eitaa logo
فقط میخوونم
53 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی یکی از سرداران دفاع مقدس تعریف میکرد: در رزمایش آبی ، خاکی ۱۰۰هزارنفری بیت المقدس بندرعباس سال ۷۵ که من حضور داشتم. اتفاقا فرماندهی خاکی رزمایش، در منطقه گچین بندرعباس با سردار شهید زاهدی بود که آن مقطع فرمانده لشگر قدس گیلان بود. کاملا بخاطر دارم، قبل از رزمایش ما ، آمریکا اعلام کرده بود که قرار است با کویت و امارات در خلیج فارس رزمایش برگزار کند. زمزمه هایی شنیده می شد که آمریکا بنا دارد به بهانه رزمایش به ایران حمله کند. در همان مقطع ناگهان مقام معظم رهبری دستور می دهد که سپاه در همان تاریخ، با استعداد ۱۰۰هزار بسیجی در بندرعباس رزمایش بگذارد؛ که آمریکا به شدت معترض می شود و اعلام می کند، به کلیه نیروهای حاضر در منطقه حمله می کند. خلاصه شرایط خاصی بود. روز دوم رزمایش ناگهان اعلام شد که حضرت آقا روز بعد در استادیوم بندرعباس با مردم دیدار می کند ، سپس شخصا در دیدگاه فرماندهی گچین حاضر و شخصا بر اجرای رزمایش نظارت کرده، بعد در جزیره درگهان شخصا محدوده حضور ناوهای آمریکایی را بررسی می کند. خودم از محسن رضایی در همان منطقه گچین شنیدم که گفت: از همان اول با تصمیم برگزاری رزمایش بطور همزمان با آمریکایی ها مخالف بودیم. وقتی محضر حضرت آقا رسیدیم و دلایل خود در مخالفت با برگزاری رزمایش را اعلام کردیم، حضرت آقا فرمودند، "این نظر شخص من نیست! تکلیف است. بروید و در بندرعباس رزمایش برگزار کنید. خودم هم می آیم. نترسید اتفاقی نمی افتد!" محسن رضایی می گفت در کربلای ۵ هم ما مخالف عملیات در شلمچه بودیم اما امام هم همین جمله را گفت که: "بروید در شلمچه عملیات کنید، این سخن روح الله خمینی نیست!" محسن رضائی می گفت تا این جمله را شنیدم بلافاصله برخاستم دست روی چشم گذاشتم و اطاعت امر کردم. روز رزمایش حضرت آقا بعد از دیدار با مردم بندرعباس در استادیوم شهر به دیدگاه رزمایش ، روی کوه گچین آمد! یعنی آمریکا من اینجا هستم ، ببین! اگر می خواهی بزنی الان بهترین فرصت است! اما به محض حضور حضرت آقا در دیدگاه، خبر آمد که کلیه ناوهای آمریکایی، ۷۰مایل دریایی از حد مرز آب‌های امارات هم عقب تر رفتند و خیال ما که دائم چشممان به آسمان بود، راحت شد. در درگهان هم همراه کاروان حضرت آقا بودیم. آقا آنجا هم در دیدگاه نیروی دریایی سپاه حاضر شد و آرایش دشمن را بررسی کرد! خب دیدید حضرت آقا در جایگاه نماز جمعه هفته قبل تهران 🇮🇷نماز نصر 🇮🇷، نیم ساعت قبل از اذان ظهر حاضر شدند و در مراسم ختم شهید سیدحسن نصرالله که از سوی خودشان برگزار شده بود شرکت کردند و خطبه طولانی خواندند ( خصوصا خطبه دوم که عربی بود) و نیز قبلا فقط که نماز جمعه می‌خواند ، اقامه نماز عصر را به یکی از علمای حاضر واگذار می‌کرد و می‌رفت ولی دیروز نماز عصر را هم با مستحبات کامل خواندند این در حالیست که دشمن پخش کرده بود که آیت الله خامنه ای در مخفیگاه قایم شده ، این حضور علنی و طولانی و در فضای باز ، پیام داشت ، یعنی ای دشمن قدار من در وسط میدانم، کجائی؟ اگه جرات داری بزن و دشمن خبیث جرات جسارت و تجاوز را نکرد و شکر خدا اتفاقی هم نیفتاد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهم‌ترین حرف حضرت امام به آیت‌الله خامنه‌ای و به من وشما قبل از رحلتشان چه بود؟
اگر پهباد لبنانی به دست آرَد دل ما را به بمب و موشکش بخشم، تمام خاک حیفا را بزن حاجی، تو معراجی، شهابی، فاتحی، چیزی که لندن وِل کندما را ودشمن، تَر کندجا را رسیده جانشان بر لب، چنان موشک بزن هر شب که صهیونیست لامذهب،نبیندصبح فردا را "من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم" که خواهد کرددر گونی، شبی نسل یهودا را نتانیاهوی بی‌مزّه، درافتاده‌ است با غزّه بگو حالا بیاید تا، ببیند قدرت ما را سپاه ما که با دشمن، مدارا می‌کند حتماً ولی این مردک چُلمن، نمی‌فهمد مدارا را وَ نَحنُ نَضرِبُ آخر، شدیداً ضربةٌ آن‌جا که اسرائیل هم از بیخ، انگاراً نه انگارا ای اسرائیل اسقاطی، برایت می‌کنم قاطی چراکه توهمان لاتی،که راه انداخت دعوا را ببین ای بی‌پدر-مادر، رسیده موشکی دیگر که هرطوری شده آخر، درآرَد از تو بابا را ندارد جا برای تو، برو از نقشه‌ها گمشو که خواسته از نو، بچیند نظم دنیا #
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شفا گرفتن دختر فلج مهندس مسیحی توسط امام رضا علیه السلام (تکراریه ولی جیگرتو حال میاره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اثرات دعا بر سر قبر پدر ومادر 🔻باز شدن سخت ترین گره‌هاے زندگی 🔺و برخورداری از برکات فراوان
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به این خبر که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده دقت کنید: *قیمت تمام شده بنزین در ایران ۸۲۵ تومان هست* من اول فکر کردم ۸۲۵۰ تومنه حالا چه جوری؟ فیلم رو ببینید
به مناسبت روز جهانی غذا 🍔🧇🍔🧇🍔🧇🍔 👈 نقش نان در سلامت مردم؛👇 👈خوشبختانه امروز همه دست اندرکاران نظام سلامت اعم از سنتی و غیرسنتی قبول دارند که نان حاوی سبوس نقش اساسی در پیشگیری از بروز بیماری ها دارد، اما مشخص نیست علت تعلل دستگاه‌های ذیربط برای استفاده از آرد سبوس‌دار چیست و لذا در این رابطه چند سوال مهم از کسانی که به هر علت مانع از عملی شدن تولید نان سبوس‌دار می شوند. وجود دارد؟ 👈به راستی اگر سبوس گندم برای انسان زیانبار است، چرا برخی نانوایی های سنتی در حال پخت و توزیع آن هستند؟ 👈اگر واقعاً این نان‌ها (سبوس‌دار) برای انسان زیان دارد، چرا افراد با خوردن آن مریضی کمتر و احساس بهتری دارند؟ 👈اگر سبوس کیفیت نان را کاهش می دهد، چرا نان ها سبوسداری که نانوایی های سنتی عرضه می کنند، از طعم و کیفیت و ماندگاری بیشتری برخوردار است؟ 👈 اگر همه پایین آمدن کیفیت نان به نوع آرد آن مربوط می شود، چه طور نانوایان نان های کنجددار را که گران‌تر می فروشند، با ظاهری قشنگتر و سطحی یکنواخت و نان بدون کنجد با همان خمیر را یا سطحی ناموزون (بخش‌هایی از نان نازک و سوخته و بخش‌هایی ضخیم و خمیر) عرضه می کنند. 👈با توجه به این که جدا کردن پوسته (سبوس) از مغز گندم هزینه آن را مضاعف می کند، چرا آرد دارای سبوس با قیمت بسیار بالاتری عرضه می شود؟ 👈چرا آنهایی که در همه چیز از الگوهای غربی تبعیت می کنند در تولید نان سبوس‌دار و سایر محصولات ارگانیک از آنها پیروی نمی کنند؟ 👈 آیا هنوز وقت آن نرسیده تا آرد سبوس‌دار جایگزین آردهای بی خاصیت فعلی شود؟ 👈 آیا هنوز باور نداریم که نان سالم می تواند نقش اساسی در جلوگیری از بروز بیماری ها در جامعه و کاهش هزینه های درمانی برای کشور (دولت و مردم) را در پی داشته باشد؟ 👈آیا باز هم پای افراد نفوذی یا منافع شخصی در میان است؟ 👈از دولت محترم انتظار می رود به جد پیگیر این مسئله باشد؟ ✳️ سایت ره توشه: rahtooshe.comhttps://eitaa.com/women92 》 📍 📍
📌 تفاوت ترس ما و ترس امام 🔹اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با امام به جماران رفتیم. ◇ دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیرمنتظره همه از جا پریدیم، جز حضرت امام. ◇ امام در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد. ◇ همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها همه‌شان می‌ترسند، چرا که آن روز در حقیقت، همه ما ترسیده بودیم؛ ◇ هم امام و هم ما. امام از دیر شدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه. ◇ او از خدا می‌ترسید و ما از غیرخدا. آن‌جا بود که فهمیدم هر کس واقعا از خدا بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد. راوی: شهید ابراهیم همت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 سرش بره زبونش باز نمیشه 📝عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود. سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت. تک فرزند خانواده هم بود. زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم… عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه…. بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی فتاحی بود. قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچوقت با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید، حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… و تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر  خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی فتاحی توی شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…. جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع، مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین. گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه ! ولی فقط ….. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند:مادر! عراقی ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای  عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… ☆شادی روح شهداء صلوات☆ 📚راوی: محمد احمدیان از بچه های تفحص ╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮ @masire_ahlebait ╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
پوستری که فضای مجازی انگلیسی زبان رو پر کرده مقایسه سنوار با چگوارا! "مثل یک قهرمان زندگی کن مثل یک افسانه بمیر" @bidariymelat
🟣 جایگزین پنی سلین ... 📝•⇦ بیمارانی که مبتلا به سرماخوردگی هستند به جای تزریق پنی سیلین کافیست↯ 📝•⇦ دمنوش گل گاوزبان + گل بنفشه میل کنند تا بیماری آنها درمان شود 💊 @my_doctor_v
🔆داستان امام جماعت دزد یکی از دوستان نقل می‌کرد: که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسئولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر خانواده تلاش می‌نمود که امام، میهمان خانه‌ی او شود خصوصا در ماه مبارک رمضان، از جمله یکی از مقتدیان در روزهای پایانی رمضان، امام را به افطار دعوت نمود. امام دعوت ایشان را اجابت نموده به خانه‌اش رفت و میزبان از امام به گرمی استقبال نموده و بی‌نهایت مورد عزت و اکرام قرار داد و امام بعد از افطار در حق میزبان و خانواده‌اش دعا نموده، مرخص شد. ▫️زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که در طاقچه سالن مقداری پول گذاشته بود، فورا وارد سالن شد ولی پولی ندید, تمام اطراف سالن را جستجو کرد اما پول را نیافت. وقتی که شوهرش از مسجد برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد آیا تو پول را از سالن برداشتی؟ شوهر جواب داد نه! بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که به غیر از امام، هیچ کسی به خانه‌ی شان در این مدت نیامده است .صاحبخانه بسیار عصبانی شده گفت: چطور امکان دارد که امام چنین کاری را انجام دهد، در حالی که اورا به خانه‌ی خود دعوت کرده‌ام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نموده‌ام. او می‌بایست پیشوا و الگو باشد نه دزد! با وجود خشم و غضبش، آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا نتوانست با امام بخاطر پول، مواجهه و موضوع را مطرح کند و لکن از امام دوری می نمود تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود. ▫️بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم با همان شور، شوق، علاقه و اخلاص امام را به خانه‌های شان جهت افطار دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام به خانه‌ی این شخص رسید ؛ قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟ از آنجایی که خانم آن شخص، یک زن صالح و نیکوصفتی بود شوهرش را تشویق نمود تا امام را دعوت کند و گفت شاید امام از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دهیم، شاید که خداوند متعال ما را هم ببخشد. او امام را به افطاری دعوت نمود ولی در پایان افطاری نتوانست خود را نگه دارد و امام را مورد خطاب قرارداد و گفت: امام محترم، شاید متوجه شده باشید که در طول یک سال گذشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده؟ امام گفت: بلی، ولی من فراموش کردم علت آنرا جویا شوم؛ زیرا بسیار مشغول کار و تلاش بودم. آن شخص گفت: امام محترم! از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید، یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه ی سالن پذیرایی گذاشته بود و فراموش کرده بود که آن‌را بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی نتوانستیم پیدا کنیم. حالا بگویید آیا شما آن را برداشته بودید؟ امام گفت: بلی! من آن را برداشته بودم. صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت، متعجب و حیران شد ولی امام سخنان خود را ادامه داده گفت: وقتی که در سالن تنها بودم دیدم پنجره باز است، باد تندی هم وزید و پول‌ها را پراکنده و پخش کرد به همین خاطر پول‌ها را جمع نمودم و دقت کردم که اگر پول‌ها را زیر فرش و یا روی طاقچه بگذارم ممکن است شما آن را پیدا نکنید و یا باز باد آنها را پراکنده کند ... در این موقع امام سر خود را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد ... و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت: به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه می‌کنم؟ حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه ‌کنم، اگرچه این تهمت دردناک است و لکن من بخاطر این گریه می‌کنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچ یک از شما صفحه‌ای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز می‌کردید، البته پول را در آن پیدا می‌کردید. صاحب خانه با عجله قرآن کریم را آورده، باز کرد و پول ها را کامل در آن دید...!!!😥 این است حال برخی از ما مسلمانان که قرآن کریم را در طول یک سال، یکبار هم باز نمی‌کنیم ولی در عین حال خود را مسلمان هم می‌دانیم