eitaa logo
مزاح الدین
935 دنبال‌کننده
489 عکس
73 ویدیو
10 فایل
مزاح‌الدین، قهقهة‌ابن‌نیشباز، قهرمانی بود که با خنده اسلام را گسترش داد. 😄💪 چطوری؟! دنبالمان کنید... 😎 🔹🔸 📌ارتباط با ادمین: @admin_mezahoddin
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر حمله‌ی داعش اون سال از مسجد کوفه حرکت کردیم. برای اینکه به طریق (راه) اصلی برسیم از یه سری روستا رد می‌شدیم. تو یکیشون که برای نماز مغرب وایسادیم شب هم نگهمون داشتند. جاتون خالی عجب جایی بود. چهارتا خونه وسط بیابون. حتی برای دستشویی از ترس سگا جرئت نداشتی بیرون بیای. فقط تو خونه یه لامپ ضعیف وصل بود که نمی‌دونم برقش رو چطور تامین می‌کردند. ولی واقعا دمشون گرم! به نظر می‌اومد اصلا اوضاع خوبی ندارند. تو اون اوضاع تخم‌مرغ و نون تنوری‌ای که جلومون گذاشتن خیلی ارزش داشت و از خجالت از گلو پایین نمی‌رفت. ما هم که ماشاءالله کم نبودیم؛ نزدیک چهل نفر. تصمیم گرفتیم جمع بشیم و قبل از خواب زیارت عاشورا بخونیم. بسم الله و گفتم .... الحمدلله خوب هم گرفته بود، داشتم تو ذهنم مرور می‌کردم که بعدش دم نوحه رو بگیرم و خلاصه ... که دیدم از بیرون صداشون بلنده و دارن با هم صحبت می‌کنند. عراقی‌ها هم که ماشاءالله وقتی با هم معمولی مکالمه می‌کنند، همچین داد و بیداد می‌کنند که فکر می‌کنی دعوا شده. منم که دستم، نه ببخشید، دهنم بند خوندن بود یکی از دوستان رو فرستادم ببینه چه خبره. برگشت و آروم زیر گوشم گفت: «حاجی می‌گن داعش داره میاد.» حالا حسابش رو بکن، سال‌هایی که داعش هنوز فعال بود، وسط بیابون، دور از جمعیت، خبر داعش ... چشمتون روز بد نبینه، زیارت عاشورا رو ادامه دادم، ولی چه زیارت عاشورایی؟ همش تو ذهنم مرور می‌کردم که اگه حمله کردن بگم چیکار کنند بچه‌ها. پناه بگیرند؟ گارد حمله بگیرند؟ داد بزنم علیکم بالفرار؟ دیگه رنگ به رخ ما نمونده بود. زیارت تموم شد ولی خبری از داعش نبود! بلند شدم اومدم بیرون ببینم چی شده، دیدم دوتا همسایه‌ها انگار که با هم رقابت کنند یکیشون اومده گیر داده که اینا زیادن بگو ده یازده‌تاشون بیان خونه ما. عراقی‌ها به زبان محلی به یازده میگن اِدعَش. آخه برادر من، ادعش کجااا داعش کجاااا! 🔸یاسر پناهی‌ فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
عربی در سفر ۶ در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم الأسَدُ المشروب: شیر نوشیدنی، شیر مشروب‌خور. مثال: أنا اُرید الأسدُ المشروب، لا أسدُ الجَنگَل. الذی یقول وووووعع (صدای غرش شیر): من شیر نوشیدنی می‌خواهم؛ نه شیر جنگل. همان‌که می‌گوید ووووااا. (شیر در زبان فارسی چون لهجه عربی ندارد از عین استفاده نمی‌کند) 🔸محمدحسین علیان🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
حالا انکسر ظهری سر خیابونی توی کربلا یه بنده خدایی داد می‌زد: «چزابه سواری» ما هم که حسابی خسته بودیم، برای اینکه نخواد تا گاراژ پیاده بریم قبول کردیم‌،‌ باهاش بریم. چشمتون روز بد نبینه! چند کیلومتری پیاده ما رو راه برد تا برسیم به ماشین، طوری که گفتیم احتمالا ماشینش همون سر مرز پارکه! وقتی رسیدیم شوهرم که دخترم توی بغلش خواب بود گفت حالا چطور بش بگم کمرم برید تا برسیم اینجا؟! گفتم بگو: «الان انکسر ظهری! امام حسین راضیه.» 🔸زهرا آراسته‌نیا🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
زیارتِ خوراکی‌ها برای اربعین رفتم، فقط تا پای جان خوردم! زیارت شد فراموشم، در آنجا بی‌امان خوردم! در آنجا خوانِ برکت بود در هر گوشه گسترده به پاسِ این‌همه برکت، نشستم مثلِ خان خوردم! چه فیضی بردم از این اربعین! جای شما خالی به‌قدرِ چند صد میلیون، کبابِ رایگان خوردم! به‌رسمِ جان‌فشانی در مسیر اربعین بوده که من هر خوردنی دیدم در آنجا، جان‌فشان خوردم! نکردم دست هرکس گفت مهمان باش را کوتاه شدم در خانه‌ی او یک دو روزی میهمان، خوردم! نگفتم این غذا ایرانی است و آن عراقی، هیچ به یک موکب از این خوردم، به یک موکب از آن خوردم! اگر چه انفرادی رفته بودم این سفر اما به هر موکب که رفتم، قدرِ چندین کاروان خوردم! نگو از قهوه و چایی، فراوان بود هر جایی نه یک چایی که در هر وعده چندین استکان خوردم! نهادم هستی خود را، برای چند شاورما خدا را شکر از آن نیز در حد توان خوردم! کباب ماهیِ عالی، دل و دین از کف من برد! دو پرس از آن به‌دست آوردم و با چند نان خوردم! در آنجا هرچه شد خوردم، دوتا گونی نخود خوردم به قدرِ خرج چندین سالِ خود، در این زمان خوردم! نمی‌دانستم اصلا چیست حتی یک غذا، گاهی ولی از آن دوتا کاسه برای امتحان خوردم! شدم از التماساتِ دعای دوستانْ غافل! به‌جای آن فقط جای تمام دوستان، خوردم! 🔸احمد رفیعی وردنجانی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
عربی در سفر ۷ در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم السِرویسةُ النِظافَتیة: سرویس بهداشتی، نظافت بیش از حدی که دهان همه را سرویس می‌کند. مثال: أنا شادٌ و بَشاشٌ جِدّاً. أینَ السرویسةُ النظافتیهة. حَرِّک سریعاً. أنا عَجول: من دستشویی دارم. سرویس بهداشتی کجاست؟ بدو! عجله دارم. 🔸محمدحسین علیان🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
تبرک مجاور الحسین توی موکبی مهمان شدیم، تا کوله را گذاشتم داخل، به دو رفتم بیرون دستی به آب برسانم! وقتی برگشتم به اولین چیزی که چشمم افتاد لیوان آب تگری جلوی خواهرزاده‌ام بود. مثل عقاب فرود آمدم روی لیوان و ته‌مانده آب را سر کشیدم. وقتی تمام شد نفس راحتی کشیدم و گفتم: «سلام بر حسین» با لبخند به همسفرها نگاه کردم که با دهن‌های کج‌وکوله و ابروهای بالا پایین نگاهم می‌کردند. گفتم: «چیزی شده؟» گفتند: «نه نوش جانت!» گفتم: «خب چی شده؟» خواهرزاده‌ام گفت: «خاله از این آبه من خوردم بعد آقای میزبان اومد ازش یه قورت خورد.» و گفت: «تبرک زائرالحسین» 🔸زینب ناجی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
ممنوع التصویر چند سال پیش جلوی باب‌القبله‌ی کاظمین علیه‌السلام ایستاده بودیم یه عکس دسته‌جمعی بگیریم که یهو یه سربازی دوید جلو و داد میزد: «ممنون، ممنوع» حال گروه داشت گرفته می‌شد که دستمو انداختم گردن سربازه گفتم: «میای یه عکس یادگار با هم بگیریم؟» گل از گلش شکفت. اومد بین ما وایساد و عکس گرفتیم، به همین سادگی. 🔸یاسر پناهی فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
بعد گیت سمت راست اولین اربعینم بود. قبلا شنیده بودم که این سفر مثل قیامت می‌مونه و جلوه‌ای از اونه اما نمی‌دونستم این جلوه هم از پشت مرز شروع می‌شه! برای رفتن از ایران به عراق باید هفت خان رستم رو طی می‌کردیم و اینقدر شلوغ بود که مثل این فیلم‌های حادثه‌ای هالیوودی تو هر خان چند نفرمون از دست می‌رفتند و کم می‌شدیم؛ به طوری که با حدود ده نفر شروع کردیم و تو خان‌های آخر به چهار نفر و بالاخره دو نفر رسیدیم. بعد چند ساعت بالاخره رسما وارد خاک عراق شده بودیم اما گوشی‌هامون هنوز رومینگ نشده‌ بود. بنابراین تصمیم گرفتیم از آخرین فرصت‌ها استفاده کنیم و به آخرین دو نفری که از دست داده بودیم تماس گرفتیم که ما پشت مرز سنگر رو حفظ کردیم. شما هم زودتر خودتون رو برسونید، تا با هم بریم جلو. بعد حدود یک ربع که دیدیم خبری نشد دوباره تماس گرفتم و با یک پیام دردناک مواجه شدم: «ما رفتیم شما کجایید؟!» این شد که تصمیم گرفتیم خودمون دو نفری تا موکب بریم. با اینکه خیلی خسته بودیم ولی خداروشکر موکبی که کاروان در نظر گرفته بود نزدیک بود. بهمون گفته بودند گیت آخر رو که رد کردید و وارد مرز شدید سمت راست! ما هم به سمت راست یک نگاهی انداختیم و یکم به اون سمت حرکت کردیم ولی اونور هر چیزی دیده می‌شد به جز موکب. موبایل‌هامون تو این چند ساعت از خودمون خسته‌تر شده‌ بودند و فاصله چندانی با به خواب رفتن نداشتند. چاره‌ای نبود؛ مجبور بودیم از پتانسیل زبان عربی راهنمایی و دبیرستان استفاده کنیم، در نتیجه یکی از ماموران رو گیر آوردیم و شروع کردیم به مکالمه کردن باهاش اما از کل مکالمه فقط دو کلمه بود که هم ما متوجه شدیم هم او «ایران و عراق!» اگرچه رومینگ فعال شده بود اما چاره‌ای نبود و مجبور شدیم زنگ بزنیم به مسئول اتوبوس تا ازش بپرسیم: «منظورت از سمت راست راه راسته؟ چون اینجا راستش در سمت راستش هیچی نیست.» خلاصه که لوکیشن رو ازش گرفتیم و طبق اون حرکت کردیم و بعد از ۳ کیلومتر رفتن و دو بار چرخش به چپ بالاخره رسیدیم به جایی که باید بریم سمت راست! چیزی نمونده بود که داستانم بشه شبیه داستان پیرمردی که در هوای سرد از قصر نگهبانی می‌کرد که خداروشکر بالاخره رسیدیم. 🔸سیدمحمدجواد کیش‌بافان🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ من کربلا نمی‌رم ولی از موکبا چیز و میز می‌گیرم و می‌خورم... ایراد داره؟ پاسخ: نوش جون! معمولا موکبا از همه پذیرایی می‌کنن ولی اگه مخصوص زوار هست ایراد داره... 🔸ابراهیم کاظمی‌ مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
می‌خوردیم و اشک شوق می‌ریختیم سال اولی که ویزا گرفتیم رفتیم، هنوز پیاده‌روی بین ایرانیا مرسوم نشده بود. سوار یه ماشین داشتیم می‌رفتیم سمت کربلا و با تعجب می‌دیدیم زن و بچه و پیر و جوون دارن پیاده می‌رن. به حله که رسیدیم دیگه خجالت کشیدیم. یه تعدادمون کرایه رو حساب کردیم و پیاده شدیم. تازه کوله‌ها و بارهامون رو جابجا کرده بودیم و داشتیم پیاده‌روی رو شروع می‌کردیم که دیدیم یا خداااا، ریختن دورمون. نگو اون ساعتی که ما شروع کردیم ساعت استراحت همه است و میان که زائرا رو ببرن تو خونه‌هاشون برای استراحت. اون موقع فصل سرما بود، امنیت هم نبود. غروب که می‌شد کسی پیاده نمی‌ر‌فت. رفتن ایرانیا هم براشون هنوز عادی نبود. هی می‌پرسیدن از کجا دارید پیاده میاید؟ ما هم متوجه نمی‌شدیم فکر می کردیم می‌گن از کجا اومدید؟ یکیمون می‌گفت: «تهران»، یکی می‌گفت: «مهران» اینو که می‌شنیدن ارادتشون خیلی بیشتر می‌شد و رهامون نمی‌کردن. بالاخره هر کاری کردیم نشد اون روز چهار قدم پیاده بریم و تو همون حله زمین‌گیر شدیم. خلاصه رفقا هی اون شب غذاهای متنوع می‌خوردن و از شوق این مهمون‌نوازی و عشق به ارباب اشکشون جاری بود. 🔸یاسر پناهی فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
عربی در سفر ۸ در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم رأس: سر اسد: شیر مثال: راس الاسد موجود: سرشیر هم دارید؟ 🔸محمدحسین صادقی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
پاسبون مهربون با کلی مصیبت یه ون پیدا کردیم که ما رو ببره مهران. با کلی چک‌وچونه قیمت رو هم باهاش نفری ۱۵۰۰۰ دینار تموم کردیم و حرکت کردیم. تو بیابون‌های نزدیک مسیر بودیم، یهو رفقا بیدارم کردن که پاشو ببین این پلیسه چی می‌گه؟! بیدار شدم دیدم تو یه جاده‌ی فرعی وسط بیابون تاریک، یه کانکس کوچیک گذاشتن و یه پاسبونم توشه. انگار بنده‌ی خدا حوصله‌ش سر رفته بود، گفته بود اینارو نگهدارم. به من گفت: «از کجا میاید؟» گفتم: «از کربلا می‌ریم مهران» گفت: «چقدر ازتون گرفته» گفتم: «۱۵۰۰۰ تا» گفت: «نه زیاده! ۱۰ تا بیشتر نباید بهش بدید!!» ما هم از خدا خواسته، گفتم: «چشممممم» شماره‌ی موبایلشم به من داد که اگه لازم شد زنگ بزنم. راننده‌ی بیچاره هم جرئت حرف زدن نداشت. راه افتاد ولی چه راه افتادنی. هی می‌زد کنار می‌گفت: «اصلا من نمی‌رم» منم آروم موبایلم رو در می‌آوردم شروع می‌کردم شماره گرفتن. دوباره سریع راه می‌افتاد. خلاصه با یه بدبختی رسیدیم مرز. البته چون با هم طی کرده بودیم سعی کردیم تو مرز بیشتر از فرمایش پلیس مهربان بدیم و راضی‌ش کنیم. 🔸یاسر پناهی فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
🏴اربعین حسینی بر تمام عاشقان اباعبدالله (ع) تسلیت باد🏴 بی‌قرار حرم جای من جامانده خالی بنفسی انت و اهلی و مالی دلم راهی و دستم از تو کوتاه من و حسرت، من و یک بغض جانکاه غروب کربلا را دوست دارم من آن حال و هوا را دوست دارم خوشا گلدسته‌ای از دور دیدن رسیدن، گنبدی از نور دیدن به روی سینه‌اش دستان زائر دویدن تا شلوغی‌های حائر حرم هر گوشه‌اش را دوست دارم غم شش گوشه‌اش را دوست دارم دو رکعت‌های هنگام سحر را زیارت خواندن بالای سر را دعا خواندن به زیر قبّه‌ی نور ملک بر استجابت گشته مأمور دو دست من دخیل ارباً اربا فرج‌های پر از عشق و تمنا بهشت کربلا را دوست دارم علمدار وفا را دوست دارم صفای این حرم تا آن حرم را زیارت‌نامه‌ی صاحب‌علم را من اصلاً عاشقی را دوست دارم حسین جان! بی‌قرارم، بی‌قرارم 🔸طاهره ابراهیم‌نژاد🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
🏴صلی الله علیک یا اباعبدالله🏴 موکب به موکب من قصد قربت می‌کنم موکب به موکب دارم عبادت می‌کنم موکب به موکب عمری به دوری تو عادت کرده بودم من ترک عادت می‌کنم موکب به موکب مابین دلهای شکسته مرقدت را هردم زیارت می‌کنم موکب به موکب بعد از هزاران روز هل من ناصرت را حالا اجابت می‌کنم موکب به موکب با تاول پا می‌خرم آغوش‌تان را دارم تجارت می‌کنم موکب به موکب اینجا پر از روضه‌ست و من با نم‌نم اشک دل را سقایت می‌کنم موکب به موکب می‌بینی آقا، بال پروازم شکسته از خود شکایت می‌کنم موکب به موکب من در مسیر عاشقی با دست خالی جان را فدایت می‌کنم موکب به موکب 🔸علی‌اکبر مدرس‌زاده🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
جامانده های اربعین ما کاروان آه در مشّایه‌ی اشکیم در کوله‌های آهمان بار غمی داریم رفتند همراهان و ما جامانده‌ایم اما ما هم برای خود در اینجا عالمی داریم موکب به موکب بی قرار روضه‌ها هستیم ماهم به دوش بغض‌هامان پرچمی داریم ما نان حسرت خورده‌ها هم میهمان هستیم هر چند از این سفره ما سهم کمی داریم! جغرافیای عشق اعجازی چنین دارد در کوی غم هم باغ‌های خرّمّی داریم دیار با یوسف اگر چه قسمت ما نیست از بوی پیراهن امید مرهمی داریم کمتر ملامت کن تو ما را بخت وامانده! در گوشه‌ای از این حرم ما مَحرمی داریم حاتم به فکر سفره‌های خالی ما هست از لطف او در کیسه‌هامان درهمی داریم. این ‌اربعین در کوله‌هاتان ای مسافرها ما هم دو چشم خیس ودریای غمی داریم 🔸ناهید رفیعی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
اربعین نشسته گوشه‌ای و در دلش هوای شماست زنی که روی دلش داغ روضه‌های شماست زده ست پرچم مشکی خودش به دیوار و به اشک گفته بفرما که این سرای شماست گرفته روضه برایت وَ استکان شسته نگاه چشم امیدش به سمت چای شماست برای بچه اگر که خرید کالسکه فقط برای مَشایه، فقط برای شماست برای آنکه بیاید کنار فرزندان که بچه‌های عزیزش همه فدای شماست در ابتدا برود وادی‌السلام آرام میان آن همه روحی که مبتلای شماست چه خوب می‌شود آید به مسجد سهله که در دل نجف است و چو سامرای شماست به گوشه‌گوشه‌ی مسجد ندای مهدی جان شنیده می‌شود آیا که این ندای شماست؟ زنی که کوله به دوشش گرفته در راه است و کاشکی برسد دل که در قفای شماست قدم‌قدم برسد تا عمودهای مسیر مسیر پرتپشی که پر از دعای شماست کمی که خسته شد از راه پای دخترکش رقیه صاحب این گوشه از عزای شماست اگر چه خوب زبان عرب نمی‌دانند غریبه نیست که می‌داند آشنای شماست دهین اصل نجف را ز کوله‌اش برداشت دهین و چای عراقی هم از عطای شماست چقدر موکب و اشک روانه‌ی زائر و جاده پر شده از دل، دلی که جای شماست رسیده قطره به رودی که راهی دریاست لبان تشنه‌ی این رودها گدای شماست قدم‌قدم شده ورد لبش دعای فرج که راه سبز فرج راه کربلای شماست 🔸زهرا آراسته‌نیا🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ می‌شه من شب بیدار باشم و به دانلود نامحدودم برسم ولی قیافه‌م مثل نمازشب‌خون‌ها زیبا بشه؟ پاسخ: همون‌طور که من اگه شب بیدار باشم و نماز بخونم و درس نخونم فرداش قبول نمی‌شم، شما هم اگه بین دانلود، نماز شبت رو بخونی آره وگرنه نه! البته خدا برای خنگا یه حساب دیگه باز می‌کنه... 🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
چند طنز از یک روایت نشانه‌های مومن از علامات مومنین این است پنج نکته است تابلوی دین است: اولینش نماز یومـــیــــــــّـــه واجب و مستحب که خمسین است سفر اربعین که انصـــــــــافا دسته جمعی‌ش توپ و شیرین است توی این زندگی پر چالش اربعین وقت صبر و تمرین است بعد در دست کردن انگشتر، نه از آنها که سازه‌ی چین است مثل آدم حسابی البته بین خوبان هرآنچه روتین است جنس انگشتری خانم‌ها به یقین از طلای زرین است هست ایمان هر که محکم‌تر وزن انگشتری‌ش سنگین است حلقه‌ی آهنی و این‌ها هم مال هرکس چو بنده مسکین است مورد بعد سجده بر خاک است که تشفّی صدر غمگین است سجده‌ات را کشش بده زیرا پاکسازی قلب چرکین است گقتن بسمله به صوت رسا هم‌چنین مستحق تحسین است سخت کرده خطا کسی که فقط در پی طول مد ضاااااااااالین است! بله هر کس که این چنین باشد نور ایمان براش تضمین است می‌رود صاف تا بهشت برین هر که در او علایم دین است امام حسن عسکرى (ع): نشانه‏‌هاى مومن پنج چیز است: ۱. نمازهاى پنجاه‌گانه (منظور نمازهای روزانه و نوافل آن‌هاست که پنجاه رکعت می‌شود) ۲. زیارت اربعین ۳. انگشتر به دست راست کردن ۴. بر خاک سجده کردن ۵. بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن. «وسائل الشیعه، ج ۱۰ ص ۳۷۳ / التهذیب، ج ۶ ص ۵۲» 🔸فرشته پناهی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ من داشتم لواشک ٧ میوه درست می‌کردم ولی ۶ تا میوه داشتم. فقط یه دقیقه رفتم نماز بخونم و اومدم. دیدم ای دل غافل شوهره انگور ریخته تو میوه های در حال جوشیدن و خوشحاله که میوه هفتم رو پیدا کرده برام! منم می‌دونستم انگور بجوشه نجس می‌شه و حرام دیگه همه رو ریختم دور! پاسخ: آخه خواهر من! چرا قبل دور ریختن سوال نپرسیدی! اولا انگور با جوشیدن خوردنش حرام می‌شه ولی نجس نمی‌شه! ثانیا وقتی دو سوم آبش بخار بشه، که توی لواشک می‌شه دیگه حرام هم نیست! حالا کجا ریختید من برم بردارم؟ 🔸ابراهیم کاظمی‌ مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
بنی‌اسرائیلیات بیمه شخص ثالث قسمت اول وقتی ولادت حضرت موسی (ع) مصادف بود با گرفت‌و‌گیرهای فرعون و پسرکشی‌هاش، دیگه فکرش رو بکنید نوجوونی و جوونی حضرت چه دوران گل‌و‌بلبلی بود دیگه! به قول خاله خانباجی‌ها «سالی که نکوست از بهارش پیداست.» اون‌طور که از تاریخ برمی‌آد حضرت خارج از شهر زندگی می کردند. حالا یا کاخ فرعون بزرگ بود توی شهر جا نمی‌شد، یا نه کاخ توی شهر بود ولی زندگی بیرون شهرِ حضرت به‌خاطر وجود تشکیلاتی چیزی بود که دور از چشم خبرچین‌های فرعون اداره می‌شد. خلاصه حضرت موسی (ع) یه روز خییلی پلیسی وارد شهر شدند. در اوج احساس گمنامی، خودشون رو روی رینگ بوکس پیدا کردند. هیچی دیگه... قبطیان و سبطیان پیچیده بودند به پر و پای هم و جنگ بین خیر و شر بود. همان‌طور که قبطی فرعون‌پرست و سبطی موسی طرف، چش‌و‌چال هم رو در می‌آوردند، یهو چشمشون افتاد به حضرت موسی (ع). ای دربیاد اون چشا که چه وقت دیدن بود. خلاصه آدم مظلوم قصه قربونش بشم، سیس «ننه من غریبم» ورداشت. یه مشت از حضرت موسی (ع) کفایت می‌کرد که طرف جابه‌جا سقط شه و به جای شیر مادر و نان پدر حلالت، کار به جاهای باریک بکشه. فردای اون‌روز حضرت که هر لحظه احتمال می‌دادند نوچه‌های مقتول بیان سراغشون، همون مرد رو دیدند که دوباره همون همیشگی رو می‌خواستند همراه با فریاد! کمک کمک! حالا چه دردی‌ش بود هی سر راه حضرت موسی (ع) سبز می‌شد رو نمی‌دونم. وسط این بگیر و ببند یکی از راه رسید و توجه حضرت رو به اهم اخبار جلب کرد: «کت و کلفتای قوم دارند نقشه قتل تو رو می‌کشند. ول کن اینارو، توشون مسلمون پیدا نمی‌کنی. گشتم نبود نگرد نیست.» «تو جون خودتو بردار و برو» رو گفت و دهنه اسب رو کشید و یا علی! خبر این شخص ثالث تا اطلاع ثانوی پیامبر خدا رو بیمه کرد. 🔸طاهره ابراهیم‌نژاد آکردی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
هدایت شده از طنزیم
مخاطب‌های مشتی و بامرام، سلام!✨ 🔥 یه خبرهایی توی راهه! 🔥 به‌نظرتون چه اتفاقی قراره توی طنزیم بیفته؟ 😲 به‌نظرتون‌تر پشت این پرده چه خبره؟ 😱 ⁉️ آیا می‌خوایم پز کار گرافیست‌هامون رو بدیم؟ ⁉️ یا از این میکروفون‌ها خریدیم می‌خوایم پز اونو بدیم؟ ⁉️ یا چی کلاً حالا؟ ✅ حدس‌هاتون رو برامون بفرستین. 👉🏻 @Tanzym_admin بله دوست عزیز، بله؛ بامزه‌ترین و نزدیک‌ترین حدس جایزه هم داره! 🤩🎁 @tanzym_ir
☎️ من دخترم ولی مثل بابام با شلوارک و رکابی نماز می‌خونم. فقط من چادر می‌ندازم سرم و بابام نه! امروز تو سجده دیدم من که دارم بازوهامو می‌بینم... الان نمازم درسته یا نه؟ پاسخ: خودتون ببینید که ایرادی نداره! پوشیده باشه یعنی کس دیگه‌ای نبینه... فقط اینو گفتم، فردا نگی پس تو خونه که تنها شدم می‌خوام لخت نماز بخونم چون کسی نمی‌بینه! اون فرق می‌کنه! 🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
چند طنز از یک روایت نشانه‌های مومن گفت شیخی از نشان مومنان تا مگر شاید عمل گردد به آن خواندن پنجاه‌ و‌ یک رکعت نماز عهد بستن با خدای بی‌نیاز این علامت سخت شد، این‌المفرّ یک علامت گو برایم ساده‌تر دیگر آن باشد به خاک آری جبین یا روی سوی زیارت، اربعین این علامت بهر ما شیرین بود شایدم شیرین‌ترین آیین بود رفتن موکب به موکب یاد باد خوردن نذری نه کم خیلی زیاد 🔸منصور سمائی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
جای مهری که روی پیشونیمه Vs مقداری که از علامت‌های واقعی مومن دارم 🔸محمدحسین صادقی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ دوچرخه‌سواری ما خانوما جلوی مردها ایرادی داره؟ پاسخ: نه چه ایرادی داره! خانوم خود من هم دوچرخه سواری می‌کنه اتفاقا! اگه مردهایی که می‌گید محرم باشن هیچ عیبی نداره! 🔸ابراهیم کاظمی‌ مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin