✴️ اثر نق زدن ما بر فرزندان
نق زدن والدين، کودکان را از داشتن تفکر خلاق و ارتباط سالم دور ميکند و باعث ميشود کودکان محدود فکر کنند و زاويه شناختي خود را بسته نگه دارند و باعث ميشود کودکان به نوعي وابسته و درمانده شوند زيرا فکر ميکنند که چون مادرشان نق ميزند و به نتيجه ميرسد پس من هم از طريق نق زدن به اهدافم ميرسم در حالي که هميشه اينطور نيست.
اين کودکان از تکامل و پيشرفت باز ميمانند. پس در رفتار خودتان تجدید نظر نمایید تا الگوی خوبی برای کودکان خود باشید.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
خطِ خون،نقطه پایانِ سلیمانی نیست
بهراسید که این اولِ بسم الله است :))🌿
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
🌾🌾🌾
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🌺حادثهی ۹ دی یک حادثهی ماندنی در تاریخ ماست.
حادثهی کوچکی نیست. این حادثه، #شبیه_حوادث_اول_انقلاب است. این حادثه بایستی حفظ شود، بایستی گرامی داشته شود.🌺 ۱۳۹۰/۰۹/۲۱
امام خامنه ای
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
گیریم که جنگ جملی هست
غمی نیست
یک فتنه ی بین المللی هست
غمی نیست
مــا تجــــــربه کـردیم که در
لحظه ی #فــتـنـه
تا رهبر ما #سید_علی هست
غمی نیست...♥️🇮🇷✌️
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
متعجب نگاهم کرد و من مصمم ادامه دادم: «خُب میخوام برای فردا گل تازه بذارم تو گلدون!» از شتابزدگیام خندهاش گرفت و گفت: «الهه جان! من میگم عجله نکن، اونوقت تو برای فردا صبح نقشه میکشی؟ تازه گل تا فردا صبح پلاسیده میشه!» قدمهایم را به سمت چهار راه تندتر کردم و جواب دادم: «من نقشهای نکشیدم! میخوام گل بخرم! تا صبح هم میذارم تو آب، خیلی هم تازه و خوب میمونه!»
🅾️🅾️🅾️🅾️🅾️🅾️🅾️🅾️🅾️
حالا از طرحی که برای صبح فردا ریخته بودم، شوری تازه در دلم به راه افتاده و سپری کردن این شب طولانی را برایم آسانتر میکرد. با سه شاخه گل رُز سرخی که خریده بودم، به خانه بازگشتم، در برابر اصرارهای مادر و عبدالله برای صرف شام مقاومت کردم و به طبقه بالا رفتم. برای فردا صبح حسابی کار داشتم و باید هر چه زودتر دست به کار میشدم.
#قسمت_صدـو_نودـوـشش
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
پیش از هر کاری، گلدان کریستال کوچکم را تا نیمه آب کرده و شاخههای نازک گل رز را به میهمانیاش بردم. سپس مشغول کار شدم و تمیز کردن خانه و گردگیری وسایل ساعتی وقتم را گرفت. شاید هم دل به دل راه داشت که از پسِ مسافتی طولانی، بیقراریام را حس کرد و زنگ هشدار موبایلم را به صدا در آورد. پیامک داده و حس و حال دلتنگیاش را روایت کرده بود. هرچند من از پیامش، حتی از پیامی که نماهنگ تنهاییاش بود، جانی تازه گرفته و با شوقی دوچندان خانه را برای جشن فردا صبح مهیا میکردم. جشنی که میبایست به قول عبدالله پیامآور محبت و زیبایی مذهبم باشد و به خواسته خودم مجالی باشد تا با همسرم درباره حقانیت مذهب اهل سنت صحبت کنم!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
خیالی که تا هنگام نماز صبح، چشمانم را به خوابی شیرین فرو بُرد و با بلند شدن صدای اذان، همچون چکاوک از خواب بیدارم کرد. نماز صبح را خواندم و دعا کردم و بسیار دعا کردم که این روش تازه مؤثر بیفتد. تأثیری که تنها به دست پروردگار عالم محقق میشد، همان کسی که هر گاه بخواهد دلها را برای هدایت آماده میکند و اگر اراده میکرد، همین امروز مجید از اهل تسنن میشد!
#قسمت_صدـو_نودـوـهفت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر