موش کور: بعضی وقتا میخوام بگم که دوستون دارم، اما به نظرم سخت میاد.
پسر بچه: دوسمون داری؟
موش کور: آره، پس یه چیزایی شبیه " خوشحالم که همه با هم اینجاییم" میگم.
🎥انیمیشن کوتاهِ پسر بچه،موش کور، روباه و اسب.
من خیلی دوسش داشتم، یه چیزی شبیه به سبک شازده کوچولو بود، هم کتابش هست و هم فیلمش، هر کدوم که دوست داشتین رو میتونین انتخاب کنین. خیلی کوتاهه(فقط ۳۴ دقیقهس)
روی تختم دراز میکشم، به عقبِ زندگیم نگاه میکنم،
حس میکنم تمامِ هدفایی که داشتم اشتباه بودن،
از انتخاب رشتهم گرفته تا دوستایی که توی گذشتم جاشون گذاشتم. کم آوردم؟ نمیدونم.
مدام خودمو دلداری میدم، هنوز رویاهای لمس نشده دارم، هنوز به اندازه ی کافی تلاش نکردم،
هنوز به چیزایی که خیلی دوسشون دارم نرسیدم،
و کاش برسم. باید تلاش کنم، باید بدوعم. نباید کم بیارم. از آیندهم میترسم، از این که بازم هدفای اشتباه انتخاب کنم واهمه دارم.
دلم میخواد همه چیز رو صفر کنم، و از اول قدم بردارم، از نو شروع کنم، و بتونم، و موفق بشم.
از نو هدف گذاری کنم، از نو خاطره بسازم، از نو دوست بدارم، و دوست داشته بشم. رومئو کاش میشد گذشته رو پاک کنیم، کاش میشد یاد و خاطر چیزایی که توی گذشته دفن کردیم رو از قلبمون برداریم. کاش میشد.