eitaa logo
مُنتظِر🇵🇸🇮🇷
114 دنبال‌کننده
433 عکس
297 ویدیو
9 فایل
-بیت الزهرا به امید اینکه قدمی باشه برای ظهور آقا♡ کپی به شرط دعا برای فرج حلال
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴 🔰 می گویند: امام کاظم علیه السلام، در جایی به نام «مطامیر» زندانی بودند.. جایی ۳۰ متر زیرِ زمین، که انتهایش تنگنایی بود که نه امکان خوابیدن بودن و نه ایستادن، یعنی  جز نیمه ایستادن ممکنه نبود... و غل و زنجیرهایی سنگین به دست و پا داشتند... ۷ سال تمام... تصورش هم دردناک است.. 🔸 امام می‌فرمایند من بین تحمل این زندان و رنج شیعیانم مخیر شدم... و این زندان را انتخاب کردم... و بواسطه تحمل این رنج، خدا رنج ها و سختی های شیعیانم را کم کرد... 🍃🍃🍃🍃🍃 تلگرام / doonyaa_man
حالا چهل ساله شده. صورتی استخوانی و کشیده، با ریش‌های جوگندمی و پرپشت و موهای بلند روغن‌زده شلال‌شده بر روی شانه‌هایش. با دندان‌هایی سپید و درخشان. با عبای یشمی‌رنگ یمانی و بوی عطر معتدل شامی که خدیجه به کاروان‌سالار خود سپرده که از سفر تجاری‌اش بیاورد. عاقله‌مردی پخته و در طلیعه‌ی کمال چهل‌سالگی. با همین هیئت، لقمه‌‌های دست‌پخت خدیجه و چندخرما را در کیسه‌ای نهاده و به کوه نور رفته بود. خدیجه پشت سرش آب ریخته و اسپند دود کرده بود. زیر لب تصدقش رفته بود که فدای محمد ملیح قریشی‌ام بشوم. جانش می‌رفت برای شوهرش. خدا می‌داند که تحمل فراق‌های چند روزه‌ی محمد برای اعتکاف در حرا چقدر برایش دشوار بود و خدا می‌داند که برای رضایت‌ و آرامش او، هیچ‌گاه لب به کلمه‌ای گلایه باز نکرده بود تا فکر شوهرش در گوشه‌ی غار نگران او نشود. این‌بار اما زود بازگشت. زودتر از همیشه. بانو در را باز کرد. انگار سرتاپایش را آب یخ ریختند. محمد، ضعیف و زرد و نحیف با موهای به‌هم‌ریخته، لرزان مثل شاخه‌ی نخل دست در شانه‌‌ی علی انداخته و دندان‌هایش به هم میخورد. علی گفت «لطفا لحافی برای رسول‌اللّه بیاور که از لرزش و عرق‌سرد در امان بماند» خدیجه دوید. راستی رسول‌اللّه؟ چرا علی راجع به محمدم اینطور گفت؟ چند لحاف روی شوهرش کشید. جان به لب شدم علی. عزیزکم را چه شده؟ ساعتی پیش صدای سنگین و مهیبی در غار شنیدیم که پسرعمو را مژده‌ی پیغامبری داد و فرمود که منطقه رسالتت برخلاف پیامبران پیشین، تمام جهان است و تمام تاریخ. و تو، هنوز به خانه نرسیده، ایمان آوردی علی؟ هوم. و خود به جانشینی او برگزیده شدم. خدیجه شربت عسل را هم‌زد؛ لحظه‌ای فکر کرد و گفت بفرمایید یا رسول‌اللّه! و محمد هنوز که لب به دعوت نگشوده! صدای خوف‌انگیز وحی باز در محیط پیچید: « ای لحاف‌برسرکشیده؛ برخیز و انذار کن» -عجم علوی
سید روح‌الله فرزند سید روح‌الله.. به بهانه‌ی سالروز تولد شهید عزیز، سهم شما به نیت فرج مولا سه صلوات 💚🌿
۲۲ بهمن سالروز شهادت ابراهیم هادی؛ شادی روحش نذر فرج صلوات💚🌿 - همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد و گفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم! -
صبح بود و فاطمه‌سلام‌الله‌علیها نان پخته بود، و همینطور که سفره را پهن میکرد برای بچه ها شعر میخواند. _ شبیه پدرتان باشید. _ از حق حمایت کنید. _ خدایی را عبادت کنید که به شما نعمات زیادی داده است. _آدم کینه‌ای را برای دوستی انتخاب نکنید. و بعد فرمود: پسرم حسن؛ مثل پدرت علی باش؛ بند ظلم را از حق بر کن. بعد فرمود: اما ؛ تو هیچ به پدرت نرفته‌ای! شبیه پدر من هستی. امیرالمومنین‌علیه‌السلام می‌شنید، و می‌خندید. | مناقب آل‌ابی‌طالب،ج۳،ص۳۸۹ -علویات
39.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیرالمومنین علیه‌السلام چه کسی رو دعا میکنه؟