eitaa logo
♻️IRAN•313•
1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
884 ویدیو
14 فایل
لو سکت الجاهل، ما اختلف الناس! " اگر نادان سکوت می‌کرد، مردم اختلاف نمی‌کردند! " ✍#امیرالمؤمنین علیه‌السلام فهرست👇 eitaa.com/mjavadmoj/4183 💚ناشناس در کانال دوم 👇 •| @shiemazhab |• پیوی ادمین‌ها 👇 •| @Iran_313_shie |• #یاصاحب_الزمان خاک پاتم
مشاهده در ایتا
دانلود
امروزت را زندگی کن، نه دیروز را؛ نه فردا را؛ فقط امروز را... لحظه های زندگیت را آباد کن، هرگز امروزت را به فردا اجاره نده. Live just today, neither yesterday nor tomorrow; only today… Enrich the moments of your life. Never sell your today for tomorrow! 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅
زكات آرد گندم س: آيا به آرد گندم زكات تعلق مى‌گيرد؟ ج) اگر گندم متعلق زكات شده وتأديه نكرده اند زكات به آرد آن تعلق دارد. استفتائات مقام معظم رهبری 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅
🌹 ‍۱۵ قدم خودسازی یاران امام زمان (عج) 🔹قدم اول: نماز اول وقت 🔸قدم دوم : احترام به پدر و مادر 🔹قدم سوم : قرائت دعای عهد 🔸قدم چهارم : صبر در تمام امور 🔹قدم پنجم : وفای به عهد امام زمان 🔸قدم ششم : قرائت روزانه قرآن همراه با معنی 🔹قدم هفتم : جلوگیری از پر خوری و پر خوابی 🔸قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه 🔹قدم نهم : غیبت نکردن 🔸قدم دهم : فرو بردن خشم 🔹قدم یازدهم :ترک حسادت 🔸قدم دوازدهم : ترک دروغ 🔹قدم سیزدهم : کنترل چشم 🔸قدم چهاردهم : دائم الوضو بودن 🔹قدم پانزدهم : محاسبه نفس 🌹اللّٰهم عَجل لولیک الفرج🌹
3.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 『امام رضا علیه السلام 』 من کجا! باران کجا🌧💔 باران کجا! راه بی پایان کجا🌿🌸      🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 『امام رضا علیه السلام 』 دلم هواتو کرده شه خراسانی💔🍃 هواتو کردم..🌿 من هیرون..🍃 تو این روزا..🌱 هواتو کردم..🍀      🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 شـب‌جمعـہ‌اسـت‌هوایـت‌نڪنم‌‌ میمیـرمـ‌‌‌ اَربـاب🥺💔 ✋🏻      🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
مش علی‌اکبر و فامیلمون از پدربزرگ خدابیامرزش به اسم علی‌اکبر تو روستا میگفت اسم پدربزرگم علی اکبر بود تفریف میکرد که نوجون بودم بابام گله داشت. چندتا چوپون گله مارو میبردن دشت که پشت کوهای اطراف روستا بود. بعد بابام یه روز خودش نرفت منو فرستاد برم جاش گفت علی اکبر از وسط کوها نرو اونور. میانبر ننداز. کوهارو دور بزن برو دشت بعد دوباره دور بزن برگرد. کوها رو نری از وسطشون گفتم بابا از وسط کوها که نزدیکتره گفت گه نخور همین که من میگم بعد من رفتم با چوپونای آقام دشت از همون راه طولانی که آقام اینا میرفتن دم غروب میخواسیتیم برگردیم فکرم مشغول بود اخه چرا نباید ااز کوها بیایم بیخودی راهمو دور کنم که چی به چوپونا گفتم از اینور بیایم قبول نکردن گفتم حرف آقاتو زمین نمیزاریم آخر سر از لج آقام گوسفندا رو سپردم چوپونا از مسیر طولانی ببرن خودم یه راست اومدم وسط کوها تاریک شده بود تقریبا دیدم اون ته بالای کوه آتیش روشنه رفتم جلو دیدم یه آدمایی سوار الاغ شدن دست میزنن و دور هم میچرخن از دور میدیدمشون همشونم قدکوتاه بودن نسبت به الاغا بعد وایسادم تماشا میکردم یهو اونا منو دیدن سریع اومدن جلو گفتن علی اکبر!!!!! سریع برگرد دهتون. برگرد تا باباتو تو ده دار نزدن!!!! گفتم مرتیکه بابا خودتو دار بزنن احمق چارتا دری وری گفتم اومدم. داشتم دور میشدم گفتن علی اکبر دیگه این طرفا پیدات نشه با خودم هی میگفتم اینا اسم منو از کجا میدونن اسم دهاتشون چیه چرا بقیه نگفته بودن تو کوها دهات داریم رسیدم خونه تو روستا درو باز کردم آقام زیر کرسی داشت چپق میکشید بابام منو دید گفت چه زود رسیدی بقیه کجان گفتم میانبر انداختم از کوها اومدم گفت گه خوردی پدرسوخته مگه نگفتم گورتو گم کن از دور کوها بیا. چی شد کسی کارت نداشت؟ گفتم جریانو گفت خدارو صدهزار مرتبه شکر موقع شادی رفتی نخواستن جشنشونو خراب کنن مگرنه زنده نمیذاشتنت اعدام و اینام گفتن زودتر بیای واینسی اونجا      🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
♥️ زمین رو بہ روشنایے مےرود ولے دل هاے ما هنوز از سیاهے مبہم بیرون نیامده طلوعت دیر نشود؛ تنہا روشنے بخش دل‌ هاے اهل زمین      🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
💠 در ویلای شمال فامیلمون الان سی سالشه رفته بود با زنش شمال وسط جنگل یه ویلا کرایه کرده بود هیچ ویلای دیگه نبود شب خوابیده بود صدای بزن و برقص و جیغ میشنید زنشم قسم میخورد که شنیدیم میگفت بلند میشدی درو باز میکردی صدا نمیومد. تا میخوابیدی چشات گرم میشد شروع میکردن سه چهار بار اینو تکرار کردن. رفت از ماشینش قرآن آورد گذاشت بالا سرش دیگع صداشو نشنید بعدش خوابیدن .      🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 •☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘• ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
💠داستان باغ رفیقم یکی رفیقام تعریف میکرد رفته بودن باغ رفیقشون همه تو کلبه بودن این اومد بیرون تفن حرف بزنه دید دوتا چشم ته باغ معلومه! گفت: جواد مث چشمای گربه دیدی نور توش میوفته برق میرنه! جون خواهرش قسم میخورد. وقتی حرف میزد دستاش میلرزید و استرسی شده بود گفت رفتم جلو. چراغ قوه از تو ماشین برداشتم همونجوری با تلفن حرف زدن رفتم طرفش دویست متر رفتم دیدم بیرون حصار یه پیرزن با دو سه متر قد وایساده زل زده به من همینجوری پشت تلفن به لکنت افتادم بسم الله گفتم نرفت صلوات فرستادم نرفت اخه قبلش بیگانه بودم با این اسما زنه لاغر و قدبلند. خیلی قدبلند سه چهار ثانیه نگاش کردم خودمو جمع کردم دویدم با تمام سرعت سمت کلبه با داد که بچه ها جون مادراتون توروخدا کمک... بچه ها ریختن بیرون زبونم بند رفته بود با دست علامت دادم رفتن جلو دیدن نیست چیزی خودم دوباره رفتم دیدم دیگه نبود حاجی وقتی اینارو برام میگفت اینقدر خودش ترسیده بود چشماش پر وحشت شده بود گفت بعضی شبا کابوس نیبینم همون میاد جلو چشمم
🔥بیاین گذاشتیم😨 👇👇👇👇👇👇 https://pay.eitaa.com/v/?link=BN6aj رفقا الوعده وفا اینم از پرداخت ما😉 😄برین فیض ببرین فقط نظر یادتون نره😱