eitaa logo
آیینه
140 دنبال‌کننده
102 عکس
30 ویدیو
1 فایل
و گفت: عیار حرف‌های قشنگ موقع عمل مشخص میشه .. 🌱 ارتباط با ادمین: @m_baee
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتی هست که دست به قلم نبردم. آخر به قول شاعر «ذات نایافته از هستی‌بخش کی تواند که شود هستی‌بخش؟» اما جفا بود اگر این روایت را نمی‌نوشتم. فایل کتاب از مسیری غیر از روال معمول برایم ارسال شد. گفتند اگر امکان دارد و باعث بهم ریختگی تولید سایر کتاب ها نمی‌شود؛ کتاب را پیش ببرید تا به فلان تاریخ برسد. با خودم گفتم مگر می‌شود روال را بهم نزند؟ کتاب ویراستاری نشده چطور قرار است به تاریخی که خواستند برسد؟! اصلا امکانپذیر نیست. ویراستاران دفتر سرشان شلوغ بود و برای کتاب‌هایی که دست‌شان بود یک ماه زمان گرفته بودند. یعنی در بهترین حالت ویراستاری یک ماه دیگر تازه شروع می‌شد. با خودم گفتم با ویراستار تماس می‌گیرم و شرایط را می‌گویم او هم می‌گوید نمی‌شود و من هم می‌گویم کتاب نرسید. در تماس تلفنی قرار شد فایل را برای ویراستار بفرستم و او هم تلاشش را بکند. ویراستار ۵ روز بعد فایل ویراستاری شده را برایم فرستاد! من که هنوز معتقد بودم نباید برای کتاب وقت ویژه‌ای گذاشت بدون مطالعه کتاب، کار را برای صفحه آرا فرستادم و به خاطر وظیفه گفتم، گفتند به فلان تاریخ برسد اما نمیرسد. مدتی بود به خاطر حجم بالای کارها روند صفحه آرایی کند شده بود و انتظاری نداشتم تا کار به موقع انجام شود. صفحه آرا گفت باشد! و من رفتم سراغ پروژه‌های دیگر. دو روز بعد در کمال ناباوری صفحه آرایی انجام شد! کار را برای ارزیاب فرستادم و طبق وظیفه دوباره تکرار کردم: گفتند به فلان تاریخ برسد اما بعید است... کمی بعد از ساعت یازده شب همان روز ارزیاب نکاتش را فرستاد! به خودم گفتم چطور ممکن است! مگر این کتاب چه دارد که بدون هیچ تقلایی راه برایش باز می‌شود همان نصف شبی شروع کردم به مطالعه کتاب. کتاب روایتی بود از مواجهه آدم‌هایی شبیه به خودم، به خودمان، با فردی که عنوان سنگین و پر مسئولیتی را به دوش می‌کشید اما آرام و بی‌سروصدا کارش را پیش می‌برد آنقدر آرام که حتی فراموش کرده بودیم ببینیمش... @mirror13
بسم الله الرحمن عصر جدیدی آغاز شده عصر نابودی اسرائیل قصد دارم روایت این روزها رو بنویسم تا شاید نخودی باشه در این جنگ... اگر شما هم روایتی از این روزها دارید و آینه رو قابل دونستید میتونید به آیدی زیر بفرستید: @m_baee انتشار این روایت‌ها رو هم فراموش نکنید.😉 @mirror13
می‌خواستم خودم رو سریع‌تر به خونه برسونم تا مامانم رو از نگرانی دربیارم. رفتم ایستگاه اتوبوس اما اتوبوسی که تا خونه می‌رفت نبود. سوار یک اتوبوس دیگه شدم که دو ایستگاه مونده به خونه نگه می‌داشت. از اتوبوس پیاده شدم شروع کردم به سریع راه رفتن اما یکهو چیزی به ذهنم رسید: این تند رفتن باعث اضطراب بقیه میشه یواش حرکت کن. یواش‌تر که حرکت کردم تازه متوجه اطرافیانم شدم. مردم ضد هوایی رو میدیدند و با هم صحبت می‌کردند که این کار منافقین هست و گرنه اسرائیل که نمیتونه اینجا رو بزنه... بله اسرائیل نمی‌تونه ☺️ @mirror13
شب است. دارم قدم‌زنان برمی‌گردم. به نانوایی می‌رسم. دارند می‌بندند. نان تمام شده. می‌گویم: دو تا شیرمال بده. پسر جوان که گرد آرد و خستگی با هم روی صورتش نشسته، می‌دهد. می‌گیرم و در کوله‌ام می‌گذارم. به خانه می‌رسم. نان‌ها را که درمی‌آورم، حیرت می‌کنم. روی نان‌ها، نوشته‌اند: «وطن»... || راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|
دیشب بعد از خوندن چندمین خبر دستگیری نفوذی‌های اسرائیلی، به ذهنم رسید که چقدر برکات هست در همکاری مردم با نظام. هرزمان مردم اومدن پای کار نظام و دولتمردان هم این رو غنیمت شمردند اونجا آباد شد. تجربه‌ی کمیته انقلاب، معلمان پرورشی، جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی و تجربه امروز ما چیزی هست که نباید بعد از این جنگ فراموش بشه. @mirror13
دقایقی قبل از شروع راهپیمایی در مشهد
امروز بعد از خوندن قطعنامه به خواهرم زنگ زدم که کجایی بیا با هم برگردیم. گفت: نرسیده به چهارراه شهدام. گفتم راهپیمایی تموم شد قطعنامه رو خوندن تو هنوز نرسیدی؟! در جواب گفت من وسط جمعیتم هنوز جمعیت زیادی پشت سرم هستند و آخر جمعیت هنوز حرم یعنی نقطه شروع راهپیمایی هستند. با تعجب خداحافظی کردم و به سمت ماشین حرکت کردم. در طول مسیر شنیدم پسری حدودا ۸،۹ ساله با ذوق به پدرش گفت: این راهپیمایی معجزه بود... نمیدونم این پسربچه چی دیده بود که از این تعبیر استفاده کرد اما موج جمعیت، یک‌صدایی در شعار دادن‌ها و حس معنوی که در راهپیمایی بود چیزهایی بود که من هم تصدیقش می‌کنم: این راهپیمایی معجزه بود. @mirror13
با اینکه ابرهای غلیظ، امروز بخشی از تهران را گرفت ولیکن ایران در تاریخ هزاران‌ساله خود مواقعی سخت‌تر از این گذرانده و در طی بحران‌های شدید زنده مانده است و باز هم سربلند قد علم خواهد کرد. @mirror13
هدایت شده از روایت دل🕊
همه عالم تن است و ایران: «دل» ♥️🇮🇷
هدایت شده از کانال حمید کثیری
جنگ یک است. اگر با تک‌خبرها جنگ را تحلیل کنیم یک روز خوشحالیم و یک روز افسرده. یک روز زده‌ایم و یک روز خورده‌ایم ... به تدبیر فرماندهی میدان در این فرآیند اعتماد کنیم. ان‌شاءالله پیروزی با ایران است. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
روز غدیر هنوز شوکه بودم از ترورهای جمعه. رفتم مراسم پیاده‌روی غدیر تا شاید مرهمی باشد بر دلم و آرامش بگیرم. حین پیاده‌روی دائم چشمم به گوشی بود تا آخرین اخبار جنگ رو در لحظه بخونم. خبر بمباران یکی از شهرها حالم رو بد کرد روی جدول کنار خیابون نشستم. رمق بلند شدن نداشتم اما آدم‌ها در حال پخش نذری و گرفتن نذری بودند. برایم سوال شد که چطور اینقدر آروم و شاد هستند! یعنی خبرها رو نمی‌خونند؟ مدتی بعد دو خانم مانتویی از کنارم رد شدند و بی‌مقدمه خطاب به من گفتند ما پیروزیم. با خودم گفتم بله مردمی که به پیروزی حق ایمان دارند در هر شرایطی آروم و شاد زندگی میکنند. @mirror13