رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای قسمت صد و یکم
خنده ای کرد و گفت:
_آره.مخصوصا اگه مثل محمد باشه.
مثلا اخم کردم:
_درمورد داداش من درست صحبت کن.
هلش دادم سمت در و گفتم:
_برو.مهمونتو تنها گذاشتی اومدی اینجا بدگویی داداش خوب منو میکنی.
-آها!! داداش خوب!!
قبل از اینکه درو باز کنه گفت:
_زهرا مطمئنی؟ دو ماهه...وقتی برگردم دیگه دخترهامون به دنیا اومدن ها
-بله آقا،مطمئنم.برو تا من از دستت راحت بشم.هی بشین،نکن،بخور،نرو...یه نفسی میکشم وقتی بری.
-باشه.خودت خواستی.
رفت تو هال....
من همونجا رو تخت نشستم.غم دلمو گرفت ولی راضی بودم.
چادرمو مرتب کردم و رفتم تو هال.
حاجی ایستاده بود و میخواست بره. گفتم:
_تشریف داشته باشید.شام میل کردید؟
-بله.ممنون دخترم.برم که وحید خوب استراحت کنه.صبح باید بره.
وحید خواب بود...
کنار تخت ایستاده بودم و نگاهش میکردم.وقتی وحید کنارم باشه سخت ترین مشکلات رو هم میتونم تحمل کنم.وقتی وحید باشه نبودن همه رو میتونم تحمل کنم.وقتی #وحید لبخند بزنه اخم #هیچکس برام مهم نیست.
داشتم خیره نگاهش میکردم و تو دلم قربون صدقه ش میرفتم.
تکان نمیخوردم.حتی سعی میکردم آروم نفس بکشم که بیدارش نکنم. چشمهاش بسته بود ولی لبخند میزد.فکر کردم خواب خوبی داره میبینه.با صدای خواب آلودی گفت:
_بگیر بخواب خانم جان.
فکر کردم داره تو خواب حرف میزنه. گفت:
_زهرا جان،بذار بخوابم.فردا کلی کار دارم.
میخواستم یه مشت بهش بزنم دستمو گرفت که نزنم.چشمهاشو باز کرد.گفت:
_چرا میزنی؟!!
-بیداری؟!!
بالبخند گفت:
_نخیر خواب بودم.بیدارم کردی.
-داشتی میخندیدی!
-اینجا ایستادی،اینجوری نگاهم میکنی انتظار داری بیدار نشم؟
-شما که چشمهات بسته بود.از کجا فهمیدی نگاهت میکنم؟
-إ خانم جان.منو دست کم گرفتی؟ من با چشمهای بسته هم میتونم ببینم.بیخود نیست که حاجی با اون درجه و مقام میاد اینجا که منو راضی کنه برم مأموریت.
لبخند زدم.گفتم:
_جدا خواب بودی با نگاه من بیدار شدی؟!!
-آره واقعا.باور کن.
بالبخند نگاهم میکرد.گفتم:
_وحید خیلی دوست دارم...خیلی
خندید و گفت:
_اینو که دو دقیقه پیش هم گفتی.یه چیز جدید بگو.
-کی گفتم؟!!
-با همون نگاهات که بیدارم کردی.با همون مشتت.
باهم خندیدیم...
صبح داشت میرفت بهم گفت:
_به همه بگو خودت مجبورم کردی برم. من مقاومت کردم ولی تو اصرار کردی. یادت نره ها.
-چشم.به همه میگم من چه زن خوبی هستم.
لبخند زد و گفت:
_آره،خیلی خوبی.از همین الان که دارم نگاهت میکنم دلم برات تنگ شده.آه کشید....بیچاره من.
داشت گریه م میگرفت.قرآن رو آوردم بالا و گفتم:
_برو دیگه.اشک ما رو در آوردی.
جدی گفت:
_یه وقت گریه نکنی ها.باشه؟
-باشه.
ساعت شش بود وحید رفت...
ساعت شش و پنج دقیقه مامانم زنگ زد.تعجب کردم.گفت:
_سریع آماده شو.الان بابات میاد دنبالت بیای اینجا.
-چرا؟
-چون نباید تنها بمونی.
-کی گفته تنهام؟
-آقا وحید زنگ زد.گفت به زور فرستادیش مأموریت. گفت نذاریم تنها بمونی.
خنده م گرفت... سر صبحی زنگ زده گفته به زور فرستادمش.باخنده گفتم:
_چشم.....
نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃یا مَنْ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتِوَکِّلونَ🍃
#خرده_روایتها
📔روایت های کوتاه از زندگی شهید بزرگ #سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم_سلیمانی❤️
✨ #شبتون_شهدایی🌙✨
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🌺السلام علیک یا بقیه الله یا اباصالح المهدی
یاخلیفه الرحمن ویا شریک القرآن...🌺
🌺السلام علیک یا ابا عبدالله یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ( ابدا) ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم...🌺
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ کلام نور :
سوره مبارکه بقره آیه 42
وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ
و حق را با باطل نياميزيد، و حقيقت را با اينكه مي دانيد كتمان نكنيد.
✅✅✅
✅ حدیث روز :
پيامبر صلى الله عليه و آله
اى على با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با بخيل مشورت مكن، زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با حريص مشورت مكن، زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
يا عَلىُّ لاتُشاوِر جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ وَلاتُشاوِرِ البَخيلَ فَإِنَّهُ يَقصُرُبِكَ عَن غايَتِكَ وَلاتُشاوِر حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها؛
(علل الشرايع، ج2، ص559، ح1
✅✅✅
✅کلام بزرگان :
شهید آوینی:
حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است، پایمردی میخواهد و وفاداری.
✅✅✅
✅ احکام روز :
در دست داشتن ساعت و انگشتر در هنگام وضو
س: اگر در هنگام وضو گرفتن، ساعت را از دستمان خارج نكنيم ولى آن را چند بار بچرخانيم تا آب به سطح پوست برسد، براى وضو اشكالى دارد؟
ج) اگر آب به پوست مىرسد و از بالا به پايين شسته مىشود اشكال ندارد.
استفتائات مقام معظم رهبری
✅✅✅
✅ انرژی مثبت:
یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود.
✅✅✅
با سلام خدمت دوستان گرامی
صبح همگی بزرگواران بخیر ونیکی
روز خوبی توام با سلامتی و موفقیت و سربلندی برایتان آرزومندم
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر شهیدان
روز را آغاز کنیم با یاد شهیدان ❤️😓
🌼 السلام_علیک
🌼 یا_اباصالح_مهدی
💫تو بیا تا گره از کار دلم وا گردد
🌼سبب وصل به دلدار مهیا گردد
💫دمد از خاک ، گل و سبزه به یُمن قدمت
🌼آسمان آبی و خوشرنگ چو دریا گردد
💫چشمها منزل خورشید جمال تو شود
🌼عالمی خیره به تو ، غرق تماشا گردد
💫یوسف خویش به نسیان بسپارد یعقوب
🌼غرق در حسن رخ یوسف زهرا گردد
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
🌼 صبحتون_مهدوی
#امیری_حسین_نعم_الامیری💛✨
༻༺
🕊دلِ دیوانہ در بندِ حسین اسٺ
🍃همیشہ مسٺِ لبخندِ حسین اسٺ
🕊عجب مادر بزرگم راسٺ مےگفٺ
🍃شفا در دود اسپندِ حسین اسٺ
♥️|
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
مدافعان حرم؛ مجتبی برسنجی اهل سوادکوه، و مهدی بختیاری، اهل اسلامشهر، در راه دفاع از حریم اهلبیت(ع)، اسلام حقیقی و امنیت ملی مان دیروز در منطقه المیادین سوریه بر اثر انفجار مین به شهادت رسیدند و آسمانی شدند.
#معشوقه_به_سامان_شد
تا باد چنین بادا🕊🌷
🌺﷽🌺
تڪیه ڪنبه شہـداء
شہـدا تڪیهشان خداست...
اصلا ڪنارگل بنشینی بوۍ گل میگیرۍ
پس گلستان ڪن زندگیت را با یاد شہـدا...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی♥️