کاش معیار بامزه بودن و خندوندن یک ادم توی کلاس فقط مسخره کردن و ضایع کردن آدما توی جمع و اون کلاس نبود...اگر معیار همچین چیزی نبود شاید مدرسه یه معنیه دیگه ای از دوستی بهمون نشون میداد.
هدایت شده از خلاف عقربه های ساعت
زندگی به عنوان یه فرد مهم برای فرانسیس قطعا سود و تاثیر زیادی داره.
به خاطر نسبتی که با خانمش داشتی و صد البته به خاطر موهبتت: بو کردن سر نخ ها.
هر چیزی که پنهان شده، دست کاری و در کل حالت معمایی به خودش داشته باشه با استفاده از موهبتت که دیدن سر نخ ها برای رسیدن به جواب معماست فرانسیس رو به موقعیت های خوب زیادی رسوند که بزرگ ترین شون دفتریه که هر چی داخل نوشته شه به واقعیت می پیونده.
برای همین فرانسیس همیشه زیادی هوات رو داشت، شایدم خیلی بیشتر از زیاد و همین تو رو بد عادت کرد. البته تا قبل از سقوط موبی دیک همه چیز خوب بود اما از این اوضاع مدتی هست که می گذره و تصمیم گرفتی دل رو به دریا بزنی تا زندگی مستقلانه ای داشته باشی، نه وابسته به کسی.
اما برای ادامه زندگی به پول احتیاج داشتی و به خاطر حفظ این آرامش تصمیم گرفتی از کارتی که فرانسیس قبل سقوط بهت داده بود استفاده نکنی، وگرنه هویتت لو می رفت و مورد هدف قرار می گرفتی.
خوشبختانه فعلا دغدغه خاصی نداری و تو کافه زیر آژانس کار می کنی. هر چند آژانس یا بهتره بگم رانپو خیلی اصرار داره که عضو آژانس بشی چون تو موقعیت هایی که نیستش کمک بزرگی به حساب میای، اما بازم رد کردی.
این زندگی تو بود و می خواستی وابسته نباشی اما رانپو مصمم تر از این حرف ها ست...
یه روز مثل همیشه داشتی تمیز کاری می کردی که یه دفعه دو نفر یا عجله زیادی داخل اومدن و اون دو نفر کسایی نبودن جز آتسوشی و کنجی.
آتسوشی با اضطراب تمام گفت:« خواهش می کنم کمک مون کن! ».
گیجی تو قیافه ت داشت موج می زد که کنجی توضیح داد:« قراره یه مکان شلوغ بره رو هوا ولی ما نمی دونم کدوم مکانه و از طرفی زمان مون خیلی کمه! ».
گفتی:« خب مگه رانپو و دازای نیستن؟ ».
آتسوشی به سمتت قدم برداشت گفت:« از دو ساعت پیش هیچ دسترسی ای بهشون نداریم و معلوم نیست کجان! می دونم ممکنه بی ادبانه باشه، ولی به موهبتت نیاز داریم! ».
اما با سرسختی گفتی:« مطمئنم رانپو و دازای دارن جلوی این اتفاق رو می گیرن».
کنجی با صدای بلندی گفت:« مهم نیست اونا دارن چی کار می کنن، مهم اینه ما چی کار می کنیم. ا/ت سان خواهش می کنم، پای کلی جون آدم در میونه! اگه کمک شون نکنی معلوم نیست چه اتفاقی میوفته! ».
وضعیت خیلی سختی بود... یه جورایی احساس می کردی این تله ای هست که رانپو برات پهن کرده و از طرفی نمی تونستی درنگ کنی!
با این وجود... می خوای چی کار کنی؟
برای میون
دنیای شاینی میون:»
زندگی به عنوان یه فرد مهم برای فرانسیس قطعا سود و تاثیر زیادی داره. به خاطر نسبتی که با خانمش داشتی
میرم یه قهوه درست میکنم واسه خودم میخورم✨
و من اینجوری بودم که...الان اَدایی منظورت چیه؟😂😭چیزیه که ادا میکنن یا آدمای ادایی؟