هدایت شده از میرمهدی عربی
🏴مراسم شهادت امام محمدباقر «علیهالسلام»
سخنران: شیخ علی مهدوی
مداح: میرمهدی عربی
زمانومکان: پنجشنبه ۱۶تیرماه بعد از نماز مغرب و عشا۵۰/۳ مسجد چهارده معصوم علیهم السلام
ـــــــــــــــ
@mir_mahdi_arabi
مذهبی بود
گاهی شیطنت میکرد
از مذهبیّت که راندنش
شیطان شد.
#میرمهدی
ــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
شاید رمضان بخشیده نشدم
که خدا تا عرفه مرا زنده نگه داشت.
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
فیک که باشی ضربه نمیبینی
آخه فیک که باشی هر کاری دوستداشته باشی میکنی
خلاصه فیک که باشی خیلی راحتی
فقط یه بدی داره که شخصیت نداری!
چون هیچی هستی
خوشبحالِ فیکا
زنده باد بیمسئولیتی!
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
خدایا میشه
عرفه همراه امام حسین(علیهالسلام)
مناجات کنم باهات،
بعد عاشورا هم با آقا شهید بشم؟!
میشه؟؟؟
نگو نه
منو نادید بگیر
بذار پرو بشم مولا!!!
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
حسینی بودن به اسم نیست
وگرنه تتلو به قولِ شناسنامش
امیرِ حسینِ
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi
🌱نوشتههای میرمهدی
📚داستان #حمام_زوری #قسمت_چهارم #میرمهدی حاج مراد قصد دارد بعد از اتمام غذا شماره تماس جعفر فضایی
📚داستان #حمام_زوری
#قسمت_پنجم
#میرمهدی
پدربزرگ از پوست کلفتی نوهاش به وجد میآید و مطمئن میشود از گرفتن تریاک برای شوخی با صادق
خانواده در حال غذا خوردن هستند که صدای شکستن شیشه ای و داد و بیداد از بیرون شنیده میشود
همه از غذا خوردن دست میکشند و ساکت میشوند
پدربزرگ بلند میشود و زیرشلواریاش را بالا میکشد و با قدمهایی شتابان به سمت درِ حیاط حرکت میکند، پشت سر پدربزرگ همه کنجکاوانه حرکت میکنند
پدربزرگ درِ حیاط را باز می کند
میبیند که دوباره ممدکِفتَرباز و حسینقاچاقچی بحث و سر و صدا میکنند
ممدکِفترباز با چهره ای عبوس داد میزند و میگوید:
«_تو غِلَط مُکُنی کِفتِرای موره بنامِ خودِت مِزِنی»
حسینقاچاقچی با تظاهر به خونسردی به شانهی ممدکِفتَرباز میزند و آهسته میگوید:
«دِداش دُرُس صُبَت کن، بعدشم کِفتَری که رو بومِ مو نِشِستَه ره به چه علت میگی ماله تویه ها؟!»
ممدکِفتَرباز با صدای دورگهاش میگوید:
«نیگا برار او ماله مویه خودتَم مِدِنی
واسه ما خودتِ به کوچه علی چپ نزن»
حسینقاچاقچی سرش را تکان میدهد و به ممد میگوید:«_بِبَن بابا»
ممدکِفتَرباز عصبانی میشود و با دستش روی صورتِ حسینقاچاقچی میکشد و میگوید:
«_خاموشی یرگه اُســــکُل»
حسینقاچاقچی بیشتر عصبانی میشود و میخواهد یک فحش آبدار به ممد دهد که حاج مراد صدایش را بلند میکند و میگوید:
«_بیشینن بابا ایـ بِچه بازیا چیه شما مُکُنن، از هیکلتان خجالت بکِشن نره غولا»
ممدکِفتَرباز با صدای کلفتش میگوید:
«_حاژمراد جان ایـ دیگه شورِشه در آورده
هر دم هر دم میبینُم کِفتَرای موره قوروت مُکُنه، فک کِرده مو خَرُم نمِفهمُم»
حاج مراد رو به حسینقاچاقچی میکند و میپرسد:«_ممد راس مِگه حسین؟»
حسینقاچاقچی با صورت قرمز شده میگوید:
«_نِه آقاجان ایـ اِنقَد عاشقِ کِفتراش رِفته که توهم زده و همه کِفتِرا رِ کِفترِ خودِش میبینه»
ممدکِفترباز شدیداً عصبی میشود و سرش را عقب میبرد حاج مراد که قصدش را میفهمد با سرعت به سمتشان می آید، دیر نمیرسد بلکه زود هم میرسد و میان سر ممد و حسین قرار میگیرد، ممد نمیتواند کنترل کند و ضربه سرش به گیجگاه حاج مراد میخورد...
این داستان ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــ
✍نوشتههای میرمهدی
@mirmahdi_arabi
به بعضی از این سلبریتیهایی که حرف مفت میزنن باید گفت:
پترُسفداکار با انگشت که نه، پدرِخیلیفداکارِ پترس با کفِ دستشم که بیاد نمیتونه دهنِ شمارو ببنده
آخه...
#میرمهدی
ـــــــــــــ
@mirmahdi_arabi