eitaa logo
کانال معالج ✓♡ محصولات اسلامی کانال پیج از ایتا خرید طب سنتی و در گیاهی 👇lهمین حالا🟢تأیید ویژه🔴l
8.3هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2هزار ویدیو
7 فایل
✓هو الحکیم ✓ کانال « آموزشی فروشگاهی / پیشنهاد برای همه » ✓ ادمین @fara20 ☆ توضیحات بیشتر در هر کانال سنجاق شده + سایر کانالهای اختصاصی @mehrdin ‌ ‌ ‌ ▪️‌تیم مهردین _ mehrdin ▪️‌زمان تاسیس کانال: ۱۲ فروردین ۱۳۹۷ ‌▪️مدیریت: مهرداد دین محمدی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸❄🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸❄🌸 🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸 🌸❄🌸 ❄🌸 🌸 ♡... .قدم.میزند♥️👣 #𝒑𝒂𝒓𝒕_234 میخندم - نخیرم. برو سر لوازمت بچه! رعنا میخندد و پیش بچه ها میرود. مشغول نقاشی کشیدن هستند و از معلمشان میگویند که قرار است از فردا بیاید و با آنها کار کند. از مدرسه ی جدیدشان میگویند و حیاط بزرگ و دلبازش. از مدیر مهربانشان و حتی نازنین با ذوق از درختان ح یاط مدرسه هم تعریف میکند. با دقت به حرف هایشان گوش میدهم. تو ی افکارم غوطه ور هستم که زنگ صدای گوشی ام بلند میشود. بلند م یشوم و گوشی را از تو ی کیفم برمیدارم. شماره ناشناس است اما جواب م یدهم. - سرکار خانم مشرف؟ سالم خوب هست ین؟ - سالم ممنون. نشناختمتون! مرد کمی مکث میکند و بعد میگو ید - بنده شریفی هستم وکیل جناب آقای حسین ی! تماس گرفتم که اگر امکانش بود با همدیگه مالقاتی داشته باشیم! - عذر میخوام ولی من باز هم شمارو نشناختم! - با یکد یگر مالقات داشته باشیم مفصل براتون تعریف میکنم! - باید به همسرم اطلاع بدم. بعد به حضورتون میرسم! - ایرادی نداره! فقط حتما به من خبر بدید که زمان و لوکیشن قرار رو براتون ارسال کنم! ‍
🌸❄🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸❄🌸 🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸 🌸❄🌸 ❄🌸 🌸 ♡... .قدم.میزند♥️👣 #𝒑𝒂𝒓𝒕_235 تماس را قطع میکنم و خیره به گوشه ی اتاق میمانم! به آرمین بگو یم یعنی کجا میروم! اصال این مرد که بود که به من زنگ زد! مرا از کجا م یشناخت! اگر نقشه ی بدی داشت قطعا در مقابل حرف من که گفتم به همسرم بگویم واکنش بدی نشان می داد! اینطور موقع ها همیشه به اولی ن کسی که پناه میبردم، پروا بود! همیشه کمکم میکرد و راه حل های خوبی داشت. از اتاق ب یرون میروم و همچنان که تو ی سالن بالا قدم م یزنم به پروا زنگ میزنم! طول میکشد تا جواب بدهد و این یعنی شرکت است و تا موقعی تی برای جواب دادن پیدا کند طول کشیده است. کل ماجرا را برا یش تعر یف م یکنم. کم ی مکث میکند و بعد جوابم را میدهد - خب! وقتی گفتی به همسرم بگو و اون واکنشی نشون نداده، یعنی اینکه مشکل خاصی قرار ن یست پیش بیاد د یگه! - به نظرت به آرمین بگم؟ - به نظرم برو ببین چخبره! اصال یارو کیه وکیل کی هست. حرفش چ یه؟ همه ی اینا باید بررسی شه به نظرم بعد بهش بگی. شاید اصال ن یازی نباشه و یارو اشتباه زده باشه. - اون اسم و شمارمو میدونست، چیو اشتباه اخه پروا! - اسم و شماره االن چیز عج یبی نیست. پی دا کردنش خ یلی آسونه. به نظرم خودت اوکی بده برو . دیدی قرار و جای ناجوری گذاشت قبول نکن. خودتو جاشو تغییر بده. - تو نمیتون ی باهام بی ایی؟ - عشقم اگه میخواستیم دوتایی بریم همون میگفتم با آرم ین بری! میگم خودت برو که این داستانا نباشه دیگه! راحت ریلکس برو جلو ببین چخبره! ‍
✅اگر صورت لاغر و کشیده‌ای دارید، به جای جمع کردن کامل مو، از دو طرف آن را باز بگذارید. موی باز مدل‌دار و چتری می‌تواند به همراه استفاده از لوازم آرایش شیک و ماندگاری مانند پنکیک‌های با دوام یا خط چشم مایع این لی، یک ظاهر شیک و به یاد ماندنی تا پایان مهمانی از شما بسازد.
🌸❄🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸❄🌸 🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸 🌸❄🌸 ❄🌸 🌸 ♡... .قدم.میزند♥️👣 #𝒑𝒂𝒓𝒕_236 - میترسم اتفاقی بیفته بعدش نتونم توضیحی بدم! - چه اتفاقی آخه دختر! این شماره ی رندی که تو گفتی راحت پول یه پراید روشه، بهش پیام بده ببی ن کجا قرار م یذاره حتما بهم خبر بده! خداحافظی میکنم و تلفن را قطع میکنم. کاش ذره ای از جرعت و شهامت پروا را من داشتم انوقت خیلی راحت به سراغ این قرار میرفتم و هیچ هراسی هم نداشتم. شماره اش را سیو میکنم و تو ی واتس اپ برایش پیام ارسال میکنم در کمال تعجب خیلی زود جوابم را می دهد پیام اولش زمان قرار است که فردا ساعت 6 عصر را نوشته است و پیام دوم لوکیشن رستورانی است در یکی از خیابان های بالا شهر که پروا زیاد از آن تعریف می کرد. هیچ چیز مشکوکی نبود. به پروا پیام میدهم و مینویسم که چه زمانی و کجا قرار گذاشته است جواب می دهد و میگوید همه چیز عادی است و بدون اینکه بترسم فردا به سر قرار بروم. گوشی را میبندم و رو ی میز میگذارم. مغزم پر از سوال شده است و نمی دانم کدام را جواب بدهم! تا عصر آنجا میمانم و عصر به خانه برم یگردم. تا آرمین سر برسد برایش شام میگذارم و حمام میروم و لباس می پوشم. میز زیبا یی هم میچینم و همه چیز را تکمیل میکنم. خیلی زود سر میرسد. - چه کردی باز! صدا یش از راهرو به گوش میرسد و خیلی طول نمیکشد که خودش را هم میتوانم ببینم. نگاه سر تا پا یی به من می اندازد و ابرو باال می اندازد. - قصد کشت مارو داری خانم؟
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔝🎥 دیزاین زیبای ناخن 💅💝 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍
🌸❄🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸❄🌸 🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸 🌸❄🌸 ❄🌸 🌸 ♡... .قدم.میزند♥️👣 #𝒑𝒂𝒓𝒕_237 لبخندی میزنم و جوابش را می دهم - دور از جون! جلو می اید و همزمان نگاهی به میز می اندازد - بله خب! بو ی غذا و زلف پیچ پیچ ی یار و این سرخاب سفیداب ها، یه جام شراب ناب آغشته به زهر هم میدادی دستم راحت تر منو میکشتی. لبخندی میزنم. دستم را رو ی دو طرف یقه ی کتش قرار میدهم و میگویم - کتتو در ب یار ببرم آویز کنم. خودتم بیا شام بخوریم. - شما زحمت نکش. الانم یرسم خدمتتون! از کنارم رد میشود و به اتاق میرود تا لباس هایش را عوض کند. من هم از نبودنش استفاده میکنم و شام را رو ی میز میچینم و منتظرش میمانم...
🌸❄🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸❄🌸 🌸❄🌸❄🌸 ❄🌸❄🌸 🌸❄🌸 ❄🌸 🌸 ♡... .قدم.میزند♥️👣 #𝒑𝒂𝒓𝒕_238 می آید و مینشیند. کنار دستش مینشینم میخواهم برایش غذا بریزم که اجازه نمیدهد و اول بشقاب مرا پر میکند و بعد به سراغ بشقاب خودش میرود. کمی از خورشت فسنجان را تو ی بشقابش میریزد - خب چخبر؟ رفتی امروز پیش بچه ها؟ - آره. کارای مدرسشون ردیف شده. لوازم رو تو خریده بودی؟ - من که نه. به بچه ها گفته بودم ردیف کنن بفرستن. نه خودم نبرده بودم براشون. - به هر حال تو پولشو دادی؟ نگاهم میکند و محکم م یگو ید - صد بار بهت گفتم تو این زندگی من و تو نداری م! اونا هم مثل خواهرای منن! آدم واسه خواهرش خرج نمیکنه؟ خم میشود و ظرف سالاد را برمیدارد و مقابلش میگذارد. مشغول خوردن غذایم میشود و او با اشتها، از تمام خوراکی های رو ی میز میخورد. سیر که میشود کنار میکشد و میگوید ‍