مش علیاکبر و #جن
فامیلمون از پدربزرگ خدابیامرزش به اسم علیاکبر تو روستا
میگفت اسم پدربزرگم علی اکبر بود تفریف میکرد که نوجون بودم بابام گله داشت. چندتا چوپون گله مارو میبردن دشت که پشت کوهای اطراف روستا بود. بعد بابام یه روز خودش نرفت منو فرستاد برم جاش
گفت علی اکبر از وسط کوها نرو اونور. میانبر ننداز. کوهارو دور بزن برو دشت بعد دوباره دور بزن برگرد. کوها رو نری از وسطشون
گفتم بابا از وسط کوها که نزدیکتره
گفت گه نخور همین که من میگم
بعد من رفتم با چوپونای آقام دشت
از همون راه طولانی که آقام اینا میرفتن
دم غروب میخواسیتیم برگردیم
فکرم مشغول بود اخه چرا نباید ااز کوها بیایم
بیخودی راهمو دور کنم که چی
به چوپونا گفتم از اینور بیایم قبول نکردن
گفتم حرف آقاتو زمین نمیزاریم
آخر سر از لج آقام گوسفندا رو سپردم چوپونا از مسیر طولانی ببرن
خودم یه راست اومدم وسط کوها
تاریک شده بود تقریبا
دیدم اون ته بالای کوه آتیش روشنه
رفتم جلو دیدم یه آدمایی سوار الاغ شدن دست میزنن و دور هم میچرخن
از دور میدیدمشون همشونم قدکوتاه بودن نسبت به الاغا
بعد وایسادم تماشا میکردم
یهو اونا منو دیدن سریع اومدن جلو
گفتن علی اکبر!!!!! سریع برگرد دهتون. برگرد تا باباتو تو ده دار نزدن!!!!
گفتم مرتیکه بابا خودتو دار بزنن احمق
چارتا دری وری گفتم اومدم. داشتم دور میشدم گفتن علی اکبر دیگه این طرفا پیدات نشه
با خودم هی میگفتم اینا اسم منو از کجا میدونن اسم دهاتشون چیه چرا بقیه نگفته بودن تو کوها دهات داریم
رسیدم خونه تو روستا درو باز کردم آقام زیر کرسی داشت چپق میکشید
بابام منو دید گفت چه زود رسیدی بقیه کجان
گفتم میانبر انداختم از کوها اومدم
گفت گه خوردی پدرسوخته مگه نگفتم گورتو گم کن از دور کوها بیا. چی شد کسی کارت نداشت؟
گفتم جریانو گفت خدارو صدهزار مرتبه شکر موقع شادی رفتی نخواستن جشنشونو خراب کنن مگرنه زنده نمیذاشتنت
اعدام و اینام گفتن زودتر بیای واینسی اونجا
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
•☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘•
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
#سلام_مولای_مهربانم♥️
زمین رو بہ روشنایے مےرود
ولے دل هاے ما هنوز
از سیاهے مبہم بیرون نیامده
طلوعت دیر نشود؛
تنہا روشنے بخش دل هاے اهل زمین
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
•☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘•
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
💠 #جن در ویلای شمال
فامیلمون الان سی سالشه رفته بود با زنش شمال وسط جنگل یه ویلا کرایه کرده بود هیچ ویلای دیگه نبود
شب خوابیده بود صدای بزن و برقص و جیغ میشنید
زنشم قسم میخورد که شنیدیم
میگفت بلند میشدی درو باز میکردی صدا نمیومد. تا میخوابیدی چشات گرم میشد شروع میکردن
سه چهار بار اینو تکرار کردن. رفت از ماشینش قرآن آورد گذاشت بالا سرش
دیگع صداشو نشنید بعدش خوابیدن
.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
•☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘•
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
♻️IRAN•313•
🔹این صدایی که شنیدید ، صدای مرحوم شیخ احمد کافی بود.🍃✨ 🔸#مرحوم_کافی عمرش رو برای #امام_زمان(عج) گذاش
عزیزان سلام🙌
ویو این پست هم رسید و الوعده وفا🙏
پرداخت ساعت ۱🔥🔥🔥
💠داستان #جن باغ رفیقم
یکی رفیقام تعریف میکرد رفته بودن باغ رفیقشون همه تو کلبه بودن این اومد بیرون تفن حرف بزنه
دید دوتا چشم ته باغ معلومه!
گفت: جواد مث چشمای گربه دیدی نور توش میوفته برق میرنه!
جون خواهرش قسم میخورد. وقتی حرف میزد دستاش میلرزید و استرسی شده بود
گفت رفتم جلو. چراغ قوه از تو ماشین برداشتم همونجوری با تلفن حرف زدن رفتم طرفش
دویست متر رفتم
دیدم بیرون حصار یه پیرزن با دو سه متر قد وایساده زل زده به من
همینجوری پشت تلفن به لکنت افتادم بسم الله گفتم نرفت صلوات فرستادم نرفت اخه قبلش بیگانه بودم با این اسما
زنه لاغر و قدبلند. خیلی قدبلند
سه چهار ثانیه نگاش کردم خودمو جمع کردم دویدم با تمام سرعت سمت کلبه
با داد که بچه ها جون مادراتون توروخدا کمک... بچه ها ریختن بیرون
زبونم بند رفته بود با دست علامت دادم رفتن جلو دیدن نیست چیزی
خودم دوباره رفتم دیدم دیگه نبود
حاجی وقتی اینارو برام میگفت اینقدر خودش ترسیده بود چشماش پر وحشت شده بود گفت بعضی شبا کابوس نیبینم همون میاد جلو چشمم
🔥بیاین گذاشتیم😨
👇👇👇👇👇👇
https://pay.eitaa.com/v/?link=BN6aj
رفقا الوعده وفا
اینم از پرداخت ما😉
😄برین فیض ببرین فقط
نظر یادتون نره😱
✅🙏تجربه خودم
وقتی بچه بودم #جن دیدم
اون موقع نمیدونستم چی دیدم
همیشه فکر می کردم چیزی که دیدم فقط کابوس و خواب بوده اما نبود.
پنج یا ۶ سالم بود حدودا
خونه خالم خوابیده بودیم
نصف شب بیدار شدم رفتم پشت پنجره
دیدم هفت هشت نفر شبیه سایه تو حیاطن
صورتشون معلوم نبود
زیر نور ماه اندامشون معلوم بود
یه سریا مرد بودن یه سریا زن
یه کم خم بودن و لاغر
صدای پچ پچ اونا میشنیدم
خیلی عجیب جا به جا میشدن
فکر کن چشم به هم زدنی از اینور میرفتن اونور
اولش فکر کردم شاید پسرخاله دخترخاله هامن
بعد دیدم همشون کنارم خوابن
رفتم بیدارشون کردم
گفتم پاشید کلی خانم آقا تو حیاطن
اونا گوش نکردن و گفتن برو بخواب خواب بد دیدی
دوباره رفتم وایسادم و نگاه میکردمشون
عجیب بودنشون برام جذاب بود
یادم نیست چقدر گذشت
خونه خالم قدیمیه و حیاط وسطه دورش اتاقه
بعد یه خورده زمان که نمیدونم ده دقیقه بود یا چند ساعت دیدم اون طرف حیاط چراغ آشپزخانه روشن شد. شوهر عمم رفته بود قرص بخوره
از تو اتاقا دویدم
حیاطو از تو اتاقا دور زدم رسیدم بهش
رفتم پیشش گفتم: عموجان یه سریا تو حیاطن به قرآن.
بعد بنده خدا فکر کرد دزد اومده
رفت چوب دستی برداشت و رفت حیاط
منم از اتاقا دور زدم رفتم همونجا که قبلش میدیدمشون
حاجی باورت نمیشه
اونا شوهرعممو میدیدن
اما اون اونا رو نمیدید😳
مسخرش میکردن
دورش میچرخیدن
صداشونو میشنیدم
اما شوهرخالم اصلا نمیفهمید و نمیدید
بعد اومد تو گفت خواب بد دیدی و بزور گفت باید بخوابی
خوابیدم
بچه بودم
نمیفهمیدم اونا چی بودن اصلا
بعدا همیشه فکر کردم اون شب خواب دیدم
تا دو سال پیش
یه بار تو فامیل حرف خواب و رویا بود
دختر خالم گفت محمدجوادم نصف شب خواب بد زیاد میبینه بلند میشه
گفتم چرا
گفت بچه بود یه دفه پاشود گفت خانم آقا تو حیاطه. اخه خانم اقا تو حیاط ما چه می کنه😂😂
پسر خالم گفت اره یادش بخیر منم اون شب بیدار کرد همینو گفت😂
شوهر خالم گفت خواب نما شده بود من خوابوندمش!
عههههه
تازه فهمیدم جدی من بیدار بودم میدیدم
#ارزش_دختـــر✨🌸
#ارزش دختر را فقط خدا می داند که به هرکسی اجازه دیدن حتی یک تار موی او را نمیدهد!
#ارزش یک دختر را فقط خدا می داند که به بهترین مخلوقش(حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم)دختری از جنس نــــور عطا می کند .
#ارزش یک دختر را فقط خدا میداند که سوره ای به نام او در کلام الهی میگذارد .
#ارزش یک دختر را فقط خدا میداند که حجابش آیه ای از قرآن است
#ارزش یک دختر را فقط خدا میداند که با مادر شدنش بهشت زیر پاهایش و با همسر شدنش دین شوهرش را کامل میکند.
پس بانو ارزش خــود را بدان و "حجابت" را حفظ کن آنچنان که⇣
گــوهر وجود خود در صندوقچه
"حجاب" و "عفت" نگهبـــان و حافظ باشد🌼
که گــوهر هر چه قیمتــی تر صندوقچـــه اش محکم تر و غیرقابل نفوذتر...
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
•☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘•
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
در باب برادر گفتن به #اهل_سنت
البته #لعن و #برائت گفتن سر جاشه و شکی توش نیست.
بر آل سقیفه لعنت
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
•☘🌼 @ShieMazhab 🌼☘•
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
چه قدر پرمعناست👌
مبین کلام امام مجتبی(ع)ست که میفرمایند:
🔹الفرصةُ سریعةُ الفَوتِ بَطئیةُ العَودِ!
🔸فرصتها زود از دست میروند و دیر باز میگردند!
(بحار، ج ٧٨، ص ١١٣)
#اندکی_تأمل
ایتا | اینستاگرام | تلگرام | واتساپ
هدایت شده از ﭘرﺗوﮮ ﻋﻇﻣﺕ ﺣﺳﻳن (ﻋﻟﻳﮧ ﺍﻟﺳﻟﺍﻣ)
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
♨️ما میدون ࢪو باختیم .فࢪهنگ جامعھ ࢪو ࢪها ڪࢪدیم.ࢪوۍ افڪاࢪو عقایدمࢪدم ڪاࢪ نڪࢪدیم تا وضع شده اینۍ ڪه میبینیم😔و الان اعتࢪاض میڪنیم ڪہ مࢪدم چࢪا اینطوࢪی شدن❓چࢪا خیلیا از دین فاصلہ گࢪفتن ❓الان وقتشه بࢪگࢪدیم وسط میدون و جامعه ࢪو اصلاح ڪنیم. ما نباید مقصࢪ باشیم🙌
┄┅═◈═◈═◈═◈═┅┄
♨️موضوع ڪنفࢪانس:
لایف استایل جوان مذهبۍ ولزوم ࢪسانھ دینۍ
👤باحضوࢪ:
جناب آقای محمدجواد مقدسۍ
♦️فعال ࢪسانھ اۍ
🔹مدیࢪپیج
࿇اَنجـُمَنِ شی📿ـٖعہ مَــ۩ـذهَـب
🕘زمان ڪنفࢪانس:
ࢪوزشنبہ ۳۱اࢪدیبهشت ساعت ۲۱
📲محل بࢪگزاࢪۍ:
👈گپ ࢪفقاۍ امام زمانﷻ👉
🏦آࢪشیومطالب:
@gapemam12
با همکاری
●جـنـت الـحـسـن(علیه السلام) ●
♻️IRAN•313•
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄ ♨️ما میدون ࢪو باختیم .فࢪهنگ جامعھ ࢪو ࢪها ڪࢪدیم.ࢪوۍ افڪاࢪو عقای
عزیزان همراه
فرداشب جلسه داریم با اعضای گروه رفقای صاحب الزمان.
مایل بودین تشریف بیارین گروهشون فرداشب در بحث شرکت کنین.
بحث جالبی خواهیم داشت ان شاءالله...