📌دخترِ بابا
رقیه(س) از خواب پرید، کابوس وحشتناکی دیده بود. با دستان کوچک و سردش عروسکش را درآغوش کشید و ازجا بلند شد. پرده خیمه را که کنارزد نگاهش به ماه آسمان گره خورد، چقدر شبیه عموجانش بود...
کسی کنار پای رقیه زانو زد و با دست نوازشش موهایش را مرتب کرد، کسی که دلگرمی دنیایِ رقیه بود!
_ «چرا اینجا ایستادی دخترِبابا؟»
رقیه خودش را درآغوش باباحسین رها کرد و ماجرای خواب ترسناکش را برای او تعریف کرد.
باباحسین در سکوت به شیرینی زبانِ دخترکش گوش سپرد و سپس آرام بغضش را فروخورد تا صدایش نلرزد:
_ «تاوقتی باباهست، ترس معنی نداره دخترکم! نگران نباش و آرام بخواب.»
رقیه محاسن بابا را بوسید، سرش را روی پای او گذاشت و باخاطری آسوده چشمانش را بست.
او نمیدانست چند صباحی دیگر بجای دست نوازش بابا.....
{هدیه به باباییترین دختردنیا، حضرت رقیه(س)❤️🩹}
#سوم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
#علوم_پزشکی_قم
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
📌دخترِ بابا رقیه(س) از خواب پرید، کابوس وحشتناکی دیده بود. با دستان کوچک و سردش عروسکش را درآغوش کش
نماهنگ من از خونواده کرمم_AudioInfo__11.05.12_09.07.2024.mp3
5.03M
🎧 #محرم
من از خونواده کرمم
کوچیک ترین دختر حرمم
این قدر منو نزن
من که خودم میام با پای پر ورمم
🏴 #یا_حضرت_رقیه (س)💔
#مجمع_آل_یس
◼️ ویژه #روز_سوم_محرم 🏴
💯 #پیشنهاد_دانلود✔️
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
📌آزاده ترین
دلش لرزیده بود و انکاری برایش نداشت.
عرق سردی بر تنش نشسته بود، عرق شرم بود یا ترس نمیدانست اما هرچه بود، احساسی مانع میشد که چشمانش را ببندد و مقابل حسین(ع) شمشیر بکشد.
خودش هم نفهمید چرا وقتی ندای «هل من ناصر ینصرنی» رااز زبان حسین شنید؛ همزمان با دست و دلش تمام وجودش درهم فروریخت...
هرقدمی که بسوی حسین برمیداشت تعلقاتش کمرنگ و کمرنگتر میشدند و
هربار که برای یاری حسین شمشیر بالا میبرد و میجنگید؛ ذرهذره از بند دل اسیرش رها میشد و به دریای عشق حسینابنعلی سرازیر!
دقایقی گذشت...
دیگر نا و نوایی برای حر نمانده بود.
حر با جسمی متلاشی اما روحی صیقلی و جلایافته روی زمین افتاده بود.
درست شنیده بود که میگفتند: حسین، سفینةالنجات عالم است!❤️🩹
همانطور که سر به زانوی کشتی نجاتش گذاشته بود به سختی لب زد:
«مرا ببخش؛ ببخش که اسیر نفسم بودم و دیر شناختمت!»
حسین اشکهای حر را پاک کرد و به نگاه بیرمقش لبخند زد:
«از حالا به بعد تو آزادی، آزادهتر از هر آزادهای!»
حُر با قلبی که از آرامش سرشار بود، آرام چشمانش را بست.🕊
{تقدیم به آزادهترین آزادهی کربلا، حُرابنیزیدریاحی❤️🩹}
#چهارم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
#علوم_پزشکی_قم
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
📌آزاده ترین دلش لرزیده بود و انکاری برایش نداشت. عرق سردی بر تنش نشسته بود، عرق شرم بود یا ترس نمید
لذت هر سینه زنی_AudioInfo__09.39.26_10.07.2024.mp3
5.08M
🎧 #مداحی
عمریه نوکرم و تو شاهی
آقا تکیه گاهی
من به قربون تو شمع راهی
پای عشق تو فقط میمونم
درد تو به جونم
اسم تو نبض دل دیوونه ام
#مجمع_آل_یس
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله♥️
💯 #پیشنهاد_دانلود✔️
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
📌یادگار برادر
عبدالله از دامان عمه جدا شد. چشمان زینب(س) ابری بود و پهنای صورتش از اشک بارانی...
دستان کوچک عبدالله اشکهای عمه را آهسته پاک کرد و بوسهای روی رد اشکهایش گذاشت.
عبدالله شمشیرش را از روی زمین برداشت و راه میدان را در پیش گرفت.
درنبودِ پدر، عمو حسین برایش هم پدر بود و هم پیشوا و حال...باردیگر جدایی از پدرومولایش برایش طاقتفرسا بود.
به میدان که رسید عمو را میانه میدان نقش بر زمین دید.
به سمتش که دوید تیغه شمشیرش قدری بزرگتر از قد و قامتش بود و روی زمین کشیده میشد...
عبدالله روی سینه عمو افتاده بود و نفسهایش بریده بریده شده بودند.
صدای ضربان قلب عمو که درگوشهایش میپیچید، خاطرات باباحسن و لحظات رفتنش مقابل چشمانش نقش میبست.
عبدالله با ویرانهای که نامش «تَن» بود برای آخرین بار به عمو نگریست و درمقابل نگاه بیرمقِ حسین، به سوی آغوش باباحسن پرکشید...
ازبالای گودال، زنی قد خمیده شد و شکست!
حالا دگر زینب، نه برادری داشت و نه یادگاری از برادر💔
{تقدیم به اباعبدالله و برادرش و یادگاری که از برادر مانده بود، حضرت عبداللهابنحسن(ع)}❤️🩹
#پنجم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
#علوم_پزشکی_قم
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
📌یادگار برادر عبدالله از دامان عمه جدا شد. چشمان زینب(س) ابری بود و پهنای صورتش از اشک بارانی... دس
در انتهای شب.mp3
3.19M
🎧 #مداحی
دردا فقط شبا میاد سراغم
دردای بیدوا میاد سراغم
من ازهمه سراغتو گرفتم
یعنی یه شب آقا میاد سراغم؟❤️🩹
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله❤️
#مجمع_آل_یس
💯 #پیشنهاد_دانلود✔️
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
• در مکـــتـب او، • محال بود «رئیسیها» پَر نگشایند!🕊 • خیـــر و شر درهیاهوی پیچها و انتخابها درهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«در پای دوست هر چه کنی، مختصر بوَد..»🌱
روز تاسوعا بود و طبق روال مجالس روضه و هیئت در کوچه پس کوچه ها برپا...
مصطفی همراه بقیه بچه ها در کوچه مشغول بازی بود.
رو به روی کتیبه ی یا اباالفضل العباس غرق در فضای روضه بودم که صدایی شنیدم:[مصطفی کشته شد]
قلبم از جا کنده شد و چشمانم به دنبال کسانی که با عجله به بیرون میرفتند، کشیده شد اما قدرتی برای حرکت نداشتم. به کتیبه ی «یا ابالفضل العباس» خیره شدم و به سختی زمزمه کردم:
_مصطفی را به خودت سپردم، مصطفایم نذرتو!❤️🩹
مصطفای من بزرگ شد؛ بسیجی مخلصی شده بود که دغدغه اش کارهای فرهنگی بود و جانفشانی در راه انقلاب.
بقول حاج قاسم جوان تو دل برویی بود که آدم لذت میبرد نگاهش کند.
و به فرمودهی حضرت آقا جوانی فداکار و نورانی که حال تبدیل شده به الگویی برای تمام جوانان ایران.
مصطفیِ من ملقب به «سیدابراهیم» آنقدر بزرگ شد و بالا رفت تا بالاخره توانست مدال سربازی حضرت زینب(س) را کسب کند و در روز تاسوعا به آغوش عمویش حضرت عباس(ع) برسد.
_نقل از مادر شهید مصطفی صدرزاده❣
#درمسیرستارهها✨
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
📌احلـــی من العسل
شمشیر میزد و پیش میرفت، طوری که لشکردشمن از شجاعت و شهامت او انگشت به دهان مانده بودند.
از گوشه و کنار زمزمههایی به گوش میرسید:
«گمانم او پسرِ حسنابن علیست که رشادت به خرج داده و به میدان آمده!»
شباهت بی مثالش به پدر، اورا عزیزِ عمو و بانیِ رعب و وحشت دردل دشمن کرده بود...
قاسم(ع) به یاد خاطرات گذشته افتاد،آن روزهایی که روی شانه پدر سوار میشد و قد علم میکرد. آن روزها که کودکانه میخندید و باباحسن اورا «احلی من العسل» خطاب میکرد.
هنوز از کشتی خاطراتش پیاده نشده بود که تنش غرق به خون گشته و روی زمین آوار شد.
حسین(ع)به سویش دوید و قندوعسل برادرش را در آغوش کشید.
قاسم از پسِ پرده خون قطرات اشک را روی صورت عمو میدید اما رمقی نداشت که چیزی بگوید یا اشکهایش را پاک کند.
درعوض لبخندی کمجان اما شیرین روی لبانش نشست و سوی چشمانش پرکشید.
حسین از عمق جان نالید:
«سفرت به سلامت احلی منالعسلِ برادرم»❤️🩹
{تقدیم به شیرینترین ثمره عمرِ مجتبی،حضرت قاســـم(ع)}🌿
#ششم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
| سلام علیٰ آل یاسیــــــن...✨🌿
• مسیر انتظار...
از حسین(ع) سرگرفته تا به قائم او برسد!
قلبی که با محبت حسین علیهالسلام نبض میگیرد، در وفاداری به قائمِ آخرین قیام الهی به بلوغ میرسد!🌱
• حقّاکه حسین علیهالسلام، همان نبض حیات و کشتی نجات منتظرانِ امام زمان (عج) است!❣
#جمعه_های_دلتنگی
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
📌گهــــواره
علیاصغر(ع) بیقراری میکرد و رباب از او بیتابتر بود. هرچه گهواره را تاب میداد ذرهای از بیقراری علی کوچکش کم نمیشد...
کلافه پسرش را درآغوش گرفت و نرم فشرد. رباب مادر بود و خوب میدانست دلیل بیتابی غنچهاش چیست؛ او تشنهی آب بود. حسین(ع) پرده خیمه را کنار زد و کنار رباب نشست. علی را از آغوش رباب گرفت و عزم رفتن کرد.
پدر، اصغرش را به قصد رفع تشنـــگی میبرد و رباب این را خوب میدانست اما...
اما انگار بند دلش پاره شده و نقش زمین بود، انگار مطمئن بود که دیگر علی را بیتاب نخواهد دید.
هر لحظه که از رفتن حسین میگذشت بیقراری رباب بیشتر میشد. در دلش غوغایی به پابود که دوایی برایش نداشت.
گهواره خالی علیاصغر بیشتر آتش به دلش میافکند، آرام آرام گهواره را تاب میداد و لالاییهایش را از بَر میخواند که صدایی شنید، صدای هقهقی آشنا از پشت خیمهها...
ازخیمه بیرون زد؛ قدم های سستش اورا به سمت صدا کشیدند. حسین، کمرخم کرده و قنداقهای خونین را درآغوش میفشرد...
رباب شکست و اینبار خودش هم همراه دلش نقش زمین شد.
رد خون روی زمین را چنگ زد و بوسید.
بازهم حس مادرانهاش درست حدس زده بود، علیاصغرش دیگر بیتابی نمیکرد، غنچهی پرپرِ رباب دیگر...
تشنه نبود!💔
{تقدیم به غنچهی پرپر دشت کربلا، حضرت علی اصغر (ع)}❤️🩹
#هفتم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• دل است و رویاهایش!🌱
• گاه خندان است و گاه خون میگریَد اما...
• اما خوب میداند،
• برای پستی و بلندیهایش، جز «آغوش حُســـــین(ع)» مأوایی نیست!❤️🩹
• هیچ مأوایی....
#مجمع_آل_یس
#پناه
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
📌ارباً اربا
حسین(ع) نگاهی به آسمان شب انداخت و زیرلب شکر خدایش را به جا آورد. از دور علیاکبرش را دید که از خیمه بیرون آمده و قدم میزد. دردل قربان صدقه قدوقامتش رفت اما همینکه خواست به سمتش برود ناگهان در درونش چیزی فروریخت و اورا از حرکت بازداشت...
حسین بالای سر علی رسید و روی زمین افتاد، خبری از قدوقامت بلندِ جوانش نبود. از سروِرشیدش تلی از خاک و خون مانده بود، انگار که بند تسبیحی را بریده بودند و دانه به دانه مهرههایش را آواره دشت کرده بودند!💔
حسین صورت به صورت ازهم پاشیده علی گذاشت:«بلندشو بالابلندِ بابا! به رسم ادب بلندشو...جوان که جلوی ریش سپید پدر نقش زمین نمیشود!»
علی عاجز بود و درمانده، سرسفره باباحسین بیحرمتی نیاموخته بود اما اینبار اعضای از هم فروریختهاش از ادای ادب شرمندهاش کرده بودند.
چشمان علی به سختی گریست و حسین نیز به هقهق افتاد، با دستانی لرزان مهرههای تسبیح عمرش را جمع کرد و روی عبایش چید.
از دور دست ها...
خواهری با دیدگان بارانی، لحظه به لحظه فروپاشیدن برادر را نظاره میکرد!
{تقدیم به جوان رشید بنیهاشم، حضرت علیاکبر(ع)}❤️🩹
#هشتم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| فقط عباس(ع)، کفیـــــــل است دلهای شکسته را...❤️🩹🌱
• فرارسیدن تاسوعای حسینی تسلیت باد🖤
#تاسوعای_حسینی
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
📌علمـْـــــدار
مشتی برآب زد، خنکای آب را که حس کرد تشنگی اش چندبرابر شد. مشت پراز آبش را تا نزدیکی لبانش بالا آورد اما...
انعکاس تصویر چهرهاش در تلاطم آب اورا به یاد مولایش انداخت، با تصور تشنگی و بیقراری کودکانی که چشم انتظار سقایشان بودند مشت آبش را به دامان پرخروش فرات برگرداند.
مشک را از آب پرکرد و بی درنگ به دل دشمن زد.
حبّ مولایش فراتر از حبّ دستهایش بود. چشمهایش فدا شدند تا نشان بدهد نگاه پاکش را جز برای حسینش فدا نخواهد کرد،اما...
مشکش که تیر خورد، قلبش تیرکشید!
آن مشک مایهی امید عباس(ع) بود و حالا امیدش را نقش برزمین میدید...❤️🩹
علمدار روی زمین افتاده بود، علمش قدمی آنطرفتر، مشکاش نیز هم...
حسین سرعباس را به زانو کشید و قطرات اشکش محاسن برادرش را سیراب کردند.
عباس اما...
دگر دستی نداشت که غباراشک از روی برادر پاککند. صدای حسین لرزید:
«کاشفالکرب حسین، صدایم بزن برادر!»
لبهای خشکیده عباس تکان خوردند اما قبل اینکه صدایش به گوش حسین برسد، عطری درفضا پیچید و نگاه عباس به چادر خاکی بانویی قد خمیده که دست به پهلو گرفته بود، گره خورد!
اشکهایش لغزیدند و خاک پای مادر شدند. حالا دگر او پسرِ زهرا بود وحسین برادرش!🕊
{تقدیم به سقای آب و ادب، حضرت اباالفضل العباس(ع)}❤️🩹🌱
#نهم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
«در پای دوست هر چه کنی، مختصر بوَد..»🌱 روز تاسوعا بود و طبق روال مجالس روضه و هیئت در کوچه پس کوچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫هرگز نمیمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما…
• اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید!
اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند🤍
• خودتان را برای ظهور امام زمان (روحی لک الفدا) و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است✌️
• همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به خیر ختم می شود…🌱
{فرارهایی ازمتن وصیتنامه شهید❣}
#درمسیرستارهها✨
#مجمع_آل_یس
#علوم_پزشکی_قم
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
| اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یامَولاٰیَ یابَقیَّةَ اللّٰه | ✋
• به دنبال چه میگــردی؟
• مرهـــــم دلتنگیها و بانیِ آسایش نگاهت...اینجاست!
• درست درهمین حوالی...در میانهی قلبت❤️
#جمعه_های_دلتنگی
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
| عشق ِ«حسین» اعتبارِ سرمایه ی ماست!❤️✨
• جمعآوری نذورات نقـــدی جهت برگزاری مراسم شهادت کریم اهلبیت(ع) و رقیه خاتون(س)؛ به نیّت زنده نگه داشتن مکتبِ اباعبدالله💚
«
6037998115051665» مهدی محمدی جعفری (شماره کارت قابل کپی میباشد) • [لازم به ذکر است که باقیمانده نذورات جمع آوری شده صرف امور تبلیغی، تبیینی و برگزاری مجالس مجمع آل یاسین خواهد شد]🌻 #جمعآوری_نذورات #مجمع_آل_یس #علوم_پزشکی_قم -𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴ «❁ @mmuq98
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
| عشق ِ«حسین» اعتبارِ سرمایه ی ماست!❤️✨ • جمعآوری نذورات نقـــدی جهت برگزاری مراسم شهادت کریم اهل
4_5836681858854687809_AudioInfo__18.14.09_24.07.2024.mp3
10.31M
سلام و احترام
▪️امشب یا فردا شب، سالگرد شهادت حضرت بیبی شریفه خاتون هست
▪️انشاله با توسل به نازدانه امام حسن علیه السلام حاجت روابشید....
🥀امیدواریم با کمک به مجلس پدر این بزرگوار گره همه باز بشه...
#شریفه_خاتون
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫قطعاً شهادت، گل رُز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود،آرزوی شهادت را مشاهده میکنیم.
به جوانان توصیه می کنم که نماز خود را در اول وقت بخوانید. قرآن بخوانید؛ زیرا که بسیار مهم است؛ قرآن بخوانید و مواظب نماز و دین خود باشید. محرّم و عاشورا را زنده نگه دارید؛ که بسیار مهم است حتّی شده روزی یک بار.
گوشه ای از وصیتنامه شهید مقاومت احمد محمد مشلب🕊🌱
#درمسیرستارهها✨
#مجمع_آل_یس
#علوم_پزشکی_قم
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
| اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان |✋
• نگاهَـــت بارانی میشود🌧
• و دستهایت به آسمان رو میاندازند تا فرجش را طلب کنند.
• «او»هـــم دعایت میکند!
• مثل همیشه، هرلحظه و هرجاکه هست...💚
#جمعه_های_دلتنگی
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98
مجمع آل یس دانشگاه علوم پزشکی قم
| عشق ِ«حسین» اعتبارِ سرمایه ی ماست!❤️✨ • جمعآوری نذورات نقـــدی جهت برگزاری مراسم شهادت کریم اهل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_ویژه_تماشا👀
| امام باقـــ(ع)ــــر: فرمودند: خدا ببخشد بندهای را که نام مارا زنده بدارد... |🌿
• جمعآوری نذورات نقـــدی جهت برگزاری مراسم شهادت کریم اهلبیت(ع) و رقیه خاتون(س)؛ به نیّت زنده نگه داشتن مکتبِ اباعبدالله💚
«
6037998115051665» مهدی محمدی جعفری (شماره کارت قابل کپی میباشد) • [لازم به ذکر است که باقیمانده نذورات جمع آوری شده صرف امور تبلیغی، تبیینی و برگزاری مجالس مجمع آل یاسین خواهد شد]🌻 #جمعآوری_نذورات #مجمع_آل_یس #علوم_پزشکی_قم -𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴ «❁ @mmuq98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| راز آغوش...🫂🥲
| ختم به خیر میشود عاقبت تمامِ خیــــــــــرانه زیستنها🍃
• شهادت سردار سرافراز جبهه مقاومت، جناب آقای دکتر اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی مقاومت اسلامی حماس را خدمت صاحب الزمان(ارواحنا له الفدا)، رهبر انقلاب و امت شهید پرور مقاومت تبریک و تسلیت عرض میکنیم🖤
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁ @mmuq98