هدایت شده از وصفآسمانچشمانش
من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
میمُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم
میخواستم به نیمهشب آتش،
خورشیدِ شعلهزن بهدرآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم…
7 دقیقه بیشتر فدای ،
زینب،ملودی،نازنین،حسنا،ویولت،سبزی خانوم،رزا،بهار،ماهک،پریسا،دیانا، شم:)))