Ehsan Khaje Amiri _ Divoone Hali (128).mp3
3.55M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸
❤️#بیراهه
🍀#پارت59
شقیقه هایم را محکم مالیدم...
- آزاده؛
- جانم؟
- حالم خیلی بد بود.
- چرا؟ اتفاقی افتاده عزیزم؟
- ولی صداتو که شنیدم حالم خوب شد!
خنده کوتاهی کرد؛
- شاعر شدی!
ته گلویم درد میکرد...
- منم دارم اینجا خفه میشم.
دیگه میخوام فقط زودتر بههم برسیم.
میخوام فقط من باشم و تو...
میخوام هر وقت دلم خواست صداتو بشنوم و آروم بگیرم...
چند ثانیه ای به سکوت گذشت که پرسیدم:
- میشنوی صدامو؟
صدای بالا کشیدن بینی اش از پشت گوشی آمد؛
- داری گریه میکنی آزاده؟
- نه نه!
- ولی آره...
میان گریه هایش خنده ای کرد و گفت:
- ببخشید!
- چیو ببخشم؟
- نمیدونم... اینکه دوباره حالتو بد کردم.
دستم را توی موهایم فرو کردم و گفتم:
- تو با من صحبت کن، میخوای بخند، میخوای گریه کن، میخوای اصلا جیغ بزن!
همه جوره خوشحالم میکنه.
دوباره بینی اش را بالا کشید و گفت:
- تو امشب قرصاتو مصرف نکردی نه؟
خندیدم و گفتم:
- نه! معلومه ویتامین آزاده خونم افتاده؟
اینبار بلند خندید:
- دیوونه خودمی! زنگ زده بودم سفارش کنم مراقب قلبم که تو سینت جا مونده باش.
- به شرطی که قول بدی مراقب خونم که تو رگاته باشی!
- بیشتر از این زبون بریزی منم مثل خودت دیوونه میکنیا..! فعلا خدافظ.
خداحافظی کردم و بعد از قطع تماس گوشی را سفت بین دستانم فشردم. لبخندی روی لبم نشست. خیلی محو.. خیلی عجیب...
🍁به قلم ح.جعفری♡
💜پرش به پارت اول:
[ https://eitaa.com/mjholat/1398 ]
🚫هرگونه کپی از رمان ممنوع میباشد.
💠@mjholat
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
مجهولات
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸 ❤️#بیراهه 🍀#پارت59 شقیقه هایم را محکم مالیدم... - آزاده؛ - جانم؟ - حالم
این اولین موزیک پارت بیراههمون☺️
که خودم حسابی با این شباهت حس و حال، حال کردم!
نوش نگاه و گوشهایتان:)✨
ولی اینکه بخاطر غذا و جای نامناسب از راهیان نور خاطره بدی داره ضعف مدیریتی رو میرسونه:)
یکی مثل من و تو همینجوری حال میکنیم با حال و هواش.. یکی مثل اون که اومده تا تغییر کنه و با این چیزا دل زده میشه.. بخاطر این صلب توفیق چه جوابی دارن؟
انقدی که تو عید جمله "حالا شوهر که کرد خبرش میدم. قشنگ آدم میشه" بین مامانا ترند میشه😐✨
https://eitaa.com/khesh_neves/9462
دوستت دارم و تو از دل من بی خبری
و تو آن رفته به باد غزل بی ثمری
اگر این باد تو را برد ولی آه از یاد
که تو در خاطر من زنده تر از زنده تری
عقل بر کرسی انکار نشسته است و دلم
شده وحشی و شدم من مثل در به دری
اشک میآید و رسوای جهانم کرده
که تو از آهن قین به دلم داغ تری
و هوای سخن و نامه تو کردم و باز
تو چه صامت ز کنار نگهم میگذری
به خودم گفتهام او یاد تو را کرده رها
ولی ای آی، ز این مستی و شوریده سری
تو که از عاشقی ات نیست نشانی و منم
بسپردم به خدا تا که کند دادگری
@mjholat