eitaa logo
عــشــقـ وآرامــشــ
1.7هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
13.4هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 آقاهہ همسرشو نصیحت می کرد و از صفات حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت که تو هم باید این طوری باشی!... خانمش گفت: هر وقت تو شبیه حضرت علی علیه السلام شدی، من هم مثل حضرت زهرا سلام الله علیها می شم😂😁 😌 برای زن، بزرگترین وظیفه اینه که در شئون گوناگون زندگی، تلاش کنه تا خانه محل آرامش مرد باشه. امام علی ؏ میفرمودند: فاطمه(س) مرا به خشم نیاورد وهر وقت نگاهش می کردم، تمام غم هایم زایل می شد. از طرفی شوهر وظیفه داره با همسرش منعطف و مهربان باشه. که نمونه بارزش خود امام علی ؏ هستند. ایشان می فرمایند: زن، گل بهاری است، نه پهلوانی سخت کوش. طراوت یک گل، مرهون مراقبت های باغبانی مهربانه تا مواظبتش کنه و از جلوه و عطر و رنگش، روحش تازه بشه. 📚مناقب خوارزمی. صفحه 256 📚الکافی،ج 5، ص 510 —————————————————
😁 - من موندم وقتی بابام میگھ مث بچه ی آدم رفتار کن .... . . -دقیقا باید مث هابیل رفتار کنم یا قابیل.؟!🤔😁😜😆 😌 -آیت‌الله مرعشی نجفی می‌فرمودند: -در جوانی، روزی مادرم ناهار تهیه كرد، به من گفت: - شهاب، برو بابایت را صدا كن بیاید ناهار بخوریم. -من رفتم اتاق پدرم كه صدایش كنم، -دیدم پدرم از خستگی خوابش برده. تازه هم خوابش برده بود، كسی هم كه تازه خوابش برده اگر بخواهی بیدارش كنی اذیت می‌شود. به فکر فرو رفتم چه كار بكنم؟ - از یک طرف مادر گفته پدرت را بیدار كن ناهار بخوریم، - از طرف دیگر هم پدر است. -به ذهنم رسید شروع كردم پای پدرم را با ملایمت بوسیدن. - همان طور كه به آرامی پای پدرم را می‌بوسیدم پدرم آرام آرام چشمانش را باز كرد. -گفت: شهاب تویی؟ چرا پای مرا می‌بوسی؟ - گفتم: مادر به من گفته بیایم شما را برای ناهار صدا كنم، دیدم شما خوابید، گفتم پایتان را ببوسم تا آرام آرام بیدار شوید. پدرم از ته دل برایم دعا كرد -دعای پدر ما گرفت، -ومن هرچھ دارم از دعای پدرم دارمـ. آثار احترام بھ والدین طبق روایات: 🔰طول عمر 🔰روزی فراوان 🔰اجابت دعای والدین در حق فرزند 🔰بخشش گناهان 🔰بهشت و رضایت خدا و••• ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😁 -ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ😰 - ﺑﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﺣﺎﻝ ﮐﻦ !😋😁 -ﻫﯽ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ آﺧﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻡ …😄 🐴 -روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد . -حیوان بیچاره ساعت ها به طور ترحم انگیزی ناله می کرد. اما از دست کسی کاری برنیامد - بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید . -او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود... - همسایه ها را صدا زد و خواست چاه را پر کنند. -آن ها با بیل در چاه خاڪ ریختند. -اسب ابتدا کمی ناله کرد ، اما پس از مدتی ساکت شد. این سکوت او به همه فهماند ڪه اسب مرده. -آنها برای پرشدن چاه بازهم خاڪ ریختند. -کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دید که او را به شدت متحیر کرد!!! -با هر تڪه خاک که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خود می داد. خاڪ را پا یین می ریخت و یک قدم بالا می آمد!!! - تا اینڪه به لبه چاه رسید و بیرون آمد. -خداوند در قران ڪریم میفرمایند: -والصبر علی ما اصابک -در مقابل آنچه از سختیها به تو می رسد مقاومت کن " در برابر مشکلات تسلیم نشو". 📒سورھ لقمان. آیہ۱۷ 🌿🌸🦋
😁 -تربیت بچه اونجاس سخته که بخاطر اینکه اون یاد بگیره -خودتم باید هر شب مسواک بزنی😭😂 💎 پیامبر رحمتﷺ حسنین ؏ را بر دوش خود سوار می‌کرد و به آن‌ها می‌فرمود: -خوب مرکبی دارید و شما هم خوب سوارکارانی هستید. - آن حضرت حتی در حضور جمع، خود را هم پایه کودکان قرار می‌داد و با آنان انس می‌گرفت. -همچنین به یاران خود می‌فرمود: «با کودکان مأنوس شوید و آنان را در آغوش بگیرید. -ایشان همواره از روی محبت و تواضع، با بچه‌ها رفتار می‌کرد. و از رنجش و ناراحتی شان سخت آرزده خاطر می‌شد. - با آن‌ها سرگرم بازی می‌شد و به دیگران نیز سفارش می‌کرد: -مَن کانَ عِنْدَهُ صَبِیٌّ فَلْیَتَصابَّ لَهُ -کسی که نزد او کودکی است، باید کودکانه رفتار کند.. -کودکان با چیزی که بزرگسالان هستند تربیت می شوند! نه با حرف های انها... -پس در رفتار خود در مقابل کودکان دقت کنیم.. ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😁 -ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ ﮔﻮﮔﻞ ﺯﺩﻩ -ﺷﻮﻫﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﺍﺳﺖ⁉️ -ﮔﻮﮔﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ : -ﺷﻮﻫﺮ ﻓﻌﻼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ‼️❗️ -ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ 🚶ﺗﻪ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻣﻮﻧﺪﻩ ..❗️ -ﻓﺎﮐﺘﻮﺭ ﮐﻨﻢ⁉️ -ﯾﺎ هنوز میخوای ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿل بدی😂😄😁 ❣️ سخنران داشت راجع به شرایط مرد برا ازدواج صحبت می کرد تا رسید به این حدیث: -مردی در باره ازدواج دختر خود با امام حسن ؏ مشورت کرد ، -امام به آن مرد فرمودند: او (دخترت) را به مردی با تقوا شوهر ده. -زیرا -اگر دختر تو را دوست داشته باشد گرامیش می دارد - و اگر دوستش نداشته باشد به وی ستم نمی کند . 📚مکارم الاخلاق ج1. ص446 -یکی از جوونای پامنبری پاشد گفت حاج اقا تقوا رو به زبون ساده ترجمه کن؟ -سخنران گفت: - تقوا یعنی اینڪه آدم تحاشی کنه. پامنبری گفت: سختتر شدکه. تحاشی چیه؟ -سخنران گفت: تحاشی یعنی حاشیه رفتن. -یعنی اینکه آدم تو جاده ای که میترسه تهش گناه باشه اگه داره میره بزنه کنار و بره تو حاشیه جاده -خلاصش اینه که ازدواج با کسی درسته که تو جاده زندگی، به جاده خاکی گناه نزنه.. همین باعث میشه اگه طرفشم درجه یک نبود بهش ظلم نکنه!! ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😁 -واسه کسی بمیر که واست -تبـــــ🤒 . . . . . . -لت بخره.📱📱😍 -خب تب کنه که چی بشه ؟؟؟؟🤕 -واست آب و نون میشه ؟؟؟🤪 -یه کم واقع بین باش..😁😂 🔥 - قدیما زغالای خاموش رو کنار زغالای روشن ميذاشتن تا روشن بشه -ما آدما مث همون زغال هاي خاموشیم -اگر کنار افرادے بنشينیم -که روشنند -که گࢪمـــــ🔥ـا و حرارتے دارند... -ما هم به طبع اونها -نور و حرارت و گرما پيدا ميکنيم. ✨ - امام صادق؏ -فردے رو لایق دوستی می دونن ڪه: 🔰از آنچه در دست دارد، از تو مضایقه نکند، 🔰 درناراحتی و سختی‌ها، تو را تنها نگذارد، 🔰 دست یافتن او بھ مقام، در رابطه اش با تو تغییری ایجاد نکند 🔰 ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد... ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 ارادت ما به دوستان مثل یارانه نیست که یه روز بگن هست یه روز بگن نیست؛ ارادت ما مثل تورم است همیشه پایدار و ماندگار و رو به افزایش...!😁😂 تقديم به همه اعضای خوبمون ‌ 😌 در مراسم فاطمیه بیشتر کارها با خودش بود؛ از جارو زدن تا چای دادن. برای تمیز کردن سرویس های بهداشتی بیت الزاهرا کارگر گرفته بودیم. تا فهمید رفت پایین پیششان. نگذاشت کارگرها دست بزنند. بعد همه را بیرون کرد. قدغن کرد کسی پایین برود. در را بست و مشغول تمیز کردن شد. بعد از ۴۵ دقیقه آمد بیرون. یک نفس راحت کشید و گفت: «آخیش؛ منم تونستم به عزاداری حضرت زهرا (س) یه خدمتی بکنم». ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -زیر این خط فقر دیگه جا نداره.... - لطفاسریعتر یه خط فقر دیگه تاسیس کنید -ڪه ما بریم زیر اون😌😂😁 😌 -درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ مرد ثروتمندی به نام شاه ڪریم عبور می‌کرد . - چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. -شاه کریم دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند و پرسید: - این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ -درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم اما خدابه تو چقدر ثروت داده!!!اما به من هیچ داده !!؟ -شاه کریم در حال ریختن چایی از سماور گرانبهایش بود که به یادگار از مادرش داشت و بسیار دوستش داشت -گفت چه می‌خواهی؟ - درویش گفت : همین سماور ، مرا بس است! -چند روز بعد درویش سماور را به بازار برد و فروخت .‌ -خریدار کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد شاه کریم رفته و تحفه برایش ببرد! - پس چون سماور عتیقه را شناخت.. جیب درویش پر از سکه کرد و سماور نزد کریم خان برد! - درویش بی خبر از اینڪه سماور به صاحبش بازگشته، برای تشکر نزد خان رفت. -ناگه چشمش به سماور افتاد و با تعجب گفت: - نه من کریمم!! نه تو!! -کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و سماور تو هم سر جایش هست!! -فالذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت لهم مغفرة ورزق کریم. -«آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش و روزی پر ارزشی برای آنها است» 📒سوره حج. آیه۵۰ عشق وآرامش
😅 -بچه توی امتحان بیست می‌گیره. -باباش خسیس بوده.. میزنه تو گوشش و میگه: خاک بر سرت کنن🤕🤢😰 -با نمره 10 هم میشد قبول بشی😆 - حتما باید این همه خودکار حروم می‌کردی😁🤣🤪 مرد فقیری دوستانی داشت ڪه با اینکه ثروت داشتند امابسیار خسیس بودند!! آنها هر چند روز به خانه فقیر می آمدند. یڪ شب که مهمانش بودندهمسرش گفت چایی دم کرده ام اما هیچ شکر یا قندی در خانه نداریم.. فقیر گفت: اشڪالی ندارد. تو به رسم مهمان نوازی همان چایی تلخ را بیاور من مشکل را حل میکنم.. - مرد فقیر اما مهمان نواز رو ڪرد به مهمانان و گفت: - برادران، داخل یکی از این چایی ها شکر نریختم!! -سهم هرکس شد همه با زن وبچه فردا، شام منزلش مهمانیم!! -همه خوردند و از خساست و ترس مهمانی ندادن هیچ کس هیچ نگفت -حتی خسیس ترین مهمان با نوشیدن هر جرعه چایی مدام میگفت: چقدر شیرین شان کرده ای!! مولے علی؏ میفرمایند: اَبْعَدُ الخلائِقِ مِنَ اللهِ تَعالی اَلبَخیلُ الغَنی. دورترین مخلوقات از خداوند متعال آدم خسیس ثروتمند است. 📚فهرست غرر، ص ٢٩ ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -‏یه آرایشگاه معروفى بود ڪه روزى ٥-٦ تا عروس داشت، -یبار یکى از دامادها اومده بود دنبال زنش - یکى از کارکنهاى آرایشگاه از پنجره پرسید خانمتون کیه ببینم آماده هستن، 👱🏻‍♀👱🏽‍♀👱‍♀ -پسره گفت فرق نمیکنه هر کدومشون آماده ست بده میبرم، دیرمون شده ملت منتظر شام هستن😂🤪🤣 😌 -حضرت سلیمان از مسیرے عبور می کردند. -در مسیر گنجشک نری با گنجشک ماده صحبت میکرد و بهش ابراز علاقه میکرد! -ميگفت: من اگه بخوام ميتونم تخت سليمان رو با منقارم بگيرم و داخل دريا بندازم!! -حضرت سليمان اين حرف رو شنيد و خنديد و دو گنجشک رو فرا خوند و به گنجشک نر فرمود: آيا ميتوني ادعات رو عملي کني -گنجشک نر گفت: نه اي نبي خدا! ولي هر مردي جلوي همسرش، خودش رو بزرگ و عاشق جلوه ميده ، ملامت نميشه -حضرت سليمان رو به گنجشک ماده کردند و گفتند: تو چرا جواب رد ميدي در حاليکه اين گنجشک تو رو دوست داره؟؟ -گنجشک ماده جواب داد که اي رسول خدا ، او عاشق واقعي نيست چرا که همراه من گنجشک ديگري رو هم دوست داره -امام صادق ؏ ميفرمايند: اين کلام گنجشک در قلب حضرت سليمان اثر کرد و سخت گريست و 40 روز از مردم کناره گرفت و خدا را خواند که قلبش را ازا محبت غير از خودش پاک کند و قلبش را با محبت ديگري مخلوط ننمايد 📚 بحارالانوار جلد14 صفحه 94 خداوند در قران ڪریم راجع به ارزش سلامت قلب فرمودند: - يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ، إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ - روزی ڪه مال و فرزند و هیچ چیز مگرقلب سلیم سودی نخواهد داشت. 📔سورھ شعرا آیه۸۸
😅 -زندگیم الان بین ۲بیت شعر گیر کرده😴 -سعدی میگه: برخیز و مخور غم جهان گذران😨😦 -تا پا میشم حافظ میگه: بنشین و دمی به شادمانی گذران😦😥 -فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی روشن بشه!🤣😆😀 ♥️ -شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند: -فلان کس بر روی آب می رود. -شیخ گفت: سهل است، وزغی بر روی آب برود - شیخ را گفتند: فلان کس در هوا می پرد. -شیخ گفت: زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد. -این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. -مرد آن باشد که در میان خلق 🔰بنشیند و 🔰 برخیزد و 🔰 بجنبد و 🔰 با خلق داد و ستد کند 🔰 و با خلق درآمیزد و ✨یک لحظه از خــــــــــ♡ــــــــــدا غافل نباشد✨ ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات» 🔰 کانال عشق وآرامش
😅 -کتلت چیست؟ -غذایی که هدفش این بوده که کباب کوبیده بشه ولی مشکلات زندگی مانع پیشرفت بیشترش شده!😂😂 ‌☺️ -روزی یکی از اهالی ده به صحرا رفت و شب از قضا حیوانی به او حمله کرد. -پس از یک درگیری سخت بالاخره بر حیوان غالب شد و آن را کشت - از آن جا که پوست حیوان زیبا به نظر می رسید مرد حیوان را به دوش انداخت و به سمت آبادی راه افتاد. -پس از ورود به ده، یکے از اهالی از بالای بام او را دید و فریاد زد: "آهای مردم این مرد یک شیر شکار کرده است"! -مرد داستان ما با شنیدن اسم شیر لرزید و غش کرد!!! - بیچاره نمی دانست حیوانی که با او درگیر شده شیر بوده اســـــت. - اگر از بزرگی اسم یک "مشکل" بترسید -قبل از اینکه با آن بجنگید از پا درتان می آورد.. -امام علی ؏ میفرمایند: -اِذا هِبْتَ اَمْرا فَقَعْ فیهِ فَاِنَّ شِدَّةَ تَوَقّیهِ اَعْظَمُ مِمّا تَخافُ مِنْهُ -هرگاه از کارى بیم داشتى، خود را در آغوش ان کار بیفکن -چرا که سختى پرهیز، بزرگتر از خود آن چیزى است که از آن مى‏ ترسى!! 📚نهج البلاغه، حكمت ۱۷۵ ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -یه نصیحت دوستانه از طرف من به شما…سال جدید اومده... -بیاید کارهای زشت قدیم رو ترک کنیم و . . . . . . . . -کارهای زشت جدیید یاد بگیریم😝😝 - آدم باید آپدیت باشه🤪 -تا کلاس اخلاق جدید بدرود🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ ⛽️ -اون روزی ڪه بنابود بنزین گرون شه -رفتم چن تا دبه خریدم ڪه برم و از پمپ بنزین واسه موتورم بنزین بخرم.. که مثلا سهمیم نسوزه.. -پدرم گفت: پسرم بنزین پخش شه خطرناڪه اتیش میگیره.. -گفتم پس اون نفتی که بابابزرگ قدیما نگه می داشت واس بخاریش. -بابام گفت اون اگ حرارت نبینه می مونه و فقط بوی بدی داره.. -مادر بزرگم نگاهی کرد و گفت پسرم نشنیدی میگن بعضی گناها نفیتیه و بعضیش بنزینی؟! -قران میگه گناهای نفتی رو انجام ندید مثلا: -لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ (حجرات/۱۱) همدیگه رو با القاب زشت صدا نکنید. - لَا تَجَسَّسُوا و لَا یَغْتَب(حجرات/۱۲) توی کار همدیگه فوضولی وغیبت نکنید. -اما درباره گناهانِ بنزینی میگه: - لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ، مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ (انعام/۱۵۱) به فواحش و کارهای زشت اصلاً نزدیک نشوید. اشکار یا پنهان!!! چون با نزدیک شدنش هم احتمال خطر گناه هستــــــــــ. - مثلا صحبت کردن ویه ارتباط بی‌مورد با نامحرم گناه بنزینیه!! ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 ﺩﯾﺸﺐ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ:🧔🏻 -ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎﺗﻮﻧﻮﺑﯿﺎﺭﯾﻦ -ﻣﺎﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ🏃🏻‍♂🏃🏻‍♂🏃🏻‍♂ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻤﻮﻥ ﺑﺰﻧﻪ🤠 ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﮔﻔﺖ: به علت گرونی ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻃﺮﺡ ﺯﻭﺝ ﻭ ﻓــﺮﺩ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿﺸﻪ😊😚 -ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺭﻗﻢ ﺍﻭﻝ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﺸﻮﻥ ﺯﻭﺟﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﻭﺝ 😳😶😅 - ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﻓــﺮﺩ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻏــﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭن😳😐😂😂 🙃 مردی دیروقت به خانه امد. پسرش: + سلام باباشما برای هرساعت کاری چقد پول می گیری؟ - ۲۰۰۰۰ تومن + میشه ۱۰۰۰۰ تومن به من قرض بدی ؟ - من هر روز سخت کار می کنم و پولی برا اسباب بازی خریدنت ندارم. پسر‚ آروم به اتاقش رفت و درو بست. مرد بعد از چند دیقه فکر کرد که شاید با پسر کوچیکش خیلی تندرفتار کرده. پس به سمت اتاق پسر رفت و درو باز کرد. - خوابی پسرم ؟ + نه بابا ، بیدارم. - بیا این ۱۰۰۰۰ تومن که خواسته بودی. پسر غرق در شادی دستش رو زیر بالشش برد و ازون زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد وگفت‌: + حالا با ده تومن شما و ده تومن خودم ۲۰۰۰۰ تومن دارم.آیا می تونم یہ ساعت از کار شما رو بخرم تا فرداشب زودتر خونه بیای؟من شام خوردن با شما روخیلی دوس دارم بابا...♥️ سلامتے همہ ی پدرای زحمتڪش صلواتـــــ.. ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 👾از زبان کرونا: - ازمن میترسین؟!👻 -به جنبه های مثبتم هم نگاه کنین! -خرید عید لازم نداشتین👠👔👗 -میوه و آجیل گرون قیمتم لازم نشد -آلودگی هوا کم شده -تصادفات کم شده 🚗 -فقط نمی دونم چرا فقط سفرهای زمینی لغوشد! و هوایی سرجاشه!!!✈️ -نکنه منو با خزندگان اشتبا گرفتین!!!😁😂😁 -تازه میگن الان واکسن💉 تولید انگلیس، ساخت کره، از هلند داره واستون میاد که زودتر به دنیا بگین بدرود 😂🤣🤣🤣🤣 - دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتن. - با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازه و به دیگری بده تا یکی بمیره و اون یکی راحت باشه - قرعه به نام همسایه دوم افتاد. اونم یه سم قوی به همسایه‌اش داد. -همسایه به خدمتکاراش گفت حوض رو براش از آب گرم پر کردن و یہ ظرف دوغ پر نمک هم آماده گذاشتن کنارحوض همینکه سم رو خورد ظرف بزرگ دوغو سر کشید و وارد حوض شد. کمی شنا ڪرد و هر چه خورده بود رو برگردوند! -صبح روز بعد سالم سراغ همسایش رفت و گفت: حالا نوبت منه که سمی بسازم. چند روزی صبر کن. -اون خدمتکاراشو صدا کرد و نمدی گذاشت و به آنها گفت که از حالا فقط کارتون اینه که از صبح تا غروب این نمد رو با چوب بکوبید! -همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سمه هر روز صب تا شب سم می کوبه! با هر ضربه که می‌شنید ترسش بیشتر می‌شد و به سم مهلک فکر می‌کرد! -کم کم شب‌ها از ترس، خواب از چشماش رفت و روزها با هر صدایی که از خانه‌ی همسایه می‌شنید دلهرش بیشتر می‌شد!! صدای هر چوبی بر نمد براش ضربه‌ای بود که در نظرش سم رو مهلک‌تر می‌کرد. -روز سوم خبر رسید که او مرده! قبل از اینکه سمی بخوره.. اون از ترس مرده بود نه سم!!! -حڪایت این روزهای برخی ازما ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -هرچی میرم لباس 👕👗👚 -وکفشـ 👠👞👢 -قیمت می کنم بیشتر به این نتیجه می رسم ڪه ... -تن آدمی شریفست به جان آدمیت😊 - نه همین لباس زیباست نشان آدمیت😂😁🤪 💵 - سخنرانے در مجلسے پول با ارزشے رو از جيبش بيرون آورد و پرسيد: چه کسي مایلہ اين پول رو داشته باشہ؟ -دست همه حاضرين بالا رفت. -و بعدپول رو هر طور که می تونس با دست خود مچالہ کرد. -باز پرسيد: ڪی هنوز اين پول رو می خواد و باز دستهاي حاضرين بالا رفت. -اين بار مرد، این پول رو به زمين انداخت و لگدش ڪرد - بعد پرسيد: خوب، حالا ڪی حاضره صاحب اين اسکناس شہ؟ و باز دست همه بالا رفت. -سخنران گفت: دوستان، با اين بلاها، از ارزش این پول چيزے کم نشد و همه شما خواهانش هستين. -در زندگے واقعی هم همینطوره. ما انسانها تو بسياری موارد با تصميمایی که ميگيريم يا با مشکلاتے که رو به‏ رو ميشيم، خم ميشیم، خاڪ آلود ميشيم اما هنوز هم براي افرادے که دوستمون دارن آدم با ارزشے هستيم. -امام علے ؏ می فرمایند: -هرکس ارزش خود را بشناسد خویشتن را برای امور فناپذیر خوار نمی سازد. 📚غررالحڪم حدیث۸۶۲۸ ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -‏بلند شدم جامو دادم به یه پیرمرد -گفت: اون واسه تو متروعه پسرم نه تو هواپیما بعدم من از خدمه هستم😑🤦‍♂😂😂 😌 -حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه. -اما اینطور نشد. خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود، و از بی احساسی حامد کوچولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد. -به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید: بابا اسم این خیابون چیه؟ باباش جوابش رو داد. اما حامد ول کن نبود. اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد. -بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید: بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟ به چه دردت میخوره؟ -حامد با صدای معصومانه اش گفت: بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی... خداوند در قران مجید می فرمایند: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فلها اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده‏ ايد و اگر بدى كنيد به خود [بد نموده‏ ايد] 📚سورھ اسرا. آیہ۷ ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -اقا: ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺳﺎ ﭼﯿﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﯼ؟!🤔🤔 -خانم: ﺁﺥ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﮔﻮﻟﻢ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺎﺩ!😍😍 -آقا: ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻮﻟﺖ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﮕﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ، ﺩﻭﺭ ﺷﻮ .. - خانم: ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ، ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ وااای..😍 ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﺖ میاااد😜😈😜 -امام باقر ؏به فرزندشان امام صادق ؏ فرمودند: -بر تو باد به انجام کار خیری که وسط دو کار بد قرار گرفته و آن دو را از بین می برد - امام صادق ؏ پرسیدند: -چگونه چنین چیزی ممکن است؟ -امام فرمودند: -همانطور که قرآن می گوید مؤمنین کسانی هستند ڪه وقتی انفاق می کنند زیاده روی و سختگیری نمی کنند. (بنابراین اسراف و سختگیری هر دو گناه است و حد وسط آن یعنی میانه روی حسنه است بر تو باد به آن حسنه که بین آن دو گناه است)* -اسلام از یک طرف اسراف را حرام نموده و از طرف دیگر حرص و آزمندی و طمع اموال را نیز مذموم شمرده است. -امام علی؏ فرمودند: -برحذر باشید از حرص زدن و ولع دنیا که آن سرمنشأ هر پستی و اساس هر رذالت است. -پس اگر مصرف زیاد در مسیر خدا باشد و در مورد خودش باشد نه تنها منع نشده بلکه ممدوح و مورد تأیید است.. 📚*تفسیر نور الثقلین، جلد 4، سوره فرقان، ص 27 ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -یه نفر ازم پرسید شغلت چیه؟ -گفتم :کار آفرین هستم -گفت یعنی چی؟ -گفتم بقیه کار میکنن من میگم آفرین😁🤣 😌 -خیلی زیبا می نوشت اما -تصادف کرد و قسمتی از بدنش فلج شد. - از جمله دست راستی که باهاش تابلوهای گرون قیمت می نوشت و تدریس می کرد. -میگفت: سه سال تمام شبانه روز اشک ریختم و با دست چپم نوشتم. - بالاخره تونستم بعد از سه سال خون دل خوردن مثل دست راستم بنویسیم -استاد ایرانی در انجمن خوشنویسان به نام استاد صابونچی راد، استادی بودند که با همت و تلاششون اجازه ندادند هنرشون با یه اتفاق تلخ در زندگی، از بین بره..و قیمت تابلوهاشون هم بسیار بالا بود. -حضرت امیر؏ در حکمت چهل و هفتم نهج‌البلاغه مے فرمايند: -قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ -ارزش هرڪس به اندازه همت اوست. ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -ما که عید ۹۹ مهمونی نرفتیم -عید ۱۴۰۰ هم نشستیم تو خونه -اهل پارتی و ... هم که نیستیم -کلا هیجا مهمونی نرفتیم -کاش خدا مهموناش رو از اینا که همه مهمونی ها رو رفتن انتخاب کنه!😁 -امسال ماه رمضان دیگه ما خدا رو زحمت ندیم😂🤣🤣 😌 -آقایی رفت شیرینی فروشی و گفت: دوکیلو شیرینی میخوام اما نسيه. شیرینی فروش شیرینیو چید تو جعبه و گفت: -امتحان کن ببين خوبہ يا نه. -آقاهہ گفت: روزه ام، موقع افطار می خورم. -شیرینی فروش گفت: هنوز چن روز به ماه رمضون مونده. چطو حالا روزه گرفتی؟! -مرده گفت: قضای روزه پارسالمہ شیرینے فروشہ جعبه شیرینیو از کفه ترازو برداشت و گفت: - تو قرض خدا رو انداختے الان ینی یه سال بعد!!! پس قرض منو به اين زودی ها نخواهی داد. -شیرینی نسیہ نداریم!!!!! پیامبر اڪرمﷺ میفرمایند: -كسی كه روزه او را از غذاهای مورد علاقه‏ اش باز دارد - برخداست كه به او از غذاهای بهشتی بخوراند و از شرابهای بهشتی به او بنوشاند. ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -منو اینجوری نگاه نکنید ! -خعلیا حاضرن به خاطرم بمیرن.. -همین ظهری... -یکی پیام داده بود: -حاضرم بمیرم ولی ریختتو نبینم😂😂 -وقت تنگ بود و پیروزی عملیات بستگی به عبور نیرو ها از میدان مین داشت. -قاسم با شجاعت تمام خودش را روی سیم خاردارها انداخت -و بچه ها را به حضرت زهرا (س) قسم داد تا از روی کمر او عبور کنند. - قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا و یکے از شهدای دفاع مقدس ماستـــــ. -امام جعفرصادق ؏ می فرمایند: -أَجْوَدُ النّاسِ مَن جادَ بِنَفسِه وَ مالِهِ فی سبیل الله تعالی. -سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید. 📚مستدرک، ج ١١، ‌ص ٨ ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩه بود -ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺑﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ: -تو اینجا بیخودی ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ -باﺑﺎﺕ ﺍﻭﻧﻮﺭ پیش حوری هاست -یهو مامانش ﭘﺮﺗﻢ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ -مردم يه ذره درک مسائل دینی ندارن...😐😂😁 😌 -روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. -در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد. -یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. -سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. -وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را بازکرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت: - هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد ….. -قرآن کریم در آیه ۹۲ سوره آل‌عمران فرموده است: - «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ؛ -هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 ‏یه بار بابام زنگ زد گفت شام میای خونه؟ گفتم نه و بعدش برای اینکه غافلگیرش کنم رفتم خونه. -از در که اومدم تو، بابام سیخ کبابو انداخت زیر کابینت؛ -گفت دروغگو دشمن خداست؛ بعدش پا شد پنیرو از یخچال برداشت.😐😂😂 😌 -پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم رفتیم یک مهمانخانه. -وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.» -بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم سر میز. -آقا مهدی همین طوری روی سجاده نشسته بود، مشغول تعقیبات. -بعد با تبسمی شیرین آمد نشست. -غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. - خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم -سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن.... - امام صادق ؏: -اگر آدمیزاد در غذای خود جانب اعتدال را رعایت کند، هرگز بیمار نمی شود•…•…•…•…•…•…•…•…•…•…•…•…• ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -طرف برادرشو نصیحت میکرده ڪه -وقتی ازدواج کردی اقتدار داشته باش -مثل من! -دیشب به زنم گفتم باید ساعت یازده آب گرم باشه، اونم آبو گرم کرد! -داداشش گفت ساعت یازده آب گرم میخواستی چیکار؟😳 -گفت: آخه نمیتونم با آب سرد ظرف بشورم🤣🤣🤣😁 😊 -امیرالمومنین ؏ می فرماید: - روزی رسول خداﷺبر ما وارد شد و فاطمه کنار دیگی نشسته بود و من عدس پاک می کردم. - فرمود: ای ابالحسن! -گفتم: لبیک ای رسول خدا! -فرمود: از من بشنو و من سخن نمی گویم مگر از جانب پروردگارم؛ -هیچ مردی نیست که همسرش را در خانه یاری دهد مگر اینکه برای او عبادتی بسیار فراوان از روزه و شب زنده داری به شمار می آید و در پایان فرمود: -ای علی! به عیال ( همسر) خدمت نمی کند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا برایش خیر دنیا و آخرت را خواسته باشد. 📚 مفتاح الحیاه. ص 257 ————————————————— ✅استفادھ‌ازمطالب‌با‌ذڪر‌«صلوات»
😅 -تو مترو نشسته بودم بغل دستیم گفت بیخیال داداش، گفتم چی شده مشتی؟ -گفت: داری تو تلگرام با نامزدت دعوا میکنی؟ -بیخیال. گناه داره. اون بالا هم گفته بود دوستت داره اذیتش نکن!! من: 😤😡🤪🤪😁😁😁 😁 -روزى مردی نزد قاضی شهر رفت و گفت: روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند. -هرروز و شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند -مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. -قاضی گفت: شکایتت را پیگیر می شوم -فقط کيسه اى بردار براى هر نفر يک سنگ درکيسه انداز، چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم -مرد رفت و چنين کرد -بعد از چندماه نزد شیخ آمد وگفت: نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است! -قاضی گفت: يک کيسه سنگ را تا کوچه من نتوانى حمل کنی، چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه نزد خدا بروى؟ -استغفارکن... -چون آن دو زن، همسر و دختر دانشمندی هستند که وصیت کرد بعد مرگش شاگردانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند!! -اى مرد آنچه در ظاهر ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت!!! -مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِینَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یفْضَحْه وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیتِه -هر که لغزش های برادرش را جستجو کند، خداوند لغزش هایش را دنبال می کند، و هر که را خداوند لغزش هایش را دنبال کند، رسوایش می سازد، گر چه در درون خانه اش باشد.. ✨پیامبـر رحمتﷺ 📚كافى، ج 2، ص 355 —————————————————