چندین و چندبار تیکهٔ آخر پیتزای من که برای صبح تو یخچال نگه داشته بودم خورده میشد و من کاملا جدی و عصبی به تو شکایت میآوردم ولی ترتیب اثر نمیدادی. سر همین ارتباطم با خیلیا به هم خورد و خیلی از نقشههام کنکل شد. گروه زیردستام تقریبا داشت از هم میپاشید. نهایتا فهمیدم خودت بودی که میخوردیشون.
خیلی انگیزهام قویه.. خیلی خیلی.
- https://eitaa.com/mjholat/10969
منم میخونم خیلی قشنگه
و از اون قشنگ تر شعراته خیلی قشنگ شعر میگی دختر🥲
#ناشناس
+ آقا خیلی بزرگوارید و لطف دارید واقعا..💖
نگاهتون قشنگه🪴
- شعرام -
بیاید این دعا رو برایِ دلِ خونِ مردمِ غزه روونه کنیم ❤️🩹
لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ إلَهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَ لاَ نَعْبُدُ إلاَّ إِيَّاهُ
معبودي جز خدا نيست، معبودي يگانه و ما تسليم او هستيم، معبودي غير از خدا نيست و جز او را نمي پرستيم
مُخْلِصِينَ لَهُ اَلدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا الأَْوَّلِينَ
درحالي كه طاعت خود را براي او خالص مي نماييم هرچند براي مشركان ناخوش آيند باشد. معبودي جز خدا پروردگار ما و پروردگار پدران نخستين ما نيست
لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ
معبودي غير از خدا نيست يگانه و يگانه و يگانه است، به وعده اش وفا كرد، بنده اش را ياري داد سپاهش را قدرت و عزت بخشيد
وَ هَزَمَ الأَْحْزَابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي
و به تنهايي لشكريان (كفر و شرك) را درهم شكست. پس فرمانروايي و ستايش تنها او را سزاست. زنده مي كند و مي ميراند و مي ميراند و زنده مي كند
وَ هُوَ حَيٌّ لاَ يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌو
اوست زنده اي كه نمي ميرد، خير و نيكي تنها به دست اوست و او بر هر چيز تواناست
مجهولات
• اکیپ کتانی قرمزها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری دیگر گریه امانش نداد. صدایش گرفته و های هایش بلندتر شده بود...
• اکیپ کتانی قرمزها ❤️👟
✍🏻:ح.جعفری
دختر ها وقتی رسیدند پایین، هنوز غیاثی روی منبر بود.
- امام اومدن و بعد از تاسیس بسیج، با یه جمله سه کلمه ای یه دریا مطلب رو درباره بسیج، ساختارش، روحیه بسیجی و افراد بسیجی بیان فرمودن. تعریف شون این بود از همون بدو شکل گیری بسیج، "بسیج لشکر مخلص خداست!"
یه تعریف دو سه کلمه ای که دریایی مطلب در ذیلش نهفته. این تعریف سه تا قید داره. اولین قیدش بسیج رو امام راحل میفرماین لشکر هست! یعنی یک یگان بسیار بزرگ از رزمندگان در عرصه های مختلف با تسلیهات و تجهیزات لازم برای اجرای عملیات ها. یعنی کمیت در اینجا مورد توجه هست. یعنی باید درکشور هشتاد میلیونی همه از هر قشری، با هرتخصصی بسیجی باشن! این تلاش ماست، و همون نیتی که امام راحل از تشکیل بسیج داشتن.
ثانیا مخلص هست! لشکر "مخلص" خداست. وقتی میگیم کسی مخلص هست، یعنی دارای عالی ترین درجات فضائل انسانیه. یعنی هر جا فرهنگ بسیجی اومد، بسیجیان باید از نظر فضائل انسانی در عالی ترین درجه باشن! باید بسنجن بسیجیان خودشون رو، امتیاز بدن. و اصلاح کنن.
سومین قید در تعریف امام این است: لشکر مخلص "خداست!". این قید معنا بخش وح هویت ساز دو قید قبله. یعنی این لشکر، لشکر خدائیه. این اخلاص برای خداست! این لشکر مخلص با شرف انتصاب به خدا ارزش پیدا میکنه. یعنی این لشکر مخلص سمت و سو و جهت حرکتش، تحقق عینیت اهدافش، ارزش ها و آرمان ها، همه و همه در راستای اراده الهی است.
اگر این چنین مجموعه ارزشمندی در هر جا شکل بگیره، این روحیه به هر جمعی ضمیمه بشه معجزه میکنه! کما این که ما در طول تاریخ انقلاب مون این معجزه رو دیدیم. نه که به کشور ما منحصر بشه، این فرهنگ از کشور ما فراتر رفته و هر جا که وارد شده معجزه آفریده. فتح و پیروزی به همراه داشته! در عرصه جنگ تحمیلی، در عرصه سازندگی، در بسیاری از عرصه ها اگر حضور این قشر با این روحیه و فرهنگ نبود، ما فلج شده بودیم! همه جا بسیج پای کار اومد، شهدای متعددی هم داد و حالا شاهد این نتایج هستیم.
نازی به زینب که داشت با جدیت خاصی بحث را دنبال میکرد سلقمهای زد و با خنده گفت:
- پس با این حساب من و این اکیپ وا رفتهام که هیچ رقمه بسیجی نیستیم!
زینب با لبخندی صورتش را سمت او برگرداند. لبهایش را به هم فشرد و سرش را با حسرت تکانی داد... به آسمان زیبای شب چشم دوخت و گفت:
- ما ام هیچکدوم بسیجی واقعی نیستیم نازی جون... وگرنه یه آقا هزار و چند صد سال منتظر سیصد و سیزده نفر "لشکر مخلص خدا" نمیموند!
چند ثانیه طول کشید تا دقیقا منظور زینب را بفهمد. سیصد و سیزده کدی بود که هر کس را به او میرساند. حالا دیر یا زودش، بستگی به آمادگی دل و جانت دارد. یک تای ابرویش را بالا انداخت و دست به سینه شد. غیاثی "والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته" را که گفت ساجدی داد زد:
- تکبیر!
اول فقط خودش شروع کرد. به الله اکبر دوم که رسید، با ورود چند نفر دیگر بقیه پسر ها هم با خنده شعار دادند. غیاثی سرش را پایین انداخت و تکانی به آن داد. لب گزید تا خندهاش پنهان بماند اما میشد از حرکت لبهایش استغفراللہ را بخوانی. همگی جمله آخر را محکمتر و با چاشنی خنده گفتند:
- مرگ بر انگلیس!
غیاثی سرش را بالا آورد. برخاست و یک دستش را روی سینه گذاشت و کف دست دیگر را بالا برد. بلافاصله از همان بالای تخته سنگ گفت:
- آ شیخ علیرضا مستفیضمون نمیفرمایید؟
@mjholat
همه یهجوری از دانشگاه و خوابگاه حرف میزنن که حس میکنم قراره حس "تنهاترین آدم دنیا" بودنو اونجا تجربه کنم.
ولی اونایی که فامیلشون غلامیـه، در سطح بسیار خاصتری از معرفت قرار دارن..
همیشه میتونی روشون حساب کنی.
هرجا بقیه پشتتو خالی کردن، غلامیها مثل فرشتهٔ نجات میمونن.
تو هر رابطهٔ دوستی و کاری یه خانم/آقای غلامی داشته باشید.
شاید اول قدرشو ندونید، ولی بعد جوری براتون عزیز میشن که تا همیشه از شنیدن فامیلش لبخند رو لباتون میاد!
غلامیهای عزیز؛ ممنونم که هستید.
دنیای بیوفای ما به افرادی مثل شما تا همیشه نیاز داره🙂😂❤️