هدایت شده از در سمت توام 🕊
شباهت کیهان با بدن انسان🤭
---------------------------------
ایا تو گمان میکنی همین جسم کوچک هستی درحالی که جهانی در تو نهفته است؟!
مولا علی(علیه السلام)
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸
❤️#بیراهه
🍀#پارت98
از صدایش صدها بار آرامش به قلبم آمد. با یاد مادرم قطره اشکی بر گونهام چکید. با دیدت گریهام سمتم آمد. دستم را در دستهایش گرفت. مهربانانه نگاهم کرد. با بغضی که در گلو فرو میخوردم گفتم:
- من مادر ندارم. یعنی.. همین چند ماه پیش مادرمو از دست دادم. امروز اولین روزه که شوهرم رفته سر کار، اصلا نمیدونم باید چکار کنم. میشه بیاید پیشم برام مادری کنید؟
لبخند گرمی زد. دستم را بیشتر در مشتش فشرد و گفت:
- مادر به فدات! چرا که نه؟ نور به قبر مادرت بباره ایشالا با این دسته گلی که تربیت کرده. بیا خودم بشینم کنارت یه کدبانویی ازت بسازم شوهرت غش کنه.
گونهام سرخ شد. با انرژی فراوان در را باز تر کردم.
- بفرمایید تو!
داخل شد و کنارم نشست. مثل یک مادر واقعی برایم گفت که چه بکنم و چه نکنم. حدود ساعت دو همه چیز را جمعبندی کرد و گفت:
- خیله خب! من باید کمکم برم.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- خیلی ممنون. لطف کردید واقعا...
سمت گاز رفتم و کمی از قرمه سبزی را در کاسهای که برایم داخلش آش ریخته بود ریختم. سمتش رفتم و گفتم:
- بفرمایید. ببخشید ناقابله. دستپخت منم نوش جان کنید!
خندید و گفت:
- عزیز من... راضی به زحمتت نبودم. دیگه انگشتامم با این غذا میخورم!
دوباره گونههایم گل انداخت.
- لطف دارید.
دستی روی گونهام کشید و گفت:
- چیزایی که گفتم یادت نره ها!
- ریز به ریز اطاعت میشه!
خندید و یک پانصدی تا خورده از جیب لباس بلند گل گلیاش در آورد. دور سرم چرخاند. لبخندی زد و گفت:
- میترسما خودم آخر چشم بزنمت مادر!
با خنده نازی گفتم:
- این چه حرفیه مامان جون؟!
دوباره از همان لبخند ها زد که گرمای دوست داشتنیاش را از چند صدمتر آنطرف تر هم میشد حس کرد!
- من که آخر هفته برمیگردم مشهد خونه خودم. ولی این یکی دو روز حتما میام دیدنت خوشگل خانم. بعدشم خونه دخترم طبقه دو همین ساختمونه. درست جای خونه خودت، هرکاری داشتی سفارشت رو بهش کردم. اونم آبجی بزرگهی خودت بدون!
دلم گرم شد و تشکر کردم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت. من هم دوباره زل زدم به پنجره های بسته که از پشتش نور زیادی به درون خانه می پاشید و منتظر آمدن افشین شدم.
بعد از تقریبا ده دقیقه زنگ در نواخته شد. ضربان قلبم درست مثل یک گنجشک اوج گرفت!
چشمهایم را بستم و سمت در رفتم. دستگیره را آرام چرخاندم. با یک پلاستیک سیب سرخ و یک عدد نان بربری داغ داخل شد. با چشمان برق زده خرید ها را از دستش گرفتم. قبل از آن که حرفی بزنم گفت:
- به به!کدبانو! چه بو و برنگی راه انداختی!
🍁به قلم ح.جعفری♡
💜پرش به پارت اول:
[ https://eitaa.com/mjholat/1398 ]
🚫هرگونه کپی از رمان ممنوع میباشد.
💠@mjholat
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
این برنامه "میلیون میلیون" دیگه چیه؟
کی اینقدر تباه شدیم؟
قلبم از شیش جهت دچار درد شد ...
قشنگ #کنیز فروشی نوینه
عین این کلمه تو برنامه هم گفته شده :) !
https://www.vaghtesobh.com/%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%AE-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D9%86/?amp=1
فمنیست ها بیان سینه چاک بـِـــدَن🙂🙂🙂💔
مجهولات
معرفی رشته #امنیت_اطلاعات #معرفی_رشته #انتخاب_رشته 📍@jahadelmi_313📍
چه رشته ژاذابی ಥ⌣ಥ✨
هدایت شده از - سیدهجانآ
نقطه پایان یک جمله با هیچ فاصله اضافهیی قرار میگیره. یک جمله هم میتونه شامل یک کلمه تا چند کلمه باشه.
که برای نویسندگی همیشه توصیه میشه جملات کوتاه باشن.
مثلا
علی رفت. (این درسته جایگاهش)
علی رفت . (این اشتباهه)
هدایت شده از - سیدهجانآ
ویرگول یا همون کاما (،) برای راحتی خوانش و درک بهتر جمله استفاده میشه؛ که البته توانایی عوض کردن معنای جمله رو کاملا داره.
جایگاهشم با هیچ فاصله اضافه یی به کلمه قبلش میچسبه و با یک فاصله از کلمه بعدی قرار میگیره
با این مثالی که همه میدونن توضیح میدم.
عفو، لازم نیست اعدامش کنید.
عفو لازم نیست، اعدامش کنید.
هدایت شده از - سیدهجانآ
پس نیاید فاصله الکی بزنید بعدم بگید سبکه تایپمه
عزیز من، خرابکاری نکن در زبان مادریمان.
درست استفاده کنید