزی توی سال ۱۴۰۵ ...
یه لباس قدیمی میپوشی ، دست میکنی توی جیبش و به ماسک پیدا میکنی و لبخند کوچیکی میزنی و میگی : عجب روز هایی بود ..🤔
بعد ماسک شیمیاییت رو صورتت میکنی و میری
برای ناهار زامبی شکار کنی 😂😂😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدنی
زیبایی حیوانات
بالاخره حکمت ” آي سي يو ” رو در بيمارستان دريافتم !
جمله اي حکيمانه از جناب عزراييل خطاب به بيمار : “i see you”😱😋
از شيخ بهايي پرسيدند :
خدا را در كجا يافتي؟
فرمودند:
در قلب كساني كه بيدليل مهربانند..😉😉😉
منو میگفت😍😍😍
حالا منو از كجا ميشناخت در شگفتم...😳😜😂
هممون یه آدمی رو میشناسیم که وقتی داره خاطره تعریف میکنه و به قسمت حساس و خنده دارش میرسه، اول خودش نیم ساعت میخنده :|||
بعدم که میخواد بگه، از شدت خنده اصلا نمیفهمی چی میگه!
جون هر کی دوست داری بذار همه باهم بخندیم لعنتی :)))🤦🏻♂️
بابام حالش خراب شد زنگ زدم اورژانس و اومدن بالاسرش دیدم مامانم یه گوشه کِز کرده. رفتم بغلش کردم گفتم خوب میشه.با بغض نگام کرد و گفت با کفش اومدن داخل،فرشارو تازه شسته بودیم
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
کاش یه روز دانشمندا بفهمن خرس چجوری غذا میخوره که ۶ ماه میخوابه و گشنهاش نمیشه
ما سحری مثل خرس میخوریم بازم ظهر گشنهمون میشه😐😐
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
الانُ نبینین بچه ها رو درحد مدلا خوشگل و خوشتیپ میکنن ...
زمان ما همه بچه ها رو کچل میکردن، مدرسه ها شبیه معبد شائولین میشد 😂🖐
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور