eitaa logo
شهدای مدافع حرم
911 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقا✋ علی عابدینی هستم😊 خوشحالم مهمون شما دوستان شهدایی شدم😍 @moarefi_shohada 🌴۴🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 پدر شهید علی عابدینی: شهید علی عابدینی در سحرگاه 25 مرداد 67 هجری شمسی در خانواده‌ای مذهبی و متدین در روستای فرم از توابع بخش مرکزی شهرستان فریدونکنار دیده به جهان گشود. مصادف شدن لحظه تولد آن شهید در فجر صادق و اذان صبح سبب شد تا مادربزرگ شهید او را صادقعلی نام نهد و چون مادر شهید در طول بارداری به اهل بیت(ع) توسل داشت به رویای صادق به او الهام می‌شود که نام علی را برای او انتخاب کند. بدین ترتیب در شناسنامه نام او را علی و در بین اقوام، بستگان و آشنائیان به صادق‌علی مشهور بود. 🌴۵🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 تحصیلات ابتدایی‌اش را در مدرسه شهید عباس‌زاده به اتمام رساند و براساس نذری که مادرش داشت او را نذر حضرت عباس(ع) کرده بودیم و از همان دوران کودکی و در ایام محرم برای او لباس سفید می پوشیدیم و با سربند یا زهرا(س) و یا زینب(س) در مراسم عزاداری امام حسین(ع) حاضر می‌شد و در بین عزاداران حسینی شیر پخش می‌کرد @moarefi_shohada 🌴۶🌴
#الگوی_زندگی همیشه از عمویش میپرسید؛دوست داشت بداند او چگونه زندگی کرده. اورا به عنوان یک شهید الگوی زندگی اش قرار داده بود. 🌹شهید علی اصغر عابدینی 🌹شهید علی عابدینی 🌴۷🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹خصوصیات اخلاقی شهید علی عابدینی اخلاق شهید علی عابدینی تاثیر گرفته از عموی شهیدش علی اصغر عابدینی بود. در بسیاری از موارد از خانواده در رابطه با اخلاق عمویش سئوال می پرسید و قبل از اینکه به سن بلوغ برسد به نیت عمویش نماز می‌خواند. بسیار آدم با روحیه‌ای بود و حتی وقتی که مجروح شده بود روحیه خود را از دست نداد به طوریکه حتی از گذاشتن آتل بر روی دستان خود ممانعت می‌کرد. @moarefi_shohada 🌴۸🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹مادر شهید 🌹وقتی علی پاسدار شد علی بچه با محبت و دلسوزی بود. درسش را بدون اذیت کردن ما تمام کرد و بعد از دیپلم سال 85 وارد سپاه پاسداران شد. در خانواده پاسدار زیاد داشتیم از جمله برادرهای من و علی به خوبی با این فضا آشنا بود خودم هم دوست داشتم پسرم سپاهی شود. او حین کار تحصیلات عالیه را هم شروع کرد و وارد دانشگاه شد.  🌴۹🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹همسر شهید 🌹وقتی رفت سوریه تازه فهمیدم کارش چیست وقتی علی آقا آمد خواستگاری و قرار شد با هم صحبت کنیم بیشتر حرفش کاری بود. گفت: من نظامی هستم و ممکنه مدت زیادی در مأموریت باشم. آن موقع جنگی نبود اما مخالفتی نکردم. پس از ازدواج مأموریت زیاد رفته بود اما وقتی رفت سوریه تازه فهمیدم کارش چیست. علی خیلی تو دار بود و حرفی نمی زد من هم چیزی نمی پرسیدم @moarefi_shohada 🌴۱۰🌴
معنی فاصله ها چیست برایم بنویس درداین واژه سرا چیست برایم بنویس تو تماشاگرمن بلکه نه این فاصله ای علت دوری ماچیست برایم بنویس همه جاغرق دعا میشوم ازآمدنت معنی اشک ودعاچیست برایم بنویس 🌴۱۱🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹گفتم شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود از اوضاع سوریه با خبر بودم اما نمی دانستم که می خواهد برود. علی عادت نداشت وقتی می خواهد جایی برود به من زود بگوید معمولا می گذاشت نزدیک رفتن خبر می داد. خیلی ناراحت بودم از رفتنش اما با خودم می گفتم شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود و وقتی اینها را به خودش هم گفتم خیلی خوشحال شد. دفعه اول که رفت زخمی شد، تا زمانی که برگشت تهران نمی دانستم. وقتی آمد خبر دادند رفتیم بیمارستان. حالش خوب بود. علی واقعا خیلی شجاع بود و تازه بعد از شهادتش دارم او را می شناسم. دفعه دوم که می خواست برود مخالفت کردم اما بعد دلم را گذاشتم پیش حضرت زینب(س) و گفتم برو. گفت: خیلی خوشحالم از اینکه تو به من روحیه می دهی و می گویی برو. همسر بعضی ها خبر نداشتند اما من می دانستم. قرار نبود همه را ببرند اما چون نیرو لازم شد کل گردان را بردند.  @moarefi_shohada 🌴۱۲🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹اگر شهید شوم تو چکار می کنی؟ یکبار گفت اگر من شهید شوم تو چکار می کنی؟ گفتم: خدا مواظب منه، تو نگران نباش. می گفت دلم می خواهد امیر محمد را طوری تربیت کنی که خدا دوست دارد. سه شنبه ساعت 12 شب زنگ زدم و نیم ساعتی حرف زدیم. صداش خیلی خسته بود. گفتم: چقدر صدایت خسته است. علی عادت نداشت از خستگی بگوید در همه این مدت زندگی یکبار نشنیدم بگوید خسته ام. این بار هم نگفت فقط وقتی من به رویش آوردم نگفت نه، فقط پرسید: واقعا اینقدر مشخص است؟ گفتم: مزاحمت نمی‌شم برو استراحت کن هر وقت تونستی تماس بگیر که دیگر نشد... علی در زندگی مشترکمان اخلاقش به گونه ای بود که یکبار هم داد نزد. هر چند من زیاد غر می‌زدم اما او فقط صبوری می‌کرد. 🌴۱۳🌴
این بیرق علمداره هنوز رو زمین نیفتاده #امیر_محمد_عابدینی تنها یادگار #شهید_علی_عابدینی اسلحه ام بردوش... بابایی راهت ادامه دارد ...😭 @moarefi_shohada 🌴۱۴🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹شهادت را می‌خواستم اما تیر خوردم علی صرفا برای شهادت به سوریه نرفته بود. دفعه اول که آمد گفت: من شهادت را از حضرت زینب(س) می خواستم اما تیر خوردم، دفعه دوم پرسیدم هنوز هم می خواهی شهید شوی؟ حرفی نزد. گفتم: شهید هم شوی من خوشحال می شم و بعد از شهادتش خوشحالم که کسی به خاطر مرگ طبیعی علی به من تسلیت نمی گوید و او طوری رفته که حالا همه به من تبریک می گویند. 🌴۱۵🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹پدر شهید در روز پنج شنبه مورخ ۱۳۹۵/۲/۱۶ با ما تماس گرفتن و خبر سلامتی را دادن ومن به شوخی گفتم که خیلی نامرد هستین شما دوبار حرم حضرت زینب و حضرت رقیه(ص) را زیارت کردین ولی ما هنوز یکبار زیارت نکردیم .وبا خانواده صحبت کردن ودر شب جمعه خبر از طریق شبکه مجازی که خیلی در منطقه خانطومان درگیری است بعد ازچند دقیقه یکی از تصاویر مجروحیت او را دیدیم ولی باورنکردنی نبود که در روز جمعه دوباره تصاویر دیگری گذاشتن وبعد از تماس با سپاه ساری خبر دادن که درگیری است وروز شنبه دیگر قطعی شد شهادت علی و چند تن از نیروهای استان مازندران @moarefi_shohada 🌴۱۶🌴
1_25037898.mp3
6.78M
#خسته_شدم_آی_شهدا @moarefi_shohada 🌴۱۷🌴
گفتی که پس از سجود برمی گردی وقتی که صلاح بود بر می گردی در نامه نوشتی که دلت تنگ شده تا فکر کنم که زود برمی گردی من از تو قول گرفتم که زنده برگردی توقول دادی وگفتی که زنده خواهی ماند. 🌴۱۸🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹پدر شهید 🌹انگار برادر زاده رفت پیش عمو در فرهنگ ما کسی که فوت می کند از دست می رود اما کسی که شهید می شود زنده است چون طبق آیات و روایات شاهد و ناظر است. هرچند چشمان ما به دلیل گناه نمی‌تواند واقعیت ها را ببیند. وقتی می خواستیم خبر شهادت او را به پدربزرگ و مادربزرگش بدهیم خیلی برایمان سخت بود. چون برادرم هم در جنگ به شهادت رسیده بود می ترسیدیمخ خبر علی اذیتشان کند. آخر با یک حالت راحتی گفتم: بابا انگار برادر زاده رفت پیش عمو. چنان آرامشی در وجود پدرم حس کردم که می گویم از برکت وجود خود شهداست. @moarefi_shohada 🌴۱۹🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 درتاریخ ۱۹ فروروین ۹۵بود که تازه در خانطومان مستقر شده بودیم . ماموریت ویژه ای به لشکر ابلاغ شده بود که دراین ماموریت باید به عمق دشمن می زدیم ... خوب می دانستیم که دراین مسیر راه برگشتی وجود نداشت ..وهمه اعضا ی شرکت کننده قطعا جز شهدا یا مفقودالاثر قرار میگر فتند ....🌷 مابه دنبال بیست نفر نیروی زبده و شهادت طلب بودیم . شرایط بسیار سختی بود ؛هم انتخاب افراد زبده وهم اتفاقات اینده (شهادت افراد فوق).. درلیست افراد داوطلب نام دو شهید می درخشید ‌. ۱.شهید علی عابدینی ۲.شهید سید سجاد خلیلی عملیات ویژه باید شب بیستم فروردین۹۵انجام می گرفت که به دلایل خاصی به تاخیر افتاد . سید سجاد خلیلی در فردای ان روز وعلی عابدینی در ۱۷ اردبیهشت ۹۵ درنبرد سنگین با تکفیر ی های معلون در خان طومان به شهادت رسیدند .🌹 درنبرد خانطومان بهترین نیروهای لشکر مردانه جنگیدند وحماسه افریدند و۱۶ تن از ان بهترین ها به شهادت رسیدند ... یادشان گرامی وروحشان شاد..🌷 دلم برای تو تنگ است برادر شهیدم ..همسنگرم ! واین را نمی توانم بگویم مثل باد که از پشت پنجر ه ات می گذرد ویا درخت ها که خاموش اند سرنوشت عشق گاهی سکوت است . 🌴۲۰🌴
نماز عشق میخوانم قنوت یارب اش باتو دعای وصل بر لب ها وآمین گفتنش باتو @moarefi_shohada 🌴۲۱🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ #شهید_علی_عابدینی کاری از کانال شهید علی عابدینی 🌴۲۲🌴
#علاقه_دنیا فرازی از وصیت نامه #شهید_علی_اصغر_عابدینی عموی بزرگوار #شهید_علی_عابدینی 🌹🌹🌹🌹 @moarefi_shohada 🌴۲۳🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 همیشه توی جیبش یه داشت😊 کار هر روزش بود ؛ بعد هر نماز باید زیارت میخوند🌹🌹 حتی اگه خسته بود😐 حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد 🤔 شده بود تند میخوند ولی میخوند همیشه بهش حسودیم میشد تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع) چی بود😭😭😭😭😭 🌹🌹🌹 🌴۲۴🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 شخصیتی آروم. ساکت و بی ادعا داشت.... کاراش رو هم همیشه به نحو احسن انجام میداد . یادم نمیره اون شبی رو که باهم بودیم همون شب سرد و طاقت فرسا.. علی آقا اون شب مجروح میشه 😓😓 با اینکه تیر خوره بود اما کماکان وقار و آرامشش مثل همیشه پابرجا بود...😕😕 ما نگران حالش بودیم... بهش میگفتیم چی شد ؟ -هیچی نیست یه زخم ساده هست حاجی!!!! همش اینو میگفت.. با اینکه مورد اصابت تیر مستقیم قرار گرفته بود و شدت جراحت اونقدری بود که تیر از یه سمت وارد بدنش شده و ازسمت دیگه خارج شده بود خم به ابرو نمیاورد... تو اون شب تا آخر جنگید و عقب برنگشت.....😌😌 هم رزمنده بود و هم عابد اخلاقش ما رو مجزوم خودش میکرد.😔😔 خاطره ای از توسط حاج ؛همرزم شهید 🌷🌷🌷🌷🌷 @moarefi_shohada 🌴۲۵🌴
دل تا خورده که دل نیست ،کتاب است رفیق اتش افتاده به دل ،مثل کباب است رفیق قفل دوا وانشود جز به کلید دستت گر که بازش نکنی درتب وتاب است رفیق 🌴۲۶🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 کسی بود که یک گردان رو عاشق خودش کرده بود😍 در هر زمینه ای اعم از تاکتیک نظامی گرفته تا مدیریت و حتی زمینه درسی بر دیگران برتری داشت و صاحب سبکی برای خودش بود...😊 به درس اهمیت زیادی میداد با اینکه در دانشگاه در مقطع لیسانس رتبه نخست را بدست آورده بود اما جبهه نبرد رو به درس ترجیح داد و داوطلبانه راهی سوریه شد... آخر هم مزد کارش رو گرفت و لباس شهادت رو به تنش کرد. 🌀راوی: خادم و مدافع حرم تاریخ شهادت : اردیبهشت ۹۵ محل شهادت: سوریه - خان طومان زادگاه: مازندران_فریدونکنار ☘☘☘☘ @moarefi_shohada 🌴۲۷🌴
🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃 🌹 همرزم نقل می کند : شجاعت عجیبی داشت؛ نترس بودنش به ما انرژی میداد و قوت قلب خوبی بود. 😊 یادمه یه روز چندین حرکت خطرناک ازش دیدم که همه فکر کردیم علی شهید شده!!!😳 وقتی من باب دوستی بهش تذکر دادم جمله تامل برانگیزی گفت که خیلی متاثر شدم. باخنده رو به من کرد و گفت:"سه باره مجروح میشم؛ شهادت مال ما نیست" او برای ما درس بود ؛ شهادت مال او بود و مزد زحماتش ... آنها هم رفتند تا انتقام سیلی مادر را بگیرند. 🌷🌷🌷🌷🌷 🌴۲۸🌴