نمودم خرج عشقم را فقط از بهر یک دلبر
و آن دلبر ، بود حیدر ، بود حیدر ، بود حیدر ..
من و ایوان نجف قول و قراری داریم ؛
او مرا مست کند من بروم به قربانش ..
اولین بار نگاهم که به ایوان افتاد ،
سرم آنقدر عقب رفت ، کلاهم افتاد
عقل از سر ، نفس از سینه ، رمق از پایم
تا رسیدم به نجف یکدفعه با هم افتاد ..
••مَجنونالحُسین••
پادکست؛ @CheshmatoBeband
- حسین جان!
کاری کن با ما که بعد از مرگ
اگر سوال کردند..
بما قضیت عمرك یاابن آدم؟!
بتوانیم بگوییم: بِحُبِّالحُسَین