مجهولات
#رمان_نسل_سوخته #قسمت_پنجاه و چهارم: میراث خاله با یکی از نیروهای خدماتی بیمارستان هماهنگ کرده ب
#رمان_نسل_سوخته
#قسمت_پنجاه و پنجم: دستخط
تمام وجودم می لرزید ... ساکی که بیشتر از 20 سال درش بسته مونده بود ... رفتم
دوباره وضو گرفتم ... وسایل شهید بود ...
دو دست پیراهن قدیمی ... که بوی خاک کهنه گرفته بود ... اما هنوز سالم مونده بود ...
و روی اونها ... یه قرآن و مفاتیح جیبی ...
با یه دفتر ...
تا اون موقع دستخطی از پدربزرگم ندیده بودم ... بازش که کردم ... تازه فهمیدم چرا
مادربزرگ گفت باید به یکی می دادم که قدرش رو بدونه ...
کل دفتر، برنامه عبادی و تهذیبی بود ... از ذکرهای ساده ... تا برنامه دعا، عبادت، نماز
شب و نماز غفیله ... ریز ریز همه اش رو شرح داده بود ... حتی دعاهای مختلف ...
چشم هام برق می زد و محو دفتر بودم ...
که بی بی صدام کرد ...
- غیر از اون ساک ... اینم مال تو ...
و دستش رو جلو آورد و تسبیحش رو گذاشت توی دستم ...
- این رو از حج برام آورده بود ... طواف داده و متبرکه ... می گفت کربلا که آزاد بشه ...
اونجا هم واست تبرکش می کنم ...
خم شدم و دست بی بی رو بوسیدم ... دلم ریخت ... تازه به خودم اومدم و حواسم جمع
شد ... داره وصیت می کنه ... گریه ام گرفته بود ...
- بی بی جان ... این حرف ها چیه؟ ... دلت میاد حرف از جدایی میزنی؟ ...
- مرگ حقه پسرم ... خدا رو شکر که بی خبر سراغم نیومد... امان از روزی که مرگ بی
خبر بیاد و فرصت توبه و جبران رو از آدم بگیره ...
دیگه آب و غذا هم نمی تونست بخوره ... سرم هم توی دستش نمی موند ... می نشستم
بالای سرش ... و قطره قطره آب رو می ریختم توی دهنش ... لب هاش رو تر می کردم
... اما بازم دهانش خشک خشک بود ...
@mjholat
مجهولات
بلند شو بیا اینجا کمک خواهرم. جمع نمیشود دگر آنچه در این یک سال من پراکندم😔😂
بالاخره ریختمش بیرون که برم سراغش و تمیز کنم و حالا مثل حیوان وفادار پشیمانم😔😂💔
نشد دیگه !
مثل کلاسی که توش شاگرد اول نشدی !
مثل استعدادی که توش شکوفا نشدی !
مثل کنکوری که توش قبول نشدی !
مثل ورزشی که توش برنده نشدی !
مثل شغلی که توش هیچی نشدی !
مثل ازدواجی که توش خوشبخت نشدی !
مثل عمرت که رفت و توش خوشحال نشدی !
مثل قصه خودت که آخرش خودت از خودت راضی نشدی !
زندگی ؛
شد و نشد زیاد داره
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
مجهولات
نشد دیگه ! مثل کلاسی که توش شاگرد اول نشدی ! مثل استعدادی که توش شکوفا نشدی ! مثل کنکوری که توش قبول
- برا ما تا تهش نمیشه منتهی مثل فیلمی که میدونیم آخرش چیه بازم زندگی میکنیم
#ناشناس
+ :)+++++ اونقدر نشده که دیگه میلی برای شروع چیز جدیدی ندارم.
شاعری سخت است وقتی که قلم ها لال باشد
قیمت قافیه ها در دست یک دلّال باشد
شاعری سخت است وقتی که بجای ویس و لیلی
قصهٔ تو قصهٔ یک دختر حمّال باشد
شاعری سخت است، محکوم است شعری که بخواهد
محتوایش برخلاف عمدهٔ امیال باشد
شاعری سخت است از وقتی دگر فهمیده عاشق
عشق هم کشک است، گر بیمال و بیاموال باشد
شاعری سخت است چون کمتر کسی مانده که حالا
در پی شعری در این دوران قیل و قال باشد
شاعری سخت است اما شعر میگویم که شاید
شعر من یک شب دلیل خوبی یک حال باشد...
#تأویل
مجهولات
شاعری سخت است وقتی که قلم ها لال باشد قیمت قافیه ها در دست یک دلّال باشد شاعری سخت است وقتی که بجای
این شعرو چون خوب نشد کامل نکردم و همونطور چرک نویس ولش کردم
الان چرک نویسشو تو کمد پیدا و تو چند دقیقه کاملش کردم :)✨
مربوط به دورانیه که اصلا شعرم نمی اومد و گفتم اصلا با همین موضوع شعر میگم. «شاعری سخت است!»
ولی گویا بازم نشد! تا الان که به ثمر رسید🤍
مجهولات
این شعرو چون خوب نشد کامل نکردم و همونطور چرک نویس ولش کردم الان چرک نویسشو تو کمد پیدا و تو چند دق
فقط دو بیتی بداههٔ وسط این چکنویس:
- نوشته بود که من جز تو را نمیخواهم
و فرستاد همان را برای ۵ نفر🤣