دوباره جمعه شب امد دلم یاد عزیزان کرد
بشدغمخانه و چشمم هوای سیل باران کرد
و دل شد زائر کوی خموشان به گِل خفته
همان جایی که بسیار است در آن اسرار بنهفته
دو چشمان ساحل اشک و دلم دریای طوفانی
سرشک از دیده ها جاری چنان ابر بهارانی
سفر کردند عزیزان و برفتند از دیار ما
فقط یک قاب عکسی مانده از آنها کنار ما
همان عکسی که با خواهش تمنای دعا دارد
و استمداد آمرزش زما پیش خدا دارد
به یاد روزهایی که کنار یکدگر بودیم
برادر بود و مادر بود همه دور پدر بودیم
رفیقان و عزیزان گرد هم با خنده و شادی
برادر وار و خواهر وار تمام اهل ابادی
پدرجان قصه ها میگفت و ماهم خنده رو بودیم
و او چون شمع و ما پروانه سان بر دور او بودیم
دلش دریایی از مهر و دو دستانش پر از پینه
سخن هایش همه مهر و بدور از بخل و از کینه
بهار عمرشان کوتاه و رفتند رو به خاموشی
سفر کردند از این دنیا به دنیای فراموشی
بیا ماهم شب جمعه کنیم یادی ز خاموشان
بخوانیم سوره ی حمدی ثوابش هدیه بر ایشان
نپاید عمر ما شاید که فردا بینشان باشیم
دو روزی صورت قبری پس از آن بی نشان
باشیم
(ملک)هر جمعه شب شو زائر وادی خاموشان
والحمدی قرائت کن به ارواح فراموشان
از آن وادی بگیر عبرت ز احوال پریشانت
چگونه دستشان خالی رفیق و قوم و خویشانت
رها کن حُب دنیا را که این دنیا بود فانی
رهایت میکند آنی و شاید کمتراز آنی
ا✍ علی ملک قاسمی
🌿🍁ا🍃🍂🍀🥀🪴🌷🍂🌿
مجهولات
دوباره جمعه شب امد دلم یاد عزیزان کرد بشدغمخانه و چشمم هوای سیل باران کرد و دل شد زائر کوی خموشان
این استاد و شاعر عزیز امروز فوت کردن
و این آخرین شعرشون بود که فرستادن تو گروه🙂💔
همین دیروز :)
دلم فشرده شد حقیقتا...
شادی روح شون صلوات🥀
مجهولات
درس دوم: برای رسیدن به چیزهای شگفتانگیز، باید بهای سنگینی هم بپردازی!
درس سوم: کَرَمِ پدر، بسیار فراتر از تصور ماست.
مجهولات
بچههااااا😭🥺✨ میشه برای یه چیزی خیلی دعام کنید؟ انشاءالله جور بشه و بهتون خبر خوب بدم🥲🥲🥲
هنوز باور نمیکنم، و دربارش صحبت نمیکنم، تا روزی که لمسش کنم!
ولی باید بگم تا اونجاییش که من فکر میکردم نمیشه، شد.🥲🫂
نتایج کنکورم اومد به حول قوه الهی
ولی قرار نیس شب خودمو خراب کنم
امشب خواب برم، فردا میبینم
بزرگ شدن اینجوریه که عشق به تابستون بهخاطر تعطیلی و سفراش، تحتالشعاع گرماش قرار میگیره و تبدیل میشه به عشق به زمستون، نه بهخاطر برفبازی.. بهخاطر اینکه میتونی تو هوای خنک یه گوشه راحت باشی.
و خوشحالم که هیچوقت مثل بقیه از تابستون بدم نیومد. و روزای برفی زمستونم تو خونه نموندم :)
مجهولات
بزرگ شدن اینجوریه که عشق به تابستون بهخاطر تعطیلی و سفراش، تحتالشعاع گرماش قرار میگیره و تبدیل م
وای نه من دقیقا الان اینجوری شدم