امیر و حانیه و از دیشب نیستن و وایب زندگی ۴ نفره جوری دلنشینه که از همین الان واسه تنشای بعد از برگشتنشون عزا گرفتم.
کلا من و محمدحسین کاپل فوقالعادهای هستیم. اونقدری که مامان بابام دو روز با ما تنها باشن افسرده میشن. چون دیگه هیشکی نیست که آویزونشون باشه، با چغلیاش روحشونو شاد کنه، الکی جیغ بزنه و شما شما از دهنش نیافته.
هرچی سر بازیای جام جهانی و حذفی آسیا خودمو نگه داشتم.. دیشب یه کولیبازیای در آوردم که آخر مامانم فهمید رو سیدحسین حسینی کراشم.
و فقط شانس آوردم بابام خونه نبود😂✨
- سلام خوش فکر جان؛) من برگشتم به ایتا اگه حمایت کنی یه دنیا ممنونت میشم 🤍https://eitaa.com/Daysoflove_114
#ناشناس
+ سلام خوش صدا جان🤍
ووو.. اصلا فکر نمیکردم اینجارو بشناسی🥲
من دیشب روضه گرفته بودم.
باشگاه میدون تعزیه.
اینطرف کاپیتان سید حسین مجروح...
پرسپولیسم لشکر قرمز پوش عمر.😔😭
هیچی دیگه امیدوارم بعد خوندن این پیام رودههاتون از خنده به هم نپیچه.
مجهولات
- سلام عزیزم. عیدت مبارک. یک سوالی داشتم. فکر میکنم گفته بودی که پدرتون هم طلبه هستن، و هم روانشناس
وای میدونی چی شد؟
دیروز این پیامتو که خوندم حرم بودیم. تا برگشتیم ناهار خوردیم و سر یه چیزی من با بابام بحثم شد و سرسنگین شدیم یه خورده. و تا صبح که تو راه مدرسه رفتن اوکی شدیم؛ و بابام از اونجا مستقیم رفت یزد تا دوشنبه😂🤦🏻
ولی من همش سوال شما تو مغزم بود و دنبال یه فرصت مناسب واسه پرسیدنش میگشتم.. شرمنده.🙂😅
ولی هر شب فقط صدای آهنگ بندری یه خونههه بود و جیغ و آهنگای تند گذرای ماشینایی که از کنار ساختمونمون رد میشدن..
پریشب دیگه اوجش بود... در حدی که بیخیال مصرف بهینه برق و اسپاسمای وحشتناک شدم و پنجره رو بستم و کولرگازیرو روشن کردم.
حس میکنم میدونستن من استقلالیام و عمدا زیر پنجره اتاقم ولومو میبردن بالا وگرنه اینسطح از مردمآزاری تو خیابون خلوت عادی ما، عادی نیست :/
۱. حالا اینقدرم خنده دار نبود.. خودتو کنترل کن.
۲. میبینی.. یه مشت خائن دور خودمون جمع کردیم😒😔😂.
۳. چشم دل باز کن که جان بینی، آنچه نادیدنی است آن بینی. 😔😂
من کلا پشت هیچکدوم از ۱۴۳ تا کراش زدنام دلیل خاصی نیست فقط به دلم بشینه.
۴. سلام، شما با سلطان سوتی خاورمیانه ارتباط گرفتهاید. لطفا پس از شنیدن صدای جیغ، پیغام خود را بگذارید.😔😂🤦🏻
نه الان صبر کن. اگر همچنان لوسبازی در آورد و جواب نداد سرش خراب شید.
۵. + نه بابا این چه حرفیه😅❤️🍃
قربانت🤍
مجهولات
امیر و حانیه و از دیشب نیستن و وایب زندگی ۴ نفره جوری دلنشینه که از همین الان واسه تنشای بعد از برگش
وقتی میگم کاپل من و محمدحسین >>>>
مجهولات
وقتی میگم کاپل من و محمدحسین >>>>
تازه این لباسش جریان داره🤓
نمیدونم قبلا گفتم یا نه..
ولی خیلی وقت بود ست سه تیکه میخواست
آخر پولاشو جمع کرد و عصر عید با مامانم رفتن خرید.
اومد خونه بعد از یکساعت خوره گرفت که اشتباه کردم و چیز بد خریدم و نمیخوام و...
گفتم میخوای با هم بریم اگه چیز بهتر بود عوضش کنی؟
گفت آره تو رو خدا تو بیا بگو چی بخرم..
خلاصه بابامو راهی کردیم و رفتیم مغازه و رنگشو عوض کردیم.
قبلیه کرم بود، سدری خریدیم.
و محمدحسین تا ساعتها از سلیقه من تشکر میکرد.
و مامانم🤣 گفت دیگه باهات خرید نمیام برو با سلیقه هرکی قبول داری خرید کن😂🤦🏻