هدایت شده از باشگاه طنز
📣 و اینک...
شروع جشنواره، اونم چه جشنوارهای😎
جشنواره «امضای کری تضمین است»
از امروز تا پایان دی ماه با موضوعات جذاب جشنواره در خدمتتون هستیم تا هم لبخند روی لبتون بیاریم و هم فراموش نکنیم که امضای کری تضمین بود اونم چه تضمینی😏
🟣 موضوعات جشنواره امسال:
عقبگرد هفتاد ساله اسرائیل بعد از طوفان الاقصی / رویای دست نیافتنی صلح با استکبار / عملیاتهای وعده صادق ایران / سبک زندگی غربی و مصرفگرایی / غرب زدگی / نظم نوین جهانی
🔥 و همچنین بخش ویژه جشنواره: «حقوق بِــ شَر»
🔸 همراه ما باشید😉 #امضای_کری_تضمین_است
🥊 باشگاه طنز | @bashgahtanz
22.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیحه ای متفاوت در مجد دردانه خلقت
ابتهال مرحوم استاد شیخ نصر الدین طوبار برای شاهکار خلقت، حضرت ام ابیها، صدیقه طاهره، فاطمه زهرا سلام الله علیها:
هی بنت مَن؟ هی زوج مَن؟ هی امّ مَن؟!
ای اهل عالَم: این شاهکار خلقت، دختر کدام شخصیت عظیم است؟ او همسر کدام شخصیت بی مانند است؟ او مادر چه شخصیتهای گرانبهایی است؟
#روز_مادر
🔸محمد مهدی امیدوار🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
ازدواج اول یعنی:
انقلاب بر ضد مجردی
ازدواج دوم یعنی:
انحراف در مسیر انقلاب به سمت سرنگونی
🔸رضا حاجیمحمدی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
ای فاطمه را ظهور تو نورِ بصر
ای دولت تو طلوع خورشید ظفر
سوگند به آیه های نورانی فجر؛
یلدای جهان نمی شود بی تو سحر
━━━━💠🌸💠━━━━
#یلدای_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
درون هر دوستی را که میشناسی، دشمنی است که دهانت را سرویس خواهد کرد، مگر او... (جل جلاله)
🔸رضا حاجیمحمدی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مزاح الدین
قوم بنی اسرائیل
بنی اسراییل: ای داد بیداد...کجاست این منجی موعود بنی اسرائیل؟ کجایی جناب موساااااا؟!
جناب هارون با شما هم هستیم، اخوی محترم کجا هستند؟ بیایند و تحویل بگیرند هی ما تذکر دادیم توی این تاریکی شب با این همه زن و بچه و مریض و علیل و گاو و گوسفند نمیشه از دست فرعونیان فرار کرد گفتید ایشالله میشه ماشالله میشه امر خداست ... با خدا باش پادشاهی کن! کو پس؟ پادشاهی پیشکش... بیا اینم دریا؟ فکر اینجارو نکرده بودید ها؟
بخدا این سگ مصبا رحم و مروت ندارند... یا توی روغن داغ، سوخاریمون میکنند یا بالای نخل دارمون میزنند...هنوز بدن برخی از ساحرانی که ایمان آورده بودند بالای نخله... بخدا اونا نرفتند بالای درخت خرما بچینند دارشون زدند! بعضی هاشونم به میخ کشیدند...
هارون نبی (ع): آرام باشید مردم! چرا به جای ذکر خداوند متعال دل یکدیگر را خالی میکنید آیا تاکنون از برادرم موسای نبی، دروغ یا وعده باطلی شنیده اید؟ آیا تا کنون صدها معجزه ندیده اید؟ آیا تاکنون بر سخنان صد من یه غازتان و بر بهانههای خانه خرابکن بنی اسرائیلیتان، صبر نکردند؟ اینقدر آسمان و ریسمان نبافید و بگذارید مناجات پیامبرتان تمام شود...به زودی با شما سخن خواهند گفت...
موسای نبی (ع): به نام خداوند آسمان و زمین... و سلام بر پیروان هدایت...ای مردم...نگران نباشید و آرامش خودتان را حفظ کنید؛ إِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهدينِ... پروردگار من و شما ما را در این طوفان حوادث تنها نخواهد گذاشت...
هم اینک فرمان الهی رسید آماده گذر از دریای نیل باشید که دست ستمکاران به شما نخواهد رسید ما با سلامتی عبور خواهیم کرد و ظالمان غرق خواهند شد:
فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ،وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ، وَأَنْجَيْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ، ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ...(سوره شعرا/۶۳تا۶۶)
شمعون قلی: آهای روبین قلی! دیدی نجات پیدا کردیم، حالا دیگه شرطو باختی، هم باید ده سکه طلا بدی، هم تا پای کوه سینا کولی بدی، و هم ده بار پشتمو کیسه بکشی!
روبین قلی: زرشک! اولا هرچی سکه مِکه همرام بود، از جیب سوراخم ریخت کف دریا، توی کف کوسه ماهیها و نهنگها بودم یه وقت نخورند ما رو! از بس پشت سریها هل میدادند دیگه فرصت جمع کردن سکه ها رو پیدا نکردم!
کولی هم شرمنده، از بس گاری وسایل ننه و عمه خانومو کشیدم تمام تنم درد میکنه؛ بالای گاری نشسته بودند و هی چپ و راست، فرمون می دادند و میگفتند ننه یواشتر، بار شکستنی داریم! اینقدر که نگران وسایل خودشون بودند نگران خودشون نبودند! اما کیسه کشیدن رو هستم اونقدر تنت رو کیسه میکشم تا استخوانهای نحست معلوم بشن!
شمعون قلی: ای بی خیر، میدونستم همیشه برای در رفتن از شرط و شروط، جِر زنی میکنی، هر وقت هم کم میاری میگی: جناب موسی فرمودند: شرط بندی حرام است؛ خب دیگه منم کار حروم انجام نمیدم! آره جون عمه ات!!
🔸محمد مهدی امیدوار🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
میشه به جای خرید عروسک من به بچههای بیبضاعت کمک کنید؟ عوضش عید نوروز بروید دیدن پدر و مادراتون!
🔸محمدنعیم رستمی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مسجد بهلول
روزی مسجدی میساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه میکنید؟ گفتند: مسجد میسازیم؛ گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول نیز محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» و شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند، بهلول را پیدا کرده به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد میکنی؟!
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساختهایم؟ فرضاً مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساختهام، خدا که اشتباه نمیکند!
مزاحالدین | @mezahoddin
سنگ قبر سلطان
سلطان ستمگری برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی میخواست روی سنگ قبرش آیهای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیهای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعدهاش به شما داده میشد!»...
مزاحالدین | @mezahoddin
مناجات الجولانی
الهی یک بار مگر رِقَّه جِلدی و دِقَّه عَظمی را ندیدی که مرا راهی جهاد خطیر پسین کردی؟! نگفتی از پسش بر نیایم چه؟! بار اول دیدم از پسش بر نمیآیم لاجرم دست به خنجر ببخشید دست به جیب شدم کمی تقطیعشان کردم تا حساب کار دستشان بیاید
خب من اگر جنم خود را در خاشقچی کردن افراد نشان نمیدادم که امروز برگزیده نبودم از جانب رجب و قطر و جو و بنیامین! البته از حق نگذریم اسد نهایت همکاری را با ما داشت و به احترام ریشِ آنکادر کردهمان کوتاه آمد و قیچی را هم دست خودمان سپرد
الهی عبدالله، جولانیست
گرچه مقداری یاغی و جانیست
اما اگر اینگونه نباشد گویند چه حاکم ناتوانی است، از رجب مدد!
🔸مرضیه قاسمعلی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
حکایات بهلول
یک روز عربی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراکپزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد. خوشش آمد. تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد.
هنگام رفتن صاحب دکان گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی.
مردم جمع شدند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت. از بهلول تقاضای قضاوت کرد.
بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟
آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.
بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت: این چه طرز پول دادن است؟
بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند!
مزاحالدین | @mezahoddin