🔰سلسله عکس نوشتهای #فیلسوف_مردم
عکسنوشت7️⃣
لطفا در نشر آن سهیم باشید🙏
#دهه_فجر
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
❇️ سری نکتههای #تربیت_جنسی
⭕️در محیطهای خلوت فرزندان خود را تنها یا با فرد دیگری آزاد نگذارید
🔺خصوصا خواهر و برادر
🔸حتما به گونه ای باشد که توان نظارت برآنها را داشته باشید (مثلا دراتاق باز باشد)
🔴اگر هم به هر دلیل مجبور شدید و تنها گذاشتید مدت زمان آن کوتاه باشد.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_اول
🙎♀️ نگاهم به قدر یک چشم بر هم نهادن بر چشمانش افتاد و او در همین مجال کوتاه سلام کرد. پاسخ سلامش را به سلامی کوتاه دادم و خودم را به کناری کشیدم، اما در همان یک لحظه دیدم به مناسبت شب اول محرم، پیراهن سیاه به تن کرده و صورتش را مثل همیشه اصلاح نکرده است.
🌟 با ظاهری آرام سرم را پایین انداخته و به روی خودم نمیآوردم در دلم چه غوغایی به پا شده که دستانم آشکارا میلرزید.
🎈 او همسایه ما بود و دیدارش در مقابل خانه، اتفاق عجیبی نبود، ولی برای من که تمام ساحل را با خیال تشرف او به مذهب اهل تسنن قدم زده و تا مسجد گوشم به انعکاس روحیاتش بود، این دیدار شبیه جان گرفتن انسان خیالم برابر چشمانم بود.
#قسمت_شصت_و_پنجم
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🔰سلسله عکس نوشتهای #فیلسوف_مردم
عکسنوشت8⃣
لطفا در نشر آن سهیم باشید🙏
#دهه_فجر
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
💑 نکتههای ناب #همسرداری
⚠️زن و شوهر از مسخره کردن یکدیگر و گفتن سخنان طعنه آمیز و دو پهلو جداً پرهیز کنند.
⭕️طعنه و نیش و کنایه، از توهین و اهانت مستقیم اثر روانی بیشتری دارد...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🔰سلسله عکس نوشتهای #فیلسوف_مردم
عکسنوشت9⃣
لطفا در نشر آن سهیم باشید🙏
#دهه_فجر
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
💑 نکته های ناب #همسرداری
💠واقع بینی و تحمل نظر مخالف
از همسر خود انتظار نداشته باشید كه با تمام ایدهها، افكار و کارهای شما موافق باشد و آنها را تحسین كند....
🔻واقع بین باشید و به او اجازه دهید كه نظرش را هر چند كه برخلاف میل شما باشد، بیان کند.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_اول
🍃 نگاه لبریز حسرتم به کلیدهایی که در دست هر دوی آنها بازی میکرد، خیره مانده و آرزو میکردم یکی از آن کلیدها دست من بود تا زودتر وارد خانه شده و از این معرکه پُر شور و احساس بگریزم که بلاخره انتظارم به سر آمد.
🔑 قدری با هم گَپ زدند و اینبار به جای او، عبدالله کلید در قفلِ در انداخت و در را گشود. در مقابل تعارف عبدالله، خود را عقب کشید تا ابتدا ما وارد شویم و پشت سر ما به داخل حیاط آمد. با ورود به حیاط دیگر معطل نکرده و درحالی که آنها هنوز با هم صحبت میکردند، داخل ساختمان شدم.
🎈 چند ساعتی که تا آخر شب در کنار خانواده به صرف شام و گپ و گفت گذشت، برای من که دیگر با خودم هم غریبه شده بودم، به سختی سپری میشد تا هنگام خواب که بلاخره در کنج اتاقم خلوتی یافتم.
🎀 دیگر من بودم و یک احساس گناه بزرگ! خوب میفهمیدم در قلبم خبرهایی شده که خیلی هم از آن بیخبر نبودم. خیال او بیبهانه و با بهانه، گاه و بیگاه از دیوارهای بلند قلبم که تا به حال برای احدی گشوده نشده بود، سرک میکشید و در میدان فراخ احساسم چرخی میزد و بیاجازه ناپدید میشد، چنان که بیاجازه وارد شده بود و این همان احساس خطرناکی بود که مرا میترساند.
#قسمت_شصت_و_ششم
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_اول
🤦♀️ میدانستم باید مانع این جولان جسورانه شوم، هر چند بهانهاش دعا برای گرایش او به مذهب اهل تسنن باشد که آرزوی تعالی او از مذهبی به مذهبی دیگر ممکن بود به سقوط قطعی من از حلالِ الهی به حرام او باشد! با دلی هراسان از افتادن به ورطه گناهِ خیال نامحرم به خواب رفتم،
😴 خوابی که شاید چندان راحت و شیرین نبود، ولی مقدمه خوبی برای سبک برخاستنِ هنگامه نماز صبح بود. سحرگاه جمعه از راه رسیده و تا میتوانستم خدا را میخواندم تا به قدرتِ شکست ناپذیرش، حامی قلب بیپناهم در برابر وسوسههای شیطان باشد و شاید به بهانه همین مناجات بیریایم بود که پس از نماز صبح توانستم ساعتی راحت به خوابی عمیق فرو روم.
#قسمت_شصت_و_هفتم
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر