📲 #استوری (سری 8) 🏴 #ایام_فاطمیه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. •💛🕊• 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈

ایستاده یه‌ تنه از حق دم بزنه آخر سر ناله‌ی مظلوم ریشه‌ی ظالم رو میزنه #حسین_طاهری🎙 #ایام_فاطمیه🏴 •💛🕊• 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈

🔺️ مدارس نوبت بعد از ظهر پنج شهرستان خوزستان غیرحضوری شد 🔸بر اساس اعلام اداره کل آموزش و پرورش خوزستان ، با تصمیم کارگروه اضطرار آلودگی هوای استان به علت تشدید آلاینده‌های صنعتی مدارس شهرستان‌های اهواز، باوی، حمیدیه، کارون و ماهشهر در نوبت بعداز ظهر روز شنبه ۲۶ آبان ماه جاری به صورت غیر حضوری انجام می‌شود. •💛🕊• 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈

‌ باز دارد می رود چاهی بَنا سازَد علی (ع) مَرد وقتی گریه دارد زود خلوت میکند💔

#قسمت_سوم #زمان_مشروط 🕰 دو هفته بعد... شرایط تغییر بدتر شده بود وضعیت قحطی به اوج خودش رسیده بود ،مردم مانند دیگ در حال انفجار بودند . روحانیون اوضاع را به دست گرفته بودند یکی از روحانیون ،پدر من بود آقا سید مرتضی که مردم محلی به او آسد مرتضی می‌گفتند شروع به بسط نشینی نزدیک دربار کردند هوای سرد آذر ماه لرزه‌ای بر بدنم انداخته بود حیات خانه ما پر از برگ‌های نارنجی🍂 زرد پاییزی شده بود ،کم کم داشتیم به زمستان ❄️نزدیک می‌شدیم زمستانی که خبر از اتفاق‌های بدی می‌داد ،مردم بی‌خانمان در این هوای سرد چه بلایی بر سرشان می‌آمد ،در این فکر و خیال ها که صدای مادرم رو از اتاق شنیدم به سمت آنجا رفتم بله مادر جان فخرالسادات برو مسجد و به حاج آقا طباطبایی بگو از پدرت خبر دارد یا نه؟! بدجور دلم شور می‌زند چادرم را سرم کردم زیر لب زمزمه می‌کردم خدایا رحم کن به کسی که جز تو رحم کنند ای ندارد ، نکند بلایی سر آقا جان آمده باشد در خانه را که باز کردم پدر با عبای خاکی رنگش روبروی خود دیدم اتفاقی افتاده دخترم؟! راستش مادر نگران شما بود ، گفت بروم سراغ شما را از حاج آقا طباطبایی بگیرم بیا تو عزیزم ، بیا اوضاع مناسب نیست هر دو وارد خانه شدیم مادرم تا چشمش به پدر افتاد با صدای بلند گفت خدا را شک آمدی🥰 پدر عبای خودش را روی طاقچه حیاط کنار گلدان شمعدانی قرار داد، بعد کنار حوض رفت و وضو گرفت . مادر چی شده مبارزه به کجا رسید؟! پدر زیر لب زمزمه کرد خدا می‌داند شرایط چطور شد! نویسنده :تمنا☘💔

#قسمت_سوم #زمان_مشروط 🕰 دو هفته بعد... شرایط تغییر بدتر شده بود وضعیت قحطی به اوج خودش رسیده بود ،مردم مانند دیگ در حال انفجار بودند . روحانیون اوضاع را به دست گرفته بودند یکی از روحانیون ،پدر من بود آقا سید مرتضی که مردم محلی به او آسد مرتضی می‌گفتند شروع به بسط نشینی نزدیک دربار کردند هوای سرد آذر ماه لرزه‌ای بر بدنم انداخته بود حیات خانه ما پر از برگ‌های نارنجی🍂 زرد پاییزی شده بود ،کم کم داشتیم به زمستان ❄️نزدیک می‌شدیم زمستانی که خبر از اتفاق‌های بدی می‌داد ،مردم بی‌خانمان در این هوای سرد چه بلایی بر سرشان می‌آمد ،در این فکر و خیال ها که صدای مادرم رو از اتاق شنیدم به سمت آنجا رفتم بله مادر جان فخرالسادات برو مسجد و به حاج آقا طباطبایی بگو از پدرت خبر دارد یا نه؟! بدجور دلم شور می‌زند چادرم را سرم کردم زیر لب زمزمه می‌کردم خدایا رحم کن به کسی که جز تو رحم کنند ای ندارد ، نکند بلایی سر آقا جان آمده باشد در خانه را که باز کردم پدر با عبای خاکی رنگش روبروی خود دیدم اتفاقی افتاده دخترم؟! راستش مادر نگران شما بود ، گفت بروم سراغ شما را از حاج آقا طباطبایی بگیرم بیا تو عزیزم ، بیا اوضاع مناسب نیست هر دو وارد خانه شدیم مادرم تا چشمش به پدر افتاد با صدای بلند گفت خدا را شکر آمدی🥰 پدر عبای خودش را روی طاقچه حیاط کنار گلدان شمعدانی قرار داد، بعد کنار حوض رفت و وضو گرفت . مادر چی شده مبارزه به کجا رسید؟! پدر زیر لب زمزمه کرد خدا می‌داند شرایط چطور شد! نویسنده :تمنا☘💔

و سلام بر او که می گفت: این انقلاب، آن قدر تلاطم و سختی دارد که یک روزی شهدا آرزو می کنند زنده شوند و برای دفاع از این انقلاب دوباره شهید شوند... #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی •💛🕊• 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈