eitaa logo
کنگره علامه میرحامدحسین (ره)
582 دنبال‌کننده
493 عکس
30 ویدیو
16 فایل
کانال اطلاع رسانی کنگره بین المللی بزرگداشت علامه میر حامد حسین لکهنوی(رحمة الله علیه) Www.mirhamedhosein.org ارتباط با ادمین @Vir_admin دبیرخانه کنگره @mirhamedhosein.com" rel="nofollow" target="_blank">info@mirhamedhosein.com اینستاگرام: https://www.instagram.com/allame_mir_hamed_hosein/
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شب مبعث، میهمان پیامبر شدم... 🌀 نویسندۀ خطاکار و گناهکار این حروف که بر ریسمان آل پاک رسول چنگ انداخته، حامد حسین فرزند محمد قلی _خداوند بر او و پدرش ببخشاید_ می‌گوید: 🔰 در شبی فرخنده و گوارنده و خجسته که طالع من در آن شب در کمال خوشبختی، شرافت و کرامت بود، در خواب دیدم که (درود خداوند بر او و خاندانش) به خانۀ من وارد شد و مرا به خود شرافت بخشید؛ پس هنگامی که به دیدار آن حضرت نائل شدم و برای نزدیکی به جسم شریفش گام برداشتم، صدا به گریه و فریاد بلند نمودم و از شدت خوشحالی و شادمانی شروع به گریه کردم. و گویا آن شب، شب پنج شنبه ۲۷ ماه سال ۱۲۶۷هجری بود. _________________________ ✍️ یقول کاتب الحروف، العاصي المُذْنِب، المتمسّك بحبل آل الرسول الأطهار، حامد حسین بن محمّد قلي _عفا الله عنهما_: إنّي رأیت في المنام، في لیلة مبارکة مریئة سعیدة، کان طالعي فیها في کمال السعادة والشرف والکرامة، أنّ رسول الله _صلّی الله علیه وآله_ قدم في داري وشرّفني بزیارتي، فلمّا فُزتُ بزیارته وخَطَیتُ بالقرب بجسده الشریف، أعلنت بالبکاء والنَّحیب، وطفقت أعول من شدّة الفرح والسرور. ولعّل اللیلة المذکورة هي لیلة الخمیس السابعة والعشرون من الشهر رجب سنة 1267 هجري. 🆔 @mirhamedhosein
💠 رویای تشرف همراه با علامه مجلسی در ماه شعبان... ✍🏻 رأیت في المنام في لیلة من لیالي شعبان سنة [1267 ق.] قریباً من السحر أنّي اجتمعتُ بالعلّامة محمّد باقر المجلسي أو والده الملّا محمّد تقي، فخرجنا نرید قراءة الزیارة لبعض أصحاب الطهارة صلوات الله وسلامه علیهم ما دام للشمس استنارة، فأراد رحمه الله أن یقرأ الزیارة علی شطّ طریق مارّة لقرب من [المفازة] علیها بعض الناس، فقلت للمجلسي رحمه الله: ألا نخرج إلی الصحراء [فلعلّنا نلقَی] الإمام المنتظر علیه وعلی آبائه صلوات الله وسلامه؟! فخرجنا إلی الصحراء حتّی وصلنا إلی مکان فیه أشجار مُلْتَفَّة وخضرة ناضرة، حتی رأینا مکاناً مثل الأمکنة المعمورة في المقابر، فدخلنا فیه فرأینا الإمام علیه السلام، وعلیه من البهاء والحسن والجمال ما یملأ العین والقلب [من الجلالة] والعظمة ما لا یمکن وصفه، متعمّماً بعمامة النور، متجلبباً بجلباب البهاء، وإنّی لضوئه [لم أستطع أن أنظر إلیه و]خفت من الحضور بین یدیه علیه السلام ووقفت خلف المجلسي علیه [الرحمة]. فشرع علیه السلام في قراءة زیارة الإمام الشهید بکربلاء علیه آلاف التحیّة والثناء والمجلسي یقرأ بقرائته، و صرت أنا أبکي أتضرّع خفیة بسماع الزیارة المشتملة علی ذکره علیه السلام، فلمّا ختم الزیارة جعل یلعن أعدائه وأعداء آبائه علیهم السلام، وهم الثلاثة. ثمّ نظر علیه السلام إليّ کالمستفسر عنّ حالي؛ هل أنا من أهل الحقّ أم لا؟ کأنّه علیه السلام کره ذلك أن یسمعه مخالفه! فلا أذکر الآن هل ذکّرتُ [أنا الإمام] علیه السلام أنّي علی الحقّ أم المجلسي رحمه الله تعالی. 12. کتبه حامد بن محمّد عُفي عنهما. ________________ 👈 در شبی از شب‌های ماه شعبان سال 1267 ق. نزدیک سحر در خواب دیدم که همراه علّامه محمّد باقر مجلسی یا پدرش ملّا محمّد تقی هستم، سپس برای قرائت زیارت یکی از اصحاب طهارت صلوات الله وسلامه علیهم ما دام للشمس استنارة بیرون شدیم، علّامه مجلسی رحمه الله خواست که بر کرانۀ رودی بر کنارۀ راهی که از نزدیک بیابانی می‌گذشت و مردمانی در آن حضور داشتند، زیارت بخواند. به مجلسی رحمه الله گفتم: آیا به صحرا نرویم، شاید امام منتظر علیه وعلی آبائه صلوات الله وسلامه را دیدار کردیم؟! ▫️پس به سوی صحرا رفتیم تا به جایی رسیدم که در آن درختانی انبوه و سبز و شاداب بود، تا آن که جایی را دیدیم مانند خانه‌های ساخته شده در قبرستان‌ها، بدان داخل شدیم و ناگاه امام علیه السلام را دیدیم، و آن حضرت را چنان درخشندگی و نیکویی و زیبایی فراگرفته بود که چشم و دل را از شکوه و بزرگی پر می‌کرد و وصف آن ممکن نیست، در حالی که عِمامه‌ای از نور بر سر داشت، و بالاپوشی از درخشندگی بر تن داشت، و من از نور آن حضرت نمی‌توانستم به چهرۀ او بنگرم و از حضور نزد آن حضرت بیم داشتم و واپسِ مجلسی علیه الرحمة ایستادم. پس آن حضرت علیه السلام قرائت زیارت امام شهید به کربلا علیه آلاف التحیّة والثناء را آغاز کرد و مجلسی نیز با قرائت آن حضرت قرائت می‌کرد، و من با شنیدن آن که دربردارندۀ نام آن حضرت علیه السلام بود آرام می‌گریستم. آن گاه که آن حضرت زیارت را به پایان برد، در لعن دشمنان آن حضرت و دشمنان پدران او علیهم السلام آغاز کرد. 🌀 سپس آن حضرت علیه السلام به من نگریست، گویی که می‌خواست از حال من با خبر شود که آیا من نیز از اهل حقّ هستم یا نه؟! گویا آن حضرت علیه السلام کراهت داشت که دشمنش آن لعن را بشنود! اکنون به خاطر نمی‌آورم که آیا من به امام عرض کردم که من بر حقّ هستم یا مجلسی رحمه الله آن حضرت را به این امر خبر داد؟! 12. 🖋 این متن را حامد بن محمّد _هر دو بخشوده باشند_ نگاشته است. 📌 دو نکته: 1⃣ فرازهای درون قلّاب، خوانشِ گمانیِ واژه‌های ناخوانای متن است. 2⃣ عدد ۱۲ در انتهای متن،‌ به ابجد صغیر به معنای «تمّ» است و رمزی است برای آگاهانیدن از پایان یافتن نوشته. 🆔 @mirhamedhosein
🤲گدایِ رابُغی و گریۀ طولانیِ میرحامدِ شیدا 💠میرحامدِ دلباخته، در حکایتِ تلخی‌ها و شیرینی‌های حرکت از مدینه به مکّه، داستانی از دلداگی خود در لحظات جای­گیری در «رابُغ» بازگو می‌کند. 📖صبح روز یکشنبه، ۲۸ ذی القعدۀ ۱۲۸۲ ق. کاروان حاجیان، در مسیر رفتن از به مکّه به مکانی به نام «رابُغ» رسید. پس از ساعاتی درنگ در آنجا، نزدیکِ یک ساعت بعد از ظهر و در حال حرکت به سمت ، گدائی پافشار به سراغ میرحامد آمد. هر چه بی‌توجّهی می‌دید دست از پیلگی‌اش برنمی‌داشت. کار به جائی رسید که در آن بین، نام و حضرت سیدالشهدا علیهماالسلام را برد و حامدِ بی­قرار را به حقّ ایشان قسم داد. علّامه در خود نوشته‌اش این­سان می‌نویسد: 🖋«به او اعتنا نکردم، اما او در میان سماجت‌هایش اسم حسنین علیهما‌السلام را بر زبان آورد و از من به حقّ آن دو امام مظلوم علیهماالسلام تمنّا کرد. چشمانم اشک­فشان شده، گریان شدم و مبلغی به او دادم. [او رفت] اما مُویه و زاری‌ام پیوسته تا مغرب ادامه یافت. گاهی دعا می‌خواندم و می‌گریستم. گاهی حضرت اباعبدالله علیه‌السلام را با دلگویه‌هایم مخاطب قرار می‌دادم و از ایشان می‌خواستم که و شفاعتشان را روزی‌ام کنند، و آرزو می‌کردم که مزارم را معلّی قرار دهند. گاهی میرزا وزیر علی مرثیه می‌خواند و [من بر مصیبت‌های عظیم آل الله علیهم‌السلام] اشکبار بودم.» 📚رحلات الکرام الی بیت‌الله الحرام، ج ١، ص ۵۵٣ 🔍مطالعه کامل این مطلب 🆔@mirhamedhosein