برای بار چندم فهمیدم آدما تو مغز من، خیلی آدم‌تر از خودِ اون آدمن. #شکسجوان

آزار دهنده‌ است وقتی میخواهی بنویسی، و نمی‌توانی! خودت را وادار به نوشتن می‌کنی؛ و نتیجه هرگز چیز خوبی نمیشود... درباره‌اش مطالعه می‌کنی، پر از حرف میشی اما کلمه نداری! و باز خودت را وادار می‌کنی، اما خودت هم از آن‌چه نوشته‌ای سر در نمی‌آوری! یک نبرد نابرابر بین نمی‌دانم چی و چی؛ که در ذهن یک نویسنده رخ میدهد...

- دانشگاه میخوای چی بخونی؟ #ناشناس + راحت نیستم تو جمع دقیقا بیانش کنم🙂😂

تو فضای مجازی، روابطی که بهتون احساس "ناکافی" بودن میدن رو سریع ترک کنید. چه اون شخص از شما بزر‌گ‌تر باشه، چه کوچک‌تر. چه صاحب کانال بزرگ‌تری، چه کوچک‌تر. چه دارای هواداران بیش‌تری، چه کم‌تر. حتی اگر نسبت و آشنایی دور دارید اما رابطه‌تون مجازی‌ هست. این فضا و آدماش حقیرتر از اون هستن که بخوان تو رو وادار کنن جور دیگه‌ای باشی.. رنگ عوض کنی.. برخلاف خود حقیقیت رفتار کنی.. کارای برخلاف فطرتت.. کارایی که خانوادت بد می‌دونن.. استایلایی که عمیقا بهش علاقه‌ای نداری.. هیچ‌کدوم. هیچ‌کدوم رو بخاطر خوش‌داشت آدمای مجازی نکن. این وقت، این اعصاب‌، این انعطاف، این خلاقیت، این دلسوزی.. و هر چیز مثبتی که داری تو این فضا خرجش می‌کنی رو اگر ببری تو زندگی واقعیت، نتایج واقعی‌تری هم می‌گیری. فضای مجازی جای علاقه، اعتماد، فداکاری و الگوگیری‌های حقیقی نیست :)

از زیبایی‌های خونه بابابزرگم این هنر دست و شعر و گلدوزیاشه 🤍✨ * روی رگال لباسا پهن میشه شعرش؛ من حافظ جامه‌ام ز هر گرد و غبار جانا تو لباس خویش بر من بسپار :)

شمعدونی؛ -@mjholat

واهای ممنون🥲😂✨ واقعاً خوب بود..

تو جزء به جزء، تجسم فرداهای منی ..

تو آکواریوم‌مون یه لجن‌خوار داریم، این کلا زیر سنگ‌ریزه‌هاست و دیده نمیشه. فقط چند وقت یه بار میاد بالا، دور آکواریوم می‌چرخه چیزی گیرش اومد می‌خوره و دوباره میره. تا این‌جاش جالبه، قسمت دارکش اون‌جاست که مامانم میگه: این عین توئه.!

for: @vay_oo @Mjholat from: @dazire (استایل سمت راست برای وایو و سمت چپ مجهولات) معرفی میکنم از پایه های ثابت بحث ها و غالبا هم طرف پیروز. اما واقعا بحثی که قبل از شام بود داشت به سمت خسته کننده ای پیش میرفت و آخرشم اونقدری که در جریانم به جایی نرسید. یکی هارمهر میگفت دوتا تأویل جواب میداد. حتی امنیفایل و وایو هم کشیده بودن کنار و همه مشغول تماشای دوئل اون دونفر بودن. خدا میدونه اگه با اردنگی بحثو جمع نمیکردم و نمی‌نشوندمتون سر میز تا کی میخواست ادامه پیدا کنه. بعد از شام تأویل و هارمهر و یکی دونفر دیگه در خفا به اون بحث ادامه دادن و وایو هم با دوستای جدیدی که پیدا کرده بود داشت گرگم به هوا بازی میکرد.

دوستان بالاخره من از نورسا تقدیمی گرفتم! دوسش داشتم ممنون😂🫂 ولی حقیقتا نگرانم کوثر جز خودش، به این لباس قشنگم آسیبی برسونه😔😂