شهدای مدافع حرم
👤👤👤👤👤👤👤👤👤👤 «کودکانه های تکفیری-2» ✍🏽 نهم ژانویه(حمد شهاب): چرا به من گفتی بچه؟ من اگه بچه بودم که
⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️
«کودکانه های تکفیری-3»
✍🏽 بیست و یکم ژانویه(وفاء): وای خدای من!! ... تو چطور میتونی این همه سختی را تحمل کنی؟! با اینکه فقط 12 سال بیشتر نداری؟ ... تو از جنازه و کتک خوردن نمیترسی؟ ... گفتی بهت تجاوز میشه؟!! چطور تونستی با این مسئله کنار بیایی؟ ... من گیج شدم... تا حالا ندیدم کسی راحت از جنازه و کتک و تجاوز صحبت کنه!! ... چرا این همه سختی را تحمل نمیکنی؟ ... من هرشب با دلهره میخوابیدم که نکنه بلایی سرت بیاد اما تو به راحتی از چیزایی حرف میزنی که واسه من و خیلی های دیگه کابوسه... زندگی برای تو چه مفهومی داره؟... تو نمیترسی؟
✍🏽 بیست و چهارم ژانویه(حمد شهاب): وقتی تازه وارد اینجا شده بودم، مورد راستی آزمایی قرار گرفتم... برنامه این بود که باید برای رضای خدا با یک مار حدود یک متری به مدت 10 ساعت در یک اتاق تنها میموندم😱... اون لحظه باید تصمیم میگرفتم که آیا میخوام بمونم یا نه؟... یکی از بچه ها که 10 سالش بود سکته کرد... سه چهار تا از بچه های هم سن و سال من رعشه کردند و غش کردند... اما من تصمیم گرفتم با اون مار چند ساعتی زندگی کنم... وقتی میخواستم برم داخل اتاق، قلبم به تپش افتاده بود و هنوز قیافه مار را ندیده بودم اما دچار تنگی نفس شدم... رفتم به پشتی اونجا تکیه دادم... منتظر بودم که مار را برام بیارند... دیدم مثل اینکه خبری نیست تا اینکه احساس کردم پشت اون پشتی داره صدای تکون خوردن یه چیزی میاد... تا اینکه اون صدا و تکون خوردن، یه کم شدیدتر شد جوری که پُشتی پشت سرم را هم تکون شدیدی داد... حدست درسته... من در اون پنج دقیقه به پشتی تکیه داده بودم که مار داشت... تا پشتی را انداختم چشمم به یک مار حدود یک متر و نیمی افتاد که کلفتی اون به اندازه دور بازوهام بود😱... چشمام سیاهی رفت... پاهام شل شد... افتادم... آب دهانم را نمیتونستم قورت بدم... بی حس و بی تحرک فقط شاهد این بودم که داره روی زمین میخزه و به طرفم میاد... داشتم به زمین چنگ میزدم... پشیمون شده بودم اما دیگه فایده ای نداشت... به زور خودم را جمع و جور کردم... اما اون به یک متری من رسیده بود و مصمم بود که خودش را به من برسونه و روی بدنم حرکت کنه... من عادت دارم همیشه به چشمای حریفم نگاه میکنم اما اون مار چشم نداشت یا من نتونستم چشماش را تشخیص بدم... تا اینکه پنجره باز شد و یک چاقو به طرف انداختند و گفتند: برای زندگی باید بجنگی! ... چشمام را بستم و با بغض و داد و فریاد و جیغ های بلندی که میکشیدم به طرف اون مار حمله کردم... چون یا باید تسلیم میشدم و اون من را میخورد یا باید میکشتمش تا زنده بمونم... چشمانم را بستم و اینقدر محکم و با جیغ و داد و بیدادهای پشت سر هم به سر و گردن اون مار زدم تا اینکه بعد از یک ربع دیدم هیچ حرکتی نمیکنه و دو وجبی من افتاده و همه جا هم پر خون هست و سر اون مار تقریبا به خاطر ضربات چاقویی که بهش زده بودم له شده بود🔪🔪... در باز شد... سه نفر وارد شدند که لبخند میزدند و الله اکبر میگفتند... منو بغل کردند و تشویقم کردند... گفتند تو میتونی بمونی و یک مجاهد بشی... دیگه نفهمیدم چی شد و غش کردم... بعد از اینکه به هوش اومدم روی تخت مرکز شفا خوابیده بودم... یکی از مجاهدان به نام ابوعُمر پیشم اومد و گفت: هنوز کارت تموم نشده و باید سر اون مار را بِبُری... بازم داشتم میلرزیدم اما نه به اندازه دفعه قبل... وقتی بین لبهای مار نگاه کردم دیدم قبلا نیش این مار را کشیده بودند و من با یک مار بدون نیش جنگیده بودم... فقط میخواستند من را آزمایش کنند تا با یک چیز آشنا بشم: «بجنگ تا زنده بمونی»... «نترس تا بتونی بترسونی»...‼️
ادامه دارد...
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
@moarefi_shohada
خدايا كاش...
آخر ديكته پر غلط زندگى ام
بنويسى:
" با ارفاق، شهادت " 🌹 🇮🇷
🌹شهدای مدافع حرم🌹
@moarefi_shohada
16.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ #اختصاصی
🎥تصاویر دیده نشده از مراسم وداع باشهید مدافع حرم #نوید_صفری در معراج شهدا با مداحی «سید امیر حسینی»
☑️انتشار مجدد به مناسبت سالگرد شهادت شهید(۱۸ آبان)
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
@shohadaymazlum
🔸🔹نماز وشهدا🔸🔹
🌷🇮🇷موقعيتي براي نماز (شهيد عطاءا... اكبرى) 🌷🇮🇷
در هر وضع و موقعيت كه قرار میگرفت ، سعى میكرد خودش را به نماز جماعت برساند. عطاءا... پس از مدرسه به مغازه میرفت و به پدرش كمك میكرد، زمانى كه نزديك اذان میشد سريعا میگفت :
حاجى! مغازه را ببند، برويم مسجد كه به نماز جماعت برسيم . وقتى پدر به او میگفت : قدرى صبر كن حالا میرويم . میگفت : فايده ندارد، الان شيطان است كه با اين حرف من و شما را گول مىزند. بياييد زودتر برويم به مسجد، قول میدهم بعد از نماز هر كارى داشته باشيد انجام دهم
🇮🇷 کاش ما هم در خیل منتظران شهادت بودیم...🇮🇷
🌹 کانال شهدای مدافع حرم👇
@moarefi_shohada
••🦋••
مۍگفتـــ : ↓
خُدا نِگاه میڪنه بِبینه #تو بٰا بَندههٰاش چه
جُورۍ تا مۍڪنی تٰا هَمون جورۍ بٰاهٰـات تا ڪنه 🌱
خوب #تا ڪنیم
@moarefi_shohada
🌿🌿🌿🌿
#چندخط_وصیت
شهید_نورعلے_شوشترے🍃
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا
ایمانمان💔
بو
میدهد.......
@moarefi_shohada
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #چهار_شنبه 22 آبان ماه ۱۳۹۸ مصادف با پانزدهم ربیع الاول
📿ذکر روز چهارشنبه: یا حَیُ یا قَیوم
✅ذکر روز چهار شنبه موجب عزت دائمی میشود.
💐22 آبان ماه سالروز شهادت
🌷شهید مدافع حرم محسن خزایی
🌷شهید مدافع حرم جواد جهانی
🌷شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری
🌷شهید مدافع حرم حسین هریری
💐شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
@moarefi_shohada
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افشاگری شنیدنی عضو جدا شده سازمان منافقین از فعالیتهای سایبری این گروهک تروریستی در شبکه های اجتماعی!
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
@moarefi_shohada