مهدی(ارواحنافداه) وارد کوفه میشود
بالای منبر میرود،
و شروع به سخنرانی میکند،
• فلا يدري الناس! ما قال من البکاء
و مردم آنقدر از شدت شوق اشک میریزند؛
که نمیفهمند حضرت چه میفرمایند...
_ صادقآلعلیعلیهالسلام فرمود.
#اللهمعجللولیکالفرج
alaviaat | کشفالغمه،ج۳،ص۲۴
مامان واقعا همه جوره دوست دارم و محشری.. ولی یه وقتایی از دست بعضی کارات فقط میخوام بشینم رو زمین و گریه کنم و خودمو بزنم.
* اندر سجایای مامان estp
- https://eitaa.com/mjholat/8692
هشتگ مبتلا نذاشتممم. ولی شعراتو خیلی دوس دارم میخوام الان برای کارت عروسی بنویسیمشده،
#ناشناس
+ عزیزم لطف داری🥲 چشم🤍
مجهولات
- https://eitaa.com/mjholat/8692 هشتگ مبتلا نذاشتممم. ولی شعراتو خیلی دوس دارم میخوام الان برای کار
خیلی دارم فکر میکنم ولی هنوز به ایده خاصی نرسیدم..
این کاناله خیلی شورش میکنه ولی واسه بعضیا لازمه..
برید بلکه به این واسطه بکنید از روابط سمی مجازی..
(آقایون وار نشن)
https://eitaa.com/joinchat/960364732C1ca16c7bb6
خب.. قرار بود کلاس گویندگی ثبتنام کنم که ظرفیتش پر بود و رفتم تئاتر..
و دیروز زنگ زدن که جلسه اول شنبه است و امروز تازه به مامانم گفتم جریانو😂
و به بابامم اصلا نمیتوستم بگم چون با هررر فعالیتی قبل از کنکور مخالفه..😂🍃
و حالا مسئله این بود که چطور برم و چطور بپیچونم و با یه دررردسری رفتم و دیرم رسیدم😂
ولی از وایب خفن کلاس و بچهها و مربی و تمرینات دوستداشتنیش هرچی براتون بگم کم گفتم🥲
و خصوصا اونجا که بعد از ۱۸ تا اجرا استاد وسط اجرای من گفت:
- بالاخره به چیزی که میخواستم رسیدم...
انگار دنیا رو بهم داده بودن یه لحظه🥲 فرض کن با اون همه استرس و شرایط سخت قبلش و این پیش فرض که خجالتی و داغونی بری سر کلاس و اینو بشنوی!
و من همونجا وسط تشویق بچهها دستمو که داشت عین بید می لرزید با خنده آوردم بالا!😂
و قشنگترین نکتش اینجاست که کلاسا تو حرمه زیارت بعدش🥲
و اینکه مریمم هست🥲
کلا اگر با کمبود اعتماد به نفس، خجالتی بودن، و چیزای تو این مایه دست و پنجه نرم میکنید کلاسای گویندگی، اجرا و تئاتر خیلی کمکتون میکنن!
از مواجه شون باهاش نترسید فوقش مثل من قبلش تو کوچه ده بار صحنه مواجهه با بچه ها و سلام و احوالپرسی رو واسه خودتون تمرین میکنید😂 و بقیه عابران مثل دیوونهها نگاتون میکنن🤣
مجهولات
خب.. قرار بود کلاس گویندگی ثبتنام کنم که ظرفیتش پر بود و رفتم تئاتر.. و دیروز زنگ زدن که جلسه اول شن
بچههای کلاس بلد بودن به جای دیدن کیدارما و انیمه و این چرت و پرتا با وجد از فیلمنامه و تعلیقات آثار نولان تعریف کنن و تازه! آثارشو با نقد و مطالعه دیده بودن و نکاتشو میدونستن.
لباسای زیبا و دلنشینی پوشیده بودن..
اهل خوندن کتابها و رمانهای حرفهای بودن..
آوازها و سمفونیهای حرفهای رو به آهنگای تو زرد باب شده ترجیح میدادن و معتقد بودن نباید بزاریم تئاتر به اونقدر به سمت غیراصیلش بره که مثل موسیقی سلیقه مخاطب توش تغییر کنه.
بهجای کراش زدن رو بازیگران اقصی نقاط جهان، با تحلیل از حرفهای بودن بازیگرایی مثل سیماتیرانداز و... تعریف میکردن.
با افتخار مسابقات و برنامههای تلوزیونو می دیدن و با ذوق، بدون مسخره کردن از وقایعش تعریف میکردن!
نمایش خانگیام میدیدن.. مفصل درباره سقوط و رهایم کن صحبت کردیم و یه سری هم نقد کلی آثار نمایش خانگی رو داشتیم..
موقع تمرینای جمعی که قیافهها و صداها و بدنمون در نهایت سم بودن خودشون قرار داشت و نفس کم میآوردیم و میافتادیم زمین همه با هم به هم میخندیدیم و هیچ ترس و استرسی وجود نداشت..
و همه اینا، مگه جز زیر نظر یه مربی خوب ممکن میشه؟
یه خانم مهربون با لهجه شیرین اصفهانی :)
که به قول خودشون خاک صحنه تئاترو خورده بودن!