یک جرعه معرفت:
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 تا رابطه ما با ولی خدا عجل الله تعالی فرجه الشریف قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطه ما با ولی امر(عج) هم در اصلاح نفس است.
روایت دارد که در آخر الزمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا میکند.
گویا همین دعا برای #فرج، یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعا است. همین، مرتبه ای از فرج است.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
#تلنـگــــر
فقط به نداشته ها فکر نکنیم، بلکه
به خود و دیگران نعمتهای خدای مهربان را یادآوری کنیم تا بر نعمتش بیفزاید
برخی از نعمتها مانند: سلامتی بدن اعم از : دیدن، شنیدن، بوییدن، خوردن، جویدن، بلعیدن، هضم کردن، دفع کردن و... نعمت امنیت، پدر و مادر، فرزند سالم، دوستان خوب، فامیل با معرفت، آبرو، آزادی، کسب، کار ، درآمد حتی کم، سرپناه واز همه مهمتر محبت خدا و اهلبیت و دینداری و میلیونها میلیون نعمت دیگر که اگر یکی از آنها گرفته شود میتواند کل زندگی ما مختل کند...
خدایا شکرت♥️
🔴 بلایی که اینستاگرام بر سر دانش آموزان آورده است.
مدتیه عین دراویش از این مدرسه به اون مدرسه میرم و برای دانش آموزا صحبت می کنم.
صادقانه بگم باورم نمیشه اینها همون دانش آموزان ۶۰ ۷۰ روز پیش باشند.
لبریز از نفرت
ناامید
شدیداً جسور
و به شدت تظاهر به خشم می کنند.
اما قسمت عجیب ماجرا اینه، در بین این چند هزار دانش آموزی که رفتم سر کلاساشون، کسانی که غرق در اینستا هستند مثل دیوانه های زنجیری شدن،
و در واقع یک رابطه مستقیمی بین جنون این بچه ها و مقدار و عمق حضورشان در اینستا دیده میشه.
همه ی سوال ها و جواب هاشون از پیش مشخصه.
دغدغهمندی ها شون کاملاً یکسانه،
کاملاً مثل هم فکر می کنند تو گویی یک الگوی کاملاً ثابت روی ذهن همشون نقاشی شده.
📌روایتی شنیدنی از علاقه مردم نُبُل و الزهراء به حاج قاسم
✍سردار چهارباغی از مسئولان و فرماندهان وقت توپخانه سپاه در محور مقاومت:جزء نخستین نفراتی که آمد در شهرکهای نبل و الزهراء خود حاج قاسم بود. به من گفت: «حاج محمود برویم نُبُل؟» گفتم:«برویم.» از لابهلای درختان زیتون سوار شدیم، عکسهایش را هم دارم، سوار شدیم رفتیم نُبُل، این مردم نُبُل و الزهراء که سالها در محاصره بودند، وقتی فهمیدند ایرانیها آمدند باورشان نمیشد که حاج قاسم هم در بین ایرانیهاست.
میآمدند و میگفتند: حاج قاسم کجاست؟ حاج قاسم کجاست؟ علاقه داشتند که او را ببینند و با او عکس بگیرند، او هم در خانهها، در کوچهها دست روی سر دختران کوچک و پسربچههای کوچک میکشید، به آنها شیرینی و شکلات میداد، گویی همه دنیا را به آنها داده باشی؛ این فرق بین یک ژنرال ایرانی با یک ژنرال آمریکایی است که شبانه دزدکی با هواپیمای چراغ خاموش بیاید به یک منطقه سر بزند. این تفاوت یک فرمانده مردمی و جای گرفته در قلب مردم با یک فرمانده ارتش متجاوز است.