📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهل و دوم
...روز بعد كمی نان خريدم و غذای آن روز من همين نان شد.
پای درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم.
مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبی تسلط به زبان عربی نداشتم. بايد بيشتر تلاش می كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.
چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت می خوردم و در كلاس های
درس حاضر می شدم.
شب ها را نيز در محوطه ی اطراف حرم می خوابيدم. حتی يك بار در يكی از كوچه های نجف روی زمين خوابيدم!
سختی ها و مشقات خيلی به من فشار می آورد. اما زندگی در كنار مولا بسيار لذت بخش بود.
كم كم پول من برای خريد نان هم تمام شد! حتی يك روز كمی نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم وخوردم.
زندگی بيشتر به من فشار آورد. نمی دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولای متقيان شدم و گفتم:
آقا جان من برای تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگی در كنار شما را داشته باشم.
انشاءالله آن طور كه خودتان می دانيد
مشكل من نيز برطرف شود.
مدتی نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ی اسلامی در نجف بود، ديدم.
ايشان وقتی فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلی به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكونی بزرگ و قديمی در اختيار من قرار داد.
شرايط يكباره برای من آسان شد. بعد همبه عنوان طلبه در حوزه ی نجف پذيرفته شدم.
همه ی اينها چيزی نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين (ع)
🔰ادامه دارد ...🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صاحب قبر بی نشون
سلام مادر♥️:)
حاج مهدی رسولی
#فاطمیه
#دهه_فاطمیه
#فاطمیه
-میگنبعدشھادتخانم...
مغدادتویکوچهردمیشدهکهدومے(لعنتاللهعلیه)
جلوشومیگیرهبهشمیگهمغداد؛
قبرزهراڪجاست،بریمبالاسرشنمازبخونیم!
مغدادمیگهعلے(ع)خودشکاروتمومڪرد:)
چنانسیلےبهصورتمغدادمیزنه...
توکوچهدورخودشمیچرخه،میشینهیهگوشه..
شروعمیکنهزارزدن..
مسخرشمیکنه،میگه
تومثلامردجنگیا!یهسیلےخوردیگریهمیکنے..
-برایخودمگریهنمیکنم
فقطبگو..
اونروزتوکوچهفاطمه(س)روهمهمینجوریزدی... !؟💔
#ایام_فاطمیه
کسی مث حسن نمیدونه ، که چرا مادرش پریشونه 😭😢
چ دردی روکشیده تو کوچه ، چجوری رسیده تو خونه😢😞
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک شهید ۷۰ تا متهم داره.. 💔
این دم آخری، چقدر شبیه مادری..
#فاطمیه
📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهل و سوم
هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم درآنجا تنها بودم.
خيلی ها جرئت نمی كردند در اين خانه ی تاريك و قديمی زندگی كنند
اما برای من كه جایی نداشتم وشب هاي بسياری در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبی بود...
هادی حدود دو ماه پيش ما در تهران بود.
يادم هست روزهای آخر خيلی دلش برای نجف تنگ شده بود.
انگار او را از بهشت بيرون كرده اند.
كارهايش را انجام داد و بعد از سفر
مشهد، آماده ی بازگشت به نجف شد.
بعد از آن به قدری به شهر نجف وابسته شد كه می گفت:
وقتی به زيارت كربلا می روم، نمی توانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف.
🔰ادامه دارد ...🔰
#فاطمیه