eitaa logo
شهدای مدافع حرم
901 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر شوهرم گفت «این‌طور نیست. شما هر اسمی را جستجو کنید، یک صفحه باز می‌شود. اصلاً بنویسید حسین کامران یا عباس کامران. با همه اسم‌ها صفحه باز می‌شود.» این‌ حرفها را به من می‌زد اما در عین حال با فرمانده محمد و دیگر افراد مرتبط تماس می‌گرفت. گفتم «اگر خبری نیست چرا این وقت شب با همه‌جا تماس می‌گیرید؟» آنقدر حالم بد بود که مرا به بیمارستان بردند...😭😭😭 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🍃21🍃
آنقدر صبور شده بودم که حتی در معراج هم گریه نکردم. به محمد گفتم «آفرین، تو پیروز شدی! ولی قول داده بودی که اگر شهید شدی همان روز مرا هم ببری...» محمد همیشه صبوری مرا تحسین می‌‌کرد. اما حالا دیگر دلتنگی‌هایش برایم زیاد شده، خیلی زیاد! شاید آن زمان به داشتن محمد مطمئن بودم، اما حالا...😭😭 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🍃22🍃
یکی از دوستان محمد، همان روز شهادت پیکرش را به عقب انتقال داده بود. در معراج شهدا، محمد فوق‌العاده زیبا شده بود. اصلاً باورم نمی‌شد محمد من باشد! حتی دوستانش هم به این ادعا اذعان داشتند. می‌گفتند شب عملیات محمد موهایش را مرتب و لباس‌هایش را هم عوض کرد. حسابی خوش‌تیپ شده بود. سربه‌سرش گذاشتیم که «آقا اشتباه گرفتی، داریم می‌ریم عملیات تو دل دشمن‌!» جواب داده بود «می‌دانم. اما می‌خواهم قشنگ برم اون طرف!» 😭انگار دوستانش هم همان شب بخاطر حرف‌های محمد دلشان به رفتنش راضی نمی‌شد... می‌گفتند «حرف‌هایش طوری بود که همه را نگران می‌کرد!»😭😭 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🍃23🍃
تمام شب فقط خدا را التماس می‌کردم که محمد شهید نشده باشد. می‌گفتم «خدایا، من هنوز خیلی کم سن‌وسالم.😭 واقعاً طاقت جدایی از محمد را ندارم...» خودم را بخاطر آن جستجوی اینترنتی سرزنش می‌کردم.‌😭 تا صبح بستری بودم.😭 صبح که به خانه برگشتم، مادر محمد و خواهرهایم هم با من آمدند😭 ⬇️⬇️⬇️⬇️ @moarefi_shohada 🍃24🍃
از محل کار محمد تماس گرفتند که «می‌خواهیم به دیدن شما بیاییم.» با ناراحتی گفتم «تا حالا کجا بودید؟»😭 گفتند «حالا اجازه بدهید بیاییم. توضیح می‌دهیم.» وقتی آمدند بعد کمی صحبت، گفتند «تبریک می‌گوییم...» دیگر هیچ‌چیز نفهمیدم😭. دنیای بی محمد را نمی‌خواستم. واقعاً تصورش هم برایم وحشتناک بود.محمد می‌خواست گریه نکنم، دوست نداشت کسی اشک‌هایم را ببیند. باید خودم را نگه‌ می‌داشتم. شکر خدا هیچ‌یک از همکارانش اشک‌های مرا ندیدند. اما تا پدر محمد آمد، تمام عقده‌هایم را یک‌جا خالی کردم.... 😭واقعاً دنیای بی محمد سخت بود و هست.😭😭 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🍃25🍃
همیشه می‌گفت تو خیلی محکمی که از کارم شکایت نمی‌کنی. واقعیت این بود که ارادتی که به خانم حضرت زینب داشتم، جای اعتراض باقی نمی‌گذاشت. البته بعد از شهادت محمد که به سوریه رفتم و وضعیت مردم آنجا را دیدم بیش از پیش به لزوم حضور محمد و امثال او در آنجا پی بردم. اتفاقاً‌ محمد در تلاش بود که وقتی خودش آنجاست، من را هم ببرد. مخصوصاً دفعه آخر. اما قسمت این‌طور شد که بعد از شهادت او به محل رزم او بروم... چقدر خای محمد خالی بود!😭😭 ⬇️⬇️⬇️⬇️ @moarefi_shohada 🍃26🍃
خب دوستان بزرگوارم 😊 آخرین اعزامم در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در آذر ماه 1394 بود، سرانجام در روز چهارشنبه 23 دی ماه 1394 قبل از اذان ظهر در منطقه خان طومان حلب بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه شاهرگ و پهلو به آرزوی خود رسیدم و به دایی شهیدم ملحق شدم😊😊😊 🍃27🍃
این جا هم مزارمه😊 تهران،بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۵۰ تهران تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید 😊🖐 🍃28🍃
━━━💠🌸💠━━━ 💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞 و علی الخصوص 💠شهیدمحمدکامران 💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج و شهادت @moarefi_shohada 🍃29🍃
انتهای "نگاه خدا" یعنی 🕊 "شهادت" 🕊 💢اللّهمّ ارْزُقْنا مَنازِلَ الشُّهداء💢
🌹☘ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ☘🌹
خدا ♥️ـر را آفرید... لبخندے زد و در گوشش اینچنین زمزمه ڪرد: حواستــ به حسادتــ مـ🌙ـاه باشد! مراقبــ باش نورتــ خورشیـ☀️ـد را نیازارد!!! از کنار رود که رد شدے ڪمی از پاڪے اتــ به اوببخش! به کوه کہ رسیدے قدرے غرور به قله هایش قرض بده!!!😌 و بدان ... "زیبایے، نورانیتـ، پاکی و غرورتــ" همه در گرو داشتن آن گنجےستــ که در ڪــوله بارتــ نهان کردم. 😇💎 آرے... خدا؛ مشتے حیا بدرقه راهش ڪرده بود! بــانو بڪوش که در ڪلاس بندگے از خدایتــ بیستــ بگیری... .💚 💞