#خاطره 📌 وزارت تربیت و نگهداری معلم از یکی از مسئولان گزارشی رسیده بود. رجایی زیر نکات مهم را خط کشیده بود و در آخر گزارش جمله ای نوشته بود. جمله این است : به ایشان تلفن کنید و بگوئید فلانی گفت: مکتب، در هر کاری اهمیت دارد و در آموزش و پرورش از هرکاری بیشتر اهمیت دارد. از خط مکتب خارج نشود. روزی می گفت : وزارت آموزش و پرورش یعنی وزارت تربیت و نگهداری معلم. معلم که نداشته باشی همه کارها خراب است. و کمتر مرکز تربیت معلمی است در ایران که رجایی شخصا به آن سرنزده باشد. کتاب یادواره شهید رجایی ص ۱۷۳ 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

‌ مردی همچون رجایی‌ام آرزوست!😢

حزب الله آنهایی هستند که گمنام، بی‌توقع، بی ادعا هم در میان نبرد حاضرند و جان خودشان را تقدیم میکنند و هم در کارخانه تا پاسی از شب گذشته تلاش میکنند و در پشت میز آنقدر کار میکنند که ساعت به آنها سرزنش کند. #جمله_سنگین 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

#معلمی_به_سبک_شهدا شماره ۱۹ 📌 خرید میوه! یکی از دوستان میگفت: در دبیرستان میرداماد چون نزدیک میدان میوه بود و عده‌ای از شاگردان پدرانشان میوه فروش بودند، گاهی برای ما میوه میآوردند. البته به نرخ ارزانتر از میوه فروشیها و همیشه ما به ایشان اصرار میکردیم که میوه ببرند ولی ایشان هیچوقت اینکار را نکردند و ما پیش خودمان فکر میکردیم که ایشان شاید خودشان میوه میخرند اما بعدا فهمیدیم که ایشان اصلا در خانه از میوه به آن معنی که ما تصور میکردیم مصرف نمی کردند. یادواره شهید رجایی ص ۱۴۸ 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

#معلمی_به_سبک_شهدا شماره ۲۰ 📌 نیروی انسانی! زمانی که بنی صدر با نخست وزیری رجایی مخالفت میکرد به دکتر بهشتی گفتم شما چه اصراری روی رجایی دارید؟ دکتر دفترچه ای را نشانم داد که مشخصات افراد زیادی در آن نوشته شده بود. میگفت هر شخصیتی از دانشجو گرفته تا معلم و استاد دانشگاه که پیش من بیاید با او در منزل جلسه میگذارم و بعد از آشنایی با سوابقش سؤالاتی را میدهم تا یک هفته روی آن فکر کند و درباره آنها با هم صحبت کنیم. همه نتایج را در این دفترچه مینویسم. الان هم براساس تحقیقاتم ۱۰-۱۵ نفر را دارم که میتوانم برای پست نخست وزیری معرفی کنم ولی دلیلی نمی بینم که از آقای رجایی صرفنظر کنیم چون میدانیم چرا بنی صدر با او مخالفت میکند. بعدها فهمیدم که در همان دفترچه اسامی دانش آموزان ۳۰ سال پیش دین و دانش را هم با مشخصات فکری و کاری نوشته است. شهید بهشتی ( نوشته فرشته مرادی) ص ۲۰ 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

دوستان تولیدمحتوا از ماست... انتشارش با شماست... تیر از ما، شلیک از شما☺️

#معلمی_به_سبک_شهدا شماره ۲۱ 📌 آخوند آمد! آخوند آمد! بلند شده بودند دسته جمعی شروع کرده بودند به کف زدن «آخوند آمد»، «آخوند آمد»... ..... وقتی ایشان را آوردند تهران اول بار حکم دادند بهشان که در یک دبیرستان دخترانه ایشان بروند تدریس کنند و هدف هم این بود که در آن دبیرستان دخترانه اذیت میشوند دخترها متلک می گویند. خوب آن موقع وضع لباس دخترها بسیار بد بود و ایشان هم معمم بودند، یک روحانی؛ ولی خدای متعال زیبایی هایی به ایشان داده بود قیافه و هیکل ایشان چنان جذاب بود و جاذبه داشت که با هر کسی که روبه رو میشد او مجذوب آن وقار و هیبت و عظمت ایشان میشد. خوب ایشان را گذاشتند دبیرستان دخترانه وقتی ایشان وارد دبیرستان میشود دخترها میبینند که حالا بهشان گفته بودند که دبیری مثلاً فردا برایشان میآید خوب اینها هم خیلی عادی تلقی کرده بودند که خوب دبیر فردا می آید ولی یک مرتبه دیده بودند که یک آخوند دارد میآید بلند شده بودند دسته جمعی شروع کرده بودند به کف زدن «آخوند آمد»، «آخوند آمد». حالا دبیرستان هم دبیرستان در تهران؛ از آن دبیرستان ها نبوده که مثلاً دخترهای بازاریهای تهران باشند. دخترها، غالباً دخترهای وابستگان به دربار بودند. اینها کف می زنند، می خندند، می خوانند مسخره می کنند. ایشان با کمال وقار و آرامش و طمأنینه میآیند کارشان را شروع می کنند. هفته سوم از طریق خانواده ی دخترها به ساواک اخطار داده می شود که ایشان تمام دخترها را جذب کرده است و خطری است. احتمال اینکه این دخترها عامل فتاوای خمینی بشوند آن زمان به امام «حاج آقا» می گفتیم اما آنها «خمینی» می گفتند همین طور میگفتند «خمینی» به صورت اهانت آمیز... آنها گفته بودند که چیزی نمانده که دخترهای این دبیرستان تمامشان عوامل پخش کننده ی اطلاعیه های خمینی باشند. بنابراین از آنجا برشان داشتند. البته درحالی ایشان را برداشتند که دخترها آن روز سر و صدا کردند گریه کردند که چرا دبیرمان را میبرید. ایشان را بردند در یک دبیرستان دخترانه که اکثریت آنان مسیحی بودند.... به این عنوان که اذیت میشود ولی بعد از مدتی متوجه میشوند که اکثریت این دخترها مجذوب روش اخلاقی و علمی ایشان شدند و لذا اندکی بعد ایشان را به مدرسه دیگری منتقل کردند تا اینکه ایشان را از تدریس در مراکز علمی و فرهنگی آموزش و پرورش ممنوع کردند. تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات شهید بهشتی ص ۷۹ 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

#معلمی_به_سبک_شهدا شماره ۲۲ 📌 واقعاً مثل یک زن گریه میکرد! مراسم خداحافظی ایشان از مدرسه ی دین و دانش که بسیار غم بار و حزن انگیز بود، به بیان یکی از دانش آموزان آن مدرسه، چنین توصیف شده است: ایشان که آمدند جلسه ای برگزار شد تمام با اشک و ناله و فریاد دانش آموزان و حتى معلمان مدرسه به شدت گریه میکردند. عجیب این بود که یکی از بچه های مدرسه که به شاه دوستی شهرت داشت و خانواده اش نیز چنین تفکراتی داشتند گرداننده ی برنامه تودیع شده بود و به شدت گریه می کرد. واقعاً مثل یک زن گریه میکرد. به خاطر علاقه ای که دانش آموزان به شهید بهشتی داشتند، شدیداً گریه می کردند. من به خاطر دارم که پا به پای ماها معلم‌ها چه گریه ی مفصلی کردند و ایشان هم به هر حال خیلی خودشان را کنترل کردند، ولی خوب معلوم بود که ته آن صدایشان یک کمی لرزان بود؛ سعی کردند که به ما دلداری بدهند... تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات شهید بهشتی ص ۸۹ 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

‌ به یاد دارم معلمی را که دانش آموزان برای عوض کردنش جلو درب مدیریت مدرسه به نشانه اعتراض تجمع کرده بودند... ما چگونه هستیم؟!😢

#معلمی_به_سبک_شهدا شماره ۲۳ 📌 غرورشکن! شهید مصطفی چمران ماهی یکبار بچه های مدرسه جبل عامل را جمع می کرد می رفتند و زباله های شهر را جمع آوری می‌کردند. می گفت با این کار هم شهر تمیز می شه هم غرور بچه ها می ریزه * بعضی شب ها که کارش کمتر بود، می رفت به بچه ها سر بزند. معمولا چند دقيقه می نشست، از درس ها می پرسيد و بعضی وقت ها با هم چيزی می خوردند. همه شان فکر می کردند بچه ی دکترند. هر چهارصدو پنجاه تايشان. 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

#معلمی_به_سبک_شهدا شماره ۲۴ 📌 خدا که می‌بیند! خاطره همسر شهید مصطفی چمران از وی: یادم هست اولین عید بعد از ازدواج‌مان – که لبنانی‌ها رسم دارند دور هم جمع می‌شوند – مصطفی موسسه ماند، نیامد خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت «الان عید است. خیلی از بچه‌ها رفته‌اند پیش خانواده‌هاشان. این‌ها که رفته‌اند، وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد نفری که در مدرسه مانده‌اند، تعریف می‌کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌ها ناهار بخورم، سرگرم‌شان کنم که این‌ها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند.» گفتم «خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردید؟ نان و پنیر و چای خوردید.» گفت «این غذای مدرسه نیست.» گفتم «شما دیر آمدید. بچه‌ها نمی‌دیدند شما چی خورده‌اید.» اشکش جاری شد، گفت «خدا که می‌بیند.» 🔰 معلم تراز | جواد جوادی @moallem_taraz

امام على عليه السلام: فَسادُ الاَْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ وَ صَلاحُ الاَْخْلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ. وَ الْخَلْقُ اَشْكَالٌ، فَكُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه؛ معاشرت با نابخردان، اخلاق را فاسد و رقابت با خردمندان، اخلاق را اصلاح مى نمايد. و مردم متفاوتند، پس هر كس بر حسب ساختار و طينت خود عمل مى كند. #حدیث