در تهران، اول دیماهِ سال ۵۷،
فرزندی از خانواده ترک به دنیا آمد
که سالها بعد به قول رهبر معظم انقلاب یکی از «اولیای الهی» شد.
نامش را محرم گذاشتند.🍃
@moarefi_shohada
4⃣
زیبا زیست🌷 و زیبا از این دنیا رفت...🍃
محرم از همان بچگیاش در بسیج محل فعالیت مستمری داشت
و علاقه بسیاری برای رفتن به مناطق جنگی داشت.
محرم بزرگترین آرزویش بود که رخت نظام بپوشد و یک پاسدار باشد.😍
و به آرزویش هم رسید. در فتنه 88 نه به عنوان پاسدار بلکه یک بسیجی رو در روی فتنه گران با دوستانش ایستاده بودند.
شب تا صبح منزل نبودند یا اینکه نیمههای شب تا صبح به بیرون از منزل می رفتند.
محرم در یگان آموزش تخریب سپاه قدس مشغول به خدمت شد و در همین راه هم عاشقانه به هدف والایش رسید.🍂
محرم از فرماندهان توانمند بود که از اوایل جنگ سوریه مسئولیت آموزش رزمندگان مدافع ``سوری``را بر عهده داشت.
و در سازماندهی نیروهای مردمی برای انهدام نیروهای تکفیری داعشی نقش پر رنگی داشت و در سال 90
بر اثر انفجار به شهادت رسید.🥀
جزو اولین کسانی قرار می گیرد که برای دفاع از حرم بانوی کربلا جانفشانی کرد تا به خیل شهدای کربلا بپیوندد.🌺
5⃣
همسر شهید✨
محرم یک مربی تخریب همیشه گوش به فرمان فرمانده کل قوا بود،
تا اگر حکم جهاد صادر شد سریع حضور یابد و دین خود را ادا کند.🍁
حتی آن شب خواستگاری گفت احتمال دارد در این راه و این شغل به شهادت برسم.
انگار شب اول آشنایی حرف دلش را به من زد.
#صداقت_گفتار، #ایمان، #سادگی محرم باعث شد که من جواب مثبت را به او بدهم.🌾
آرمانهای محرم در زندگی مشترک آرزوهای من بود و دوست داشتم چنینی کسی به عنوان همسر و بعد همرزم، همراه چنین کسی باشم.
و بعدها که وارد زندگی شدیم همیشه
میگفتند:
«درست است که من به مأموریت میروم اما کار اصلی را تو انجام میدهی. تو با ماندن در خانه و مراقبت از بچه ها جهاد میکنی».🌸
محرم عاشق مجالس مذهبی بود. دهه اول محرم هر شب در هیئت بودند
6⃣
سال 84 شب شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
خداوند «فاطمه» را به ما عنایت کرد.🌸
از همان اول که ازدواج کردیم قرارمان بود که اگر خداوند به ما دختری عنایت کرد اسمش را فاطمه بگذاریم.
محرم بعد از به دنیا آمدن فاطمه انگار که حس پدرانه با گوشت و پوستش عجین شده باشد یک انسان دیگری شد. و عشق و علاقه فاطمه به پدرش و بالعکس زبانزد دوست و آشنا شده بود.
وقتی محرم به یک مأموریت میرفت، فاطمه مریض و حتی بستری در بیمارستان میشد، اما با همه عشقی که به فاطمه داشت دست از کارش نمی کشید و مأموریتش را به خوبی به پایان می رساند. 🍃
روزهایی که مأموریت نبود و سرکارش بود روزی چندین مرتبه زنگ می زد و حال فاطمه را میپرسید
و همیشه به من میگفت من عاشق فاطمه هستم ❤️
و گاهی حتی گریه هم می کرد و میگفت پدر به دخترش خیلی وابسته است، اما هیچ کدام از این وابستگیها و عشقهای دنیایی مانع اهداف محرم نشد•••🍂
و سال 89 خداوند محمدحسین را به ما هدیه داد.
@moarefi_shohada
7⃣
موقع اعزام چیزی گفتند که در ذهنم برای همیشه حک شد
و همیشه در خاطرم می ماند. گفت:
«هرکجا ظلمی باشد وظیفه ماست که حضور داشته باشیم».🍃
او بحث دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (علیها السلام) را مطرح کرد.
برای فاطمه از حضرت رقیه و حضرت زینب و واقعه کربلا میگفتند تا فاطمه بداند که اگر اتفاقی افتاد برای چه پدرش رفته است؟ کجا رفته و چرا رفته است؟ و آرمان اصلی پدرش در زندگی چه بوده؟
14 دی ماه سال 90 راهی سوریه شدند و دو هفته بعد هم به آرزوی دیرینه اش رسید...🥀
همان شب که محرم به شهادت رسید خودش به خواب فاطمه آمده بود و با فاطمه خداحافظی کرده بود و گفته بود من به شهادت رسیده ام...🍂
فاطمه وقتی خبر شهادت پدرش را شنید گفت من میدانستم خود بابا به من گفته بود و همین حرف های محرم به فاطمه آرامش داده است...🌷
8⃣
سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام
ای با غریب های جهان آشنا حسین
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
@moarefi_shohada🖤
آسان تر از آن نيست ولی ماه محرم
دشوارترين كار جهان خوردن آب است...
#صلی_الله_علیک_یا_عطشان
#در_عزای_حسین 🏴
@moarefi_shohada🖤